i
مقاله های تازه بهار و انجمن دانشکده بهار و معاصران دیوان بهار نامه های بهار بهار و خانواده
بهار و سياست بهار شاعر آثار بهار زندگينامه صفحه نخست
تماس با ما تصاوير بهار بهار روزنامه نگار بهار ترانه سرا بهار پژوهشگر

 

 

" وطن درخطراست"

  بازتاب حوادث  دست اندازی روس و انگلیس به خاک ایران در شعر بهار



نوشته ی دکتر شهین سراج
 


یکی از خطوط برجسته ای که چهره ی ایران معاصر را درشعر بهاربر می سازد، دست اندازی بیگانگان به خاک وطن و تهدید استقلال و تمامیت ارضی ایران است. عصر ی که بهار درآن می زیست، عصر رقابت قدرتهای بزرگ استعماری، به ویژه روس و انگلیس برای دستیابی به بهره های بیشتر و امتیازات روز افزون می بود. در این راستا کمتر حادثه ایست که از چشم تیزبین بهار پنهان مانده باشد چه در آن دوران که در خراسان می زیست و چه در دورانی که رهسپار پایتخت شد و در قلب حوادث قرار گرفت.
زبان شاعر هنگام اعتراض به دست اندازی بیگانگان به خاک وطن، به اوج می رسد و لحظه هایی که میان بهار، وطن و غاصبان وطن می گذرد از لحظات شور انگیز شعر بهار است.
در این گفتار به بررسی سه حادثه عمده از این دست می پردازیم. یک: قرارداد 1907 تقسیم ایران میان روس و انگلیس،دو: التیماتوم روس ها دائر بر اخراج مورگان شوستر وکشتاردرآذربایجان ، سه: بمباران آستان قدس رضوی.

یک: قرارد داد 1907 وتقسیم ایران میان روس و انگلیس:

انعقاد قرار داد ترکمانچای(1828) سر آغاز یک رقابت طولانی بین روسیه و بریتانیا در ایران گردید. رقابتی که به یکی از عوامل مسلط بر تمام امور خارجی و داخلی کشور مبدل شد. همانگونه که یکی از نویسندگان نوشت :"... ایران در آستانه ی آن قرار داشت که بین منافع متضاد روسیه و بریتانیای کبیر گرفتار آید. روسیه به توسعه در آسیا دست زده بود و خیال دستیابی به آبهای گرم خلیج فارس را در سر داشت، در حالیکه بریتانیای کبیر با ضرورت کنترل خلیج فارس و تمام نواحی مجاور هندوستان، گنجینه ی مستعمراتی چشمگیرش، روبرو بود."
بنابراین مطمئن ترین شیوه ی دفاع از هندوستان آن بود که در مرزهای آن زنجیره ای از مناطق تشکیل گردد که یا در کنترل خاص بریتانیا بوده یا از نفوذ دیگر قدرتها ی بزرگ به دور باشند. ولی از آنجائی که به علت حضور روسیه دست اندازی بر قلمرو یا تسلط انحصاری بریتانیا بر ایران میسر نبود سیاست بریتانیا در قبال ایران در طول قرن نوزدهم به دو شق ذیل محدود ماند:
الف) با روسیه به نوعی به توافق دست یابد ،
یا
ب) به اصل منطقه حائل روی آورد .

در سال های فراتر، روسیه و انگلیس بر اساس معاهده ی 1907 در مورد ایران، افغانستان و تبت به توافقهائی دست یافتند. در مورد ایران، مقدمه ی معاهده، تمامیت و استقلال ایران را به رسمیت می شناخت، در حالی که در متن معاهده کشور به سه منطقه تقسیم می شد. منطقه شمالی یا تقریبا نیمی از قلمرو ایران، حوزه ی نفوذ روسیه تعیین شده بود و بریتانیا موافقت کرد که در این حوزه نه در پی کسب امتیازاتی برای خود برآید و نه با امتیازات مورد درخواست روسیه مخالفت کند. روسیه نیز در مقابل حوزه ی نفوذی بریتانیا در جنوب تضمین مشابهی به بریتانیا ارائه می داد. بین این دو حوزه ی نفوذی نیز حوزه ی سومی وجود داشت که منطقه بی طرف محسوب می شد و بر هر دو طرف باز بود.
معنای واقعی این معاهده انحصار روس و انگلیس بر امتیازات و کنترل ایران بود. بریتانیا با انعقاد چنین معاهده ای دست یابی بر دو هدف عمده را در سر داشت. اول آنکه بریتانیا به خاطر خطر فزاینده ی آلمان هم از سمت دریا و هم از سوی خشکی، وادار شده بود که با دشمنان آلمان به تفاهم برسد و در واقع معاهده ی روس و انگلیس صرفا در جهت منافع توازن قوای قدرتهای اروپا اتخاذ شده بود. دوم آنکه امید می رفت این معاهده مانع از پیشروی بیشتر روسیه به مرزهای هندوستان گردد. سرادوارد گری، وزیر امور خارجه بریتانیا، مدعی شد که این معاهده کاملا موفقیت آمیز بوده است و روسیه را وادار ساخت که یک بار و برای همیشه، از اهداف خود در هندوستان دست بر دارد .

ایرانیان معاهده ی مزبور را یک فاجعه تام و تمام تلقی کردند. وآن را به منزله ی یکی از مراحل مسیر تقسیم کشوربه شمار آوردند. انزجار و تنفر آنها بیشتر به جانب بریتانیا معطوف بود. شرکت بریتانیا که درظاهراز هواخواهان مشروطه خواهی در ایران به شمار می رفت، در چنین معاهده ای موجب شگفتی گشته و نوعی خیانت به ایران محسوب گردید.دولتی که با دشمن ایران از در دوستی در آمده بود، دیگر نمی توانست به مثابه دوستی قابل اعتماد محسوب گردد. به علاوه بسیاری از ایرانیان معتقد بودند که منظور واقعی بریتانیا از انعقاد این معاهده جلوگیری از گسترش نفوذ انقلاب مشروطیت در مستعمره های آسیا بود.

بهارچه می گوید:
در رابطه با قرارداد و همسازی روس و انگلیس یا آنچه که به معاهده ی 1907 مشهور است، چهار سروده در دیوان بهار می یابیم:
وطن در خطر است، 1290، دیوان ص 197
ایران مال شماست، 1290 ص 257
پیام به وزیر خارجه ی انگلستان سر ادوارد گری ، دیوان ص 204
صفحه ای از تاریخ ، ص750

هریک از این سروده ها در عین داشتن درون مایه ی مشترک، از نقطه نظر بیان شاعرانه و شیوه ی پرداخت دارای ارزشهای ویژه ای می باشند که از برای تشخیص جلوه های هنر بهار،میبایست جداگانه مورد بر رسی قرار گیرند.


« وطن در خطر است»
این سروده در قالب مسمط سروده شده و دوارده بند و سی و شش بیت دارد. شعر به دور اندیشه ی خطری که وطن را تهدید می کند، آفریده شده است. ولی در آن، غیر از اشارات سیاسی، به پند و اندرزو پاره ای هشدارها ی سرچشمه گرفته از اندیشه ی وطن پرستانه ی بهار نیز بر می خوریم. آهنگ و طنین آن در گوش، خانه می کند، ترنگل می زند واحساس و اندیشه را زیر شعاع ضرب خود می گیرد. نمی توان آن را فراموش کرد. با یک بار خواندن ، میل به تکرار در سر، جان می گیرد. موسیقی آن در خاطر می ماند. هدف شاعر نیز همین بوده است. او از«وطن» و «خطر» ردیفی هشداری و آهنگین :« وطن در خطر است » را بر ساخته است و این جمله را دوازده بار در این مسمط تکرار می کند.
این مسمط از نطر مضمون و تصویر نیز ازدرخشندگی بر خوردار است و خبر از استعداد شاعری جوان می دهد که دارد دست به تجربه ای شگفت انگیز میزند که آن همانا درآمیختن کلیشه های آشنای شعر فارسی با مسائل پیچیده ی سیاسی عصر است. آغاز کلام با تغزلی زیبا آغاز می گردد. تغزلی که ذهن خواننده را برای آنچه که سپس تر خواهد آمد آماده می سازد:

او ابتدا از آمدن خزان یا مهرگان صحبت می کند. خزانی که طراوت و سرسبزی دشت و دمن را مورد تهدید قرار می دهد. سپس از مرغکان می خواهد که نوحه بر آرند، از آن رو که چمن در خطر است، ازآن رو که با آمدن مهرگان و جای گیری زاغان بر جای بلبلان شیفته و خوش سخن، آن دیگر ساکنان باغ همچون سنبل و سوسن و ریحان و سمن نیز در خطرقرارمی گیرند:

مهرگان آمده و دشت و دمن در خطر است
مرغکان نوحه بر آرید چمن در خطر است
چمن از غلغله ی زاغ و زغن در خطر است
سنبل و سوسن و ریحان و سمن در خطر است
بلبل شیفته ی خوب سخن در خطر است
ای وطن خواهان زنهار وطن در خطر است.....

به یقین در دیده ی شاعر " مهرگان" یا خزان، نشانه ی آغاز عصری شوم در تاریخ نفوذ روس و انگلیس در ایران است که معاهده ی 1907 و تقسیم ایران به دو منطقه ی نفوذ، یکی از مقاطع عمده ی آن به حساب میآید. دشت و دمن و چمن هم ازبرای گفتن از وطن بر گزیده شده. مرغکان نوحه سرا و بلبل خوش سخن که شاعر زندگانی آنها را در اثر آن قرار داد شوم در خطر می بیند، نشانی از وطن پرستان و سخنسرایانی چون خود بهار است که می دانیم در همین دوره ها به خاطر ضدیتش با سیاست روس بارها مورد تهدید قرار گرفت. بهار بند اول را با این بیت پر معنا می بندد:


خانه ات یکسره ویرانه شد ای ایرانی
مسکن لشکر بیگانه شد ای ایرانی

از پس این تغزل زیبا که، زمینه ای برای بیان مصیبتی که بر سر وطن آمده به دست می دهد، بهار می پردازد به آن توافق ننگین میان روس و انگلیس. این سازش شگفتی شاعر را بر می انگیزد. از خود می پرسد: چه گونه است که نهنگ دریا( کنایه از انگلیس) با خرس صحرا(کنایه از روس) همدست شده است؟..... صحرائی را با دریا ئی چه کار؟ این سازش شگفت انگیز تنها یک انگیزه دارد و آن راندن کشتی ما ( کنایه از وطن) به گرداب بلاست :

خرس صحرا شده همدست نهنگ دریا
کشتی ما را رانده است به گرداب بلا......

اما او پی آمدهای این توافق را فراتر از مرزهای ایران می بیند. او دل آگاه است که آن نهنگ دریا برای حفظ مستعمرات خود در هند دست به هر کاری می زند. و آن خرس صحرا نه تنها به ایران که به مرزهائی دورتر چشم اندوخته است:

رقبا را به هم امروز سر صلح و صفااست
آری این صلح و صفاشان زپی ذلت ماست
بی خبر زینکه مهین رایت اسلام بپاست
غافل آن قوم که قفقاز و لهستان به بلاست
غافل این فرقه که لاهور و دکن درخطر است
ای وطن خواهان زنهار وطن در خطر است ........

چاره چیست؟
شاعر جوان که سازش های پنهان نهنگ دریا را با خرس صحرا مقدمه ای از برای تیره روزی ایران می بیند، چاره را تنها در هشیاری و بذل جان در راه وطن می بیند. و آنچنان که شیوه ی بهار است، درآغاز نقدی از غفلت ملت و سردمداران مملکت می کند. در این دوران بحرانی که باید همه ی اذهان هشیار باشند و متوجه خطری که وطن را تهدید می کند اما:

وزرا باز نهادند زکف کار وطن
وکلا مهر نهادند به کام وبه دهن
علما شبه نمودند و فتادند به ظن
چیره شد کشور ایران را انبوه فتن
کشور ایران ز انبوه فتن در خطر است
ای وطن خواهان زنهار وطن در خطر است

تنها راه نجات وطن را شاعر، رواج مکتب و اخلاق وطن پرستی می داند. هم از این رو وطنیه ی خود را با اندرزی در این مشرب به پایان میآورد. :


بذل جان در ره ناموس وطن چیزی نیست
بی وطن خانه و ملک و سرو تن چیزی نیست
بی وطن منطق شیرین و سخن چیزی نیست
بی وطن جان و دل و روح و بدن چیزی نیست
بی وطن جان و دل و روح و بدن در خطر است

در پایان بهار هویت خود را به عنوان شاعر وطنیه سرا اعلام می کند و بر شعر خود مهر و تخلص وطن سرائی می زند. از هم اکنون مبارزه و گفتن برای وطن را به عنوان سر مطلع کار شاعری اعلام می کند. حتی اگر بر کسی اثر نداشته باشد، او راه خویشتن را ادامه می دهد.

وطنیاتی با دیده ی تر می گویم
با وجودی که در آن نیست اثر می گویم
بارها گفته ام و بار دیگر می گویم
که وطن باز وطن باز وطن در خطر است
ای وطن خواهان زنهار وطن در خطر است

"ایران مال شماست "
این سروده که در قالب مسمط گفته شده، نیز به دور مسئله ی دخالت روس و انگلیس و سازش پنهانی آنها برای دست اندازی به ایران افریده شده است. شعر هشت بند و بیست و چهار بیت دارد. همانند سروده ی پیشین، این سروده نیز در هر بند وصفی از وضعیت خطرناک وطن دارد و به دنبال ردیف " ایران مال شماست ، ایران مال شماست" را میآورد تا ذهن غافلان را بیدار سازد. این جمله ی زنگ دار، شانزده بار در این مسمط تکرار می گردد.
رویکرد بهاربه ملت در این شعر بی پروا و صریح است. با ضربه ای قاطع سخن خویش راآغاز می کند تا بعد بگوید که از چه رو ایران آن مرکز ملک کیان، آن مملکت داریوش آن میراث بزرگی که از نیاکان به ما رسیده است اندر بلاست:

هان ای ایرانیان! ایران اندربلاست
مملکت داریوش دستخوش نیکلاست
مرکز ملک کیان در دهن اژدهاست
غیرت اسلام کو؟ جنبش ملی کجاست
برادران رشید! اینهمه سستی چراست
ایران مال شماست، ایران مال شماست

تشریح وضعیت سیاسی ایران در قبال دو خصم شمال (روس) و خصم جنوب(انگلیس) برای بند های فراتر است. نکته ی در خور توجه آن است که بهارخطر دست اندازی دو خصم را تنها متوجه ایران نمی داند، بلکه از این قبل برای اسلام نیز به عنوان یک دیانت ملی آینده ی مطلوبی در نظر نمی آورد.

به کین اسلام بازخاسته بر پا صلیب
خصم شمال و جنوب داده ندای مهیب
روح تمدن به لب آیه امن یجیب
دین محمد یتیم، کشور ایران غریب
بر این یتیم و غریب نیکی آئین ماست
ایران مال شماست ایران مال شماست

امید شاعر به جاودانگی ایران

بهاربر سیاق همیشگی، در کنار روشن نمودن اوضاع خطرناک سیاسی، کوشش می کند با یاد آوری از لحظات سخت تاریخی و مداومت استقلال ایران روح ملی را نسبت به حفط و حراست از وطن تهییج کند. این همان کشور ایران است که اسکندر کینه جوی را به خود دیده، آنچنانکه هرقل رومی نژاد را، حمله ی عرب و مغول......... را اما به خاطر آن که همیشه ایرانیانی بوده اند که " به جست و جوی حقوق خویش میان بسته اند و جان بد اندیش این آب و خاک را خسته اند، و ایران را پا برجا نگاه داشته اند:

سکندر کینه جوی رفت زایرانتان
هرقل رومی نژاد بکرد ویرانتان
زگیرو دار عرب تهی شد اوطانتان
خزان چنگیزیان شد زگلستانتان
بهار ایرانتان بازخوش و با صفاست
ایران مال شماست، ایران مال شماست
گهی که شد اصفهان به چنگ افغان دچار
لشکر پطر کبیر یافت به گیلان قرار
عراق و تبریز شد زخیل ترکیه خوار
جنبش ملی کشید یکسره زایشان دمار
ماند به ایرانیان ایران بی باز خواست
ایران مال شماست، ایران مال شماست

هشدار بهار :
آری ایران پا برجا خواهد بوداما بدان شرط که آن غیرت ملی، آن که ایران را از برهه ها و مقاطع خطرناک تاریخی رهانیده، اکنون نیز به جوش آید. در غیر اینصورت، شاعر آینده ی شومی را در رابطه با تسلط قوای روس و انگلیس بر خاک ایران پیش بینی می کند:

هان ای ایرانیان، بینم محبوستان
به پنجه انگلیس، به چنگل روستان
گوئی در این میان گرفته کابوستان
کز دوطرف می برند ثروت و ناموستان
در ره ناموس ومال کوشش کردن رواست
ایران مال شماست، ایران مال شماست .......


پیام به وزیر خارجه ی انگلستان سر ادوارد گری :

این قصیده که معروفترین چکامه های سیاسی عصر خود گردید، چهل بیت دارد و در یازده نوامبر 1912 در روزنامه ی حبل المتین منتشر شد. سپس به وسیله ادوارد براون نیزبه چاپ رسید. قصیده خطاب به سر ادوارد گری که میان سالهای (1862-1933) می زیسته و از سال 1905 تا 1916 متصدی مقام وزارت امور خارجه ی بریتانیا بوده است، نوشته شده. فکر عهدنامه 1907 و توافق با روسیه را به او نسبت می دهند. از همین رو خطاب بهار به اوست. بهار نیز همچون دیگر مشروطه طلبان که انگلیس را حامی احرار به شمار میآورد، از اتحاد انگلیس با روس که از مستبدان و محمدعلی شاه مشروطه ستیز حمایت می کرد در شگفت است.
زبان بهار اما در این سروده برسیاق دیگریست. او سنت دیرین شعر ستایشی را برای بیان منظور خودبه کار می گیرد. مورد تقلید او یکی از قصاید انوری شاعر قرن ششم هجری است. قصیده ی انوری که آن را به حق « نامه ی اهل خراسان» نامیده اند به هنگام تهاجم ترکان غز به خراسان و خطاب به رکن الدین محمود قلج طمغاج خان نوشته شده است. شاعر ضمن دعا و ثنائی که نثار حاکم سمرقند میکند، به تشریح وضع رقت آور اهل خراسان می پردازد و سپس از حاکم سمرقند درخواست می کند که برای نجات خراسانیان از دست خونریزان غز به این دیار لشکربکشد و آن مردم بی پناه را رها ئی بخشد .
بر سمرفند اگر بگذری ای باد سحر
نامه ی اهل خراسان به بر خاقان بر
نامه ای مطلع آن رنج وغم و آفت جان
نامه ای مقطع آن درد دل و سوزجگر

لندن به جای سمرقند

بهار، نیز مانند انوری نسیم سحری را به عنوان پیک پیام آور به کار می گیرد . اما مقصد او لندن است. جائی که درآن تصمیمات عمده ای در باره ی سرنوشت بسیاری از ممالک دنیا، از آنجمله ایران گرفته می شود و مخاطب او خاقانی از سیاق دیگر است که نبض سیاست جهان را به دست دارد:

سوی لندن گذر ای پاک نسیم سحری
سخنی از من بر گو به سر ادوارد گری
کای خردمند وزیری که نپرورده جهان
چون تو دستور خردمند و وزیر هنری

او هم، مانند انوری دعا و ثنائی تقدیم آن رجل قدرتمند می نماید. در این شعر نیز ما یکی دیگر از مواردی را که در آن بهار زبان سنتی شعر رسمی و در باری را برای گفتن از یک مسئله ی مهم سیاسی دوران به عاریت گرفته، روبرو می شویم. مدیحه ا ی که بهار برای سر ادوارد گری پرداخته وزن و لحن شعر انوری را دارد، اما آکنده است از عمده های مسائل سیاسی نیمه ی قرن نوزده و اوائل قرن بیست. شاعر، رد پای انگلیس و منافع سیاسی آن کشور را در دوره های گذشته و گاه معاصر بر می شمرد و به او می گوید که اگر در این برهه های بحرانی، دولت انگلیس از هوش و درایت وزیری همچون تو بهره مند بود، هرگز دچار شکست نمی شد. بدینگونه به مخاطب خود نشان می دهد که تاچه حد به خم و چم سیاست انگلیس در نقاط گوناگون دنیای آن روز وارد است:

نقشه ی پطر کبیر بر فکر تو نقشی بر آب
رای بیزمارک بر رای تو رائی سپری
زتولون جیش ناپلئون نگذشتی گر بود
بر فراز هرمان نام تو در جلوه گری
داشتی پاریس ار عهد تو در کف ، نشدی
سوی آلزاس و لرن لشکر آلمان سفری
انگلیس ار ز تو می خواست در آمریک مدد
بسته می شد به واشنگتون ره پرخاشخری
ور به منچوری پلیتیک تو بد رهبر روس
نشد از ژاپون جیش کرپاتکین کمری.....

بیخردی در عین خردمندی
در ست است که سر ادوارد گری ، آن دستور خردمند و وزیر هنری، رائی همچون بیزمارک دارد و طرح ریزی سیاسی فراتر از پطر کبیر، اما به دیده ی بهار او با تمام خردمند ی، در رابطه با ایران یک بی خردی عمده مرتکب شده است و آن همانا عهد بستن با روسیه و اشتراک منافع با آن دولت طماع است که جزاز چشم دوزی به "هند انگلیس" هدف دیگری را دنبال نمی کند .

تو بدین دانش، افسوس که چون بیخردان
کردی آن کار که جز افسوس از وی نبری

دلایل بی خردی سر ادوارد گری
بهار همچون تحلیل گری سیاسی ، دلایل این بی خردی را برای وزیر امور خارجه انگلیس بر می شمارد:
نخست آنکه با این کار آن ره صد ساله بسته ی هند را برای روس ها باز کردی و در حقیقت برای خصم یک بنائی سه در ی گشودی و امکان آن فراهم آوردی که از در موصل تا به زابل و از تبت تا به هرات در پیش راه کشورگشائی روس گشاده شود.

بر گشودی در صد ساله فرو بسته ی هند
بر رخ روس و نترسیدی ازین دربدری
بچه ی گرگ در آغوش بپروردی و نیست
این مماشات جز از بیخودی و بیخردی
اند ر آن عهد که با روس ببستی زین پیش
غبن ها بود و ندیدی تو زکوته نظری
تو خود از تبت و ایران وز افغانستان
ساختی پیش ره خصم بنائی سه دری
از در موصل بگشودی ره تا زابل
وز ره تبت تسلیم شدی تا به هری .........
اطمینان به روس پیمان شکن:

دیگر دلیل بی خردی سر ادوارد گری اطمینان به روس هاست وحال آن که تاریخ نشان داده که بر این قوم اطمینان نشاید.

ور همی گوئی روس از سر پیمان نرود
رو به تاریخ نگر تا که عجایب نگری
در بر نفع سیاسی نکند پیمان کار
این نه من گویم کاین هست زطبع بشری
خاصه روس که او شیفته باشد بر هند
همچو شاهین که بود شیفته بر کبک دری .

از دیده ی بهار، آن "دستور خردمند و وزیر هنری" بسیج روس ها را در مرزهای ایران نادیده گرفته. دلیل آنها را دائر بر تأمین امنیت باور داشته است. حال آنکه روس ها از این بسیج خیالی جز حمله به هند ندارند. اگر چنین نیست پس از چه رو در خراسان درآن "مهین ره رو هند" آن همه قشون کار گزارده است؟
ورنه روس از پس یک حجه واهی ز چه روی
راند قزاق و نهاد افسر بیدادگری
در خراسان که مهین ره رو هند است چرا
کرد این مایه قشون بی سببی راهبری ....
سپه روس ز تبریز کنون تا به سرخس
بیش از بیست هزارند چو نیکو شمری
هله کز مشرق ما امن بود تا به شمال
سپه روس چرا مانده بدین بی ثمری
سفر ایشان هند است و تمناشان هند
هند خواهند بلی، نرم تنان خزری
سد بس معتبری ایران بد بر ره هند
وه که برداشته شد سد بدان معتبری


بهار هشیار، قصیده ی خود را با این هشدار که طنزی تلخ در خود دارد، به پایان می برد و وزیر را نسبت به عواقب تصمیم خود آگاه می سازد :

نام نیکو به ازین چیست که گویند به دهر
هند و ایران شده و یران زسر ادوارد گری

آیا این قصیده به دست سرادوارد گری رسیده است یا نه؟ ما چیزی از آن نمی دانیم. ولی آنچه مسلم است آن است که این سروده نقش خود را به عنوان شعری متعهد، هشدار دهنده و آگاه ساز، ایفا کرده است. سراینده ی آن با همان توانسته است اذهان هموطنان خود را نسبت به سایه های پنهان سازش روس و انگلیس روشن سازد.


صفحه ای از تاریخ
سروده هائی که بر شمردیم به همان زمانه ای که روس و انگلیس بر سر تقسیم ایران یا به قول بهار " مقاسمتی نا صواب، چانه می زدند، نوشته شده است. اما بهار در هیچ دوره ای از زندگانی خود، ظلم و شقاوت انگلیس را در رابطه با ایران از یاد نبرد. برا ی نمونه در قصیده ی " صفحه ای از تاریخ" که در سال 1920، و تقریبا سیزده سال پس از آن دوران نوشته شده، رویکردی دوباره به آن قرارداد ننگین می کند و ظلم و پشت کرد انگلیس را نسبت به آزادیخواهان ایران یاد آور می شود. انگلیس را در ردیف متجاوزان تاریخی آب و خاک ایران همچون بیوراسب(ضحاک) ، افراسیاب، تازیان قرار می دهد و می رساند که قادر به فراموشی زخم سیاست انگلیس بر پیکر میهن خویش نیست:

ظلمی که انگلیس درین خاک و آب کرد
نه بیوراسب کرد ونه افراسیاب کرد
از جور و ظلم تازی و تاتار در گذشت
ظلمی که انگلیس در این خاک و آب کرد ....
بشنو حدیث آنچه درین ملک بیگناه
از دیرباز تا به کنون آن جناب کرد
اندر هزارو نهصد و هفت آن زمان که روس
با ژرمن افتتاح سؤال وجواب کرد...
روباه پیر یافت که آلمان به قصد شرق
دندان و پنجه تیز تر از شیر غاب کرد
با روس عهد بست و شمال و جنوب را
اندر دوخط مقاستمی ناصواب کرد
ازغرب تا به مرکز و از شرق تا شمال
تسلیم خصم چیره ی وحشی مآب کرد ....
وانگه چو دید مجلس ملی است مرد کار
با روس در خرابی مجلس شتاب کرد
از بیم هند کشور ما را کشید پیش
و اورا فدای منفعت بی حساب کرد......

قرارداد تقسیم ایران میان روس و انگلیس در تصنیفهای بهار

در تصنیفهای سیاسی بهار هم بارقه و رنگ این اعتراض را می توان دید و شنید . منتهی چنانکه مقتضای این قالب ملحون می باشد ، همان اعتراض گاه با لحن و بیانی رمانتیک و عاشقانه بیان شده
از میان تصنیفهای بهار که در رابطه با دست اندازی بیگانگان نوشته شده ، تصنیف ای وطن چرا ویرانه گشتی ، رقیب وطن ، ایران هنگام کار است ، ای وطن من ، از نقطه نظر بافت و کاربرد زبان عاشقانه در یک مضمون سیاسی ، از برجستگی و توان چشمگیری برخوردار هستند . ( برای این آگاهی از این مطلب رجوع کنید به مقاله ی نگارنده در سایت بهار تحت عنوان مضامین سیاسی و اجتماعی درترانه های بهار).


اولتیماتوم روس ها دائربرخراج مورگان شوسترو دست اندازی به خاک آذربایجان

دیگر از وقایعی که زبان بهار را به گفتن از تجاوز بیگانگان باز می کند، مسئله ی اولتیماتوم روس ها از برای اخراج مورگان شوستر و به دنبال، دست اندازی به خاک آذربایجان و اعدام آزادیخواهان است.
چگونگی آن حکایت:
یکی از معضلات مجلس تازه بنیاد ایران صورت دادن به امور مالی کشور و کوتاه کردن دست شاهزادگان و اشراف نفقه بگیر از مالیه ی کشوربود. اما تنظیم دفاتر وبرقراری شیوه ی اداری تندرست نیاز به کار دانی و تخصص داشت. ولی در ایران آن زمان، با آن نظام کهنه و فرسوده امکان چنین اصلاحاتی وجود نداشت. به همین منظور مجلس بر آن شد مشاورانی از برای این منظور استخدام نماید. در اردیبهشت ماه سال 1290شمسی مورگان شوستر آمریکائی که برای سرو صورت دادن به وضع مالیه ی ایران مأموریت یافته بود به همراه شانزده نفر دیگر وارد ایران شد. در بیست و سه خرداد ماه همان سال مجلس شورای ملی لایحه اختیارات مورگان شوستر را به تصویب رسانید و وی به عنوان خزانه دار کل ایران به کار پرداخت. مورگان شوستر برای اجرای تصمیمات خود مبنی بر وصول مالیات معوقه از متنفذین مبادرت به تشکیل نیروی نظامی نمود و نام آن را ژاندارمری خزانه نهاد.
تصمیمات شوستر، سبب نارضایتی بسیاری از درباریان و صاحبان قدرت را در ایران فراهم آورد. برای نمونه در اجرای تصویبنامه هیئت وزیران برای وصول مطالبات معوقه و مالیات شعاع السلطنه برادر محمدعلیشاه به توقیف املاک و اموال وی پرداخت. همچنین برای ابوا لفتح میرزا سالار الدوله نیز اجرائیه صادر نمود. این هردو از اشراف قاجار و طرفداران محمد علیشاه مخلوع بودند و برای بازگشت او به سلطنت، در نقاط مختلف کشور دست به اقدامات نظامی زده بودند.شعاع السلطنه در حمله ی محمدعلیشاه به گمش تپه همراه او بودو و سالار الدوله، کرمانشاه را با دو هزار سوار و پیاده تصرف کرده و طی تلگراف تندی به مجلس خواستاربازگردانیدن سلطنت به محمدعلی شاه شد. دولت روسیه که از بازگشت سلطنت به محمدعلی شاه جانبداری می کرد، از اقدامات شوستر بر سرخشم آمد. نماینده روس در وزارت امور خارجه حضور یافت و متذکر شد که املاک شعا ع السلطنه در گروی بانک روس است، بنا بر این دولت روس نباید آنرا توقیف کند.
با وجود این که صمصام السلطنه رئیس الوزراء وقت با هیئت وزیران در مجلس حضور یافت و اظهارکرد که تقاضای دولت روسیه را نسبت به رفع تعرض از املاک شعاع السلظنه پذیرفته است، اما دولت روسیه به این رضایت نداد و در هشت آبانماه 1290 اولتیماتومی بر مبنای سه اصل به دولت داد و برای آن چهل و هشت ساعت مهلت قائل شد. اصول سه گانه عبارت بود از:
1- اخراج مورگان شوستر
2- استخدام اتباع خارجی با اجازه ی روس و انگلیس .
3- پرداخت خسارت لشکرکشی روسیه به ایران.

مجلس شورای ملی با شرکت وزیران برای اتخاذ تصمیم در باره ی اولتیماتوم روسیه تشکیل شد. وزیر خارجه وقت وثوق الدوله گزارشی از سابقه ی امر به مجلس داد و پیشنهاد نمودمجلس با آن موافقت نماید. سر انجام مجلس به اتفاق آراء اولتیماتوم روسیه را رد کرد. به دنبال رد اولتیماتوم روس توسط مجلس شورای ملی، قوای روس که در تبریز ورشت اقامت داشت وارد قزوین شد. سفارت روسیه، اما طی یاد داشتی اعلام کرد چنانچه ظرف شش روز سه خواسته آنها جامه عمل نپوشد چهار هزار سرباز روسی وارد تهران خواهد کرد.
بنا به تقاضای دولت جلسه فوق العاده مجلس شورای ملی برای اتخاذ تصمیم در باره ی یاد داشت روس تشکیل یافت. صمصام السلطنه از مجلس اختیار خواست تا اولتیماتوم دولت روسیه را بپذیرد ویا پنج نماینده تعیین کنند که آنها به اتفاق هیئت دولت تصمیم به قبول خواسته های روسیه بگیرندو مجلس با هر دو پیشنهاد مخالفت کرد.
در این اوان یپرم خان رئیس نظمییه به مجلس اولتیماتوم داد تا ظرف چهار ساعت تصمیم خودرا بر یکی از دو اصل اتخاذ کند:
1- اولتیماتوم روسیه را قبول کند.
2- پنج نماینده با اختیار تام از بین خود انتخاب نمایند تا آنها اولتیماتوم را قبول نمایند.

عاقبت مجلس تسلیم یپرم خان شد و از بین خود پنج نماینده تعیین نمود تا به اتفاق هیئت وزیران اولتیماتوم روس را قبول کند. دولت مشروطه در بیست وهشت آذرماه 1290، تصمیم مجلس را مبنی بر قبول اولتیماتوم روس به سفارت روس اعلام کرد و عصر همان روز میرزا حسین خان معین الوزاره رئیس کابینه وزارت خارجه در منزل مورگان شوستر امریکائی حضور یافته و به وی ابلاغ نمود که از سمت خزانه داری کل معزول شده است و باید هرچه زودتر خاک ایران را ترک نماید.

اعتراض وطن پرستان:
از همان آغاز، طرح مسئله ی اولتیماتوم مورد اعتراض آزادیخواهان قرار گرفت. در صحن مجلس نمایندگان با حرارت به آن اعتراض کردند و هنگامی که مجلس سرگرم بحث در این باره بود،هزاران نفر از مردم تهران در اطراف مجلس علیه روسیه و اعمال خشونت بار عمال روس دست به تظاهرات زدند. در شهرهای گوناگون اعتراض مردم سبب درگیری با نیروهای روس شد .
درتبریزاین درگیری ها ابعاد وسیعی به خود گرفت. در سی ام آذرماه بین قزاقهای روسی و مردم و پلیس جنگ سختی در گرفت. روس ها قسمتی از بازار و خیابانها را به آتش کشیدند و دکانها را غارت کردند. در پنجم دی ماه قزاقان بر شهر تبریز مسلط شدند و کلیه امور آنجا را به دست گرفتند. اما مقاومت از جانب آزادیخواهان ادامه داشت. روس ها نیز بر فشار خود افزودند. در نهم بهمن ماه 1290، میرزا علی خان ثقه الاسلام تبریزی مجتهد بزرگ و مبارز تبریز را هنگام خروج از منزل خود توسط عده ای ار اعضاء کنسولگری روس دستگیر نمودند و فردای همان روز، آن مجتهد را به همراه هفت نفر آزادیخواه دیگر به دار آویختند و برای استحکام قدرت خود صمدخان شجاع السلطنه را وارد تبریز نمودند و تحت حمایت خود امور حکومتی را به او سپردند.
در پانزدهم همان ماه، به پیشنهاد هیئت وزیران و فرمان ناصرالملک نایب السلطنه مسیو مرنارد بلژیکی رئیس کل گمرک ایران به جای مورگان شوستر آمریکائی موقتا به مقام خزانه داری کل تعیین شد.
دار زدن حاج میرزا علی ثقه الاسلام و دیگر آزادیخواهان در تبریز به دست قزاقان روسی در تبریز و سایر شهرهای ایران بازتاب وسیعی داشت و کینه مردم نسبت به روس ها چند برابر شد.
دخالت و کشتار روس ها در تبریز، از مقاطع عمده ی تاریخ دست اندازی بیگانگان به خاک ایران است. بهار این مقطع عمده را با سرودن مثنوی به یاد آذربایجان ( جلد دوم ص 985)در ذهنیت تاریخی امان ماندنی ساخته است.


به یاد آذربایجان

در این مثنوی زیبا که سی و هفت بیت دارد، بهاربرای بیان، عشق بی کران خود به آذربایجان که در این ایام مورد تجاوز روسها قرار گرفته، عوامل گوناگون برسازنده ی این سرزمین را به کمک می گیرد. از زیبائی طبیعی آذربایجان می گوید، از تاریخ دور و درازش نشانه هائی می دهد، از جایگاهی که این سرزمین در نزد ایرانیان داشته گواهی میآورد و از ازجان گذشتگی مشروطه طلبان و آزادیخواهانش سخن می گوید، تا برسد به وضعیت اسف بار کنونی آن.

از خاورستان تا آذربایجان
مثنوی به یاد آذربایجان، با توصیف مأموریتی که بهار بر گرده ی باد صبا می گزارد آغاز می گردد. او باد صبا آن پیک عاشقان، را به خدمت می گیرد تا شبانه از خاورستان( خراسان) به سوی آذربایجان سفر کند. کار نخست او ستایش جلوه های طبیعی آذربایجان است. باید از آن کوه سهندش عبور کند و پست بلند آن را عبیرآمیز سازد. ازآن پس بایدش به ساحل سرخاب چمیدن و ازچشم مشتاقان بر او درودفرستادن، غبار وادیش را باید تاج سر کند و سرابش را از آب دیده تر کند.....

صبا شبگیر کن از خاورستان
به آذربایجان شو، بامدادان
گذر کن از بر کوه سهندش
عبیرآمیز کن پست و بلندش
بچم بر ساحل سرخاب رودش
بده از چشم مشتاقان درودش
غبار وادیش را تاج سرکن
سرابش را زآب دیده ترکن
به هر سنگی که نقش عشق دیدی
زهر خاکی که بوی خون شنیدی
به زاری گریه کن بر آن سیه سنگ
به جای ما ببوس آن خاک گلرنگ ...

مأموریت بعدی پیک خراسان بسی دشوارتر است. باید رهسپار آتشکده ی آذر گشسب آنجا که زمانی نیایشگه شهریاران ایران بود، شود. در آن مکان مطموس می بایست با روان شهریاران دیدار کند وعظمت آذربایجان را به یادشان آورد:


سوی آذر گشسب آنگه گذر کن
درآن آتشکده خاکی به سر کن
چو دیدی اندرآن ایوان مطموس
روان کیقباد و جان کاوس
بگو ای شهریاران جوان بخت
سزای افسر و شایسته ی تخت
نه این اقلیم آذربایجان بود؟
که فرخ نام آن "شاه آستان" بود؟
شهنشاهان اکباتان و استخر
همی جستند ازین در، عزت و فخر
به سالی یک کرت بیرون شدندی
نیایش را به این خاک آمدندی
به عهد کورش اینجا جیشگه بود
قراول گاه و اردوگاه شه بود....

باد صبا، پیک فرستاده ی بهار باید مأموریت خود را با تشریح وضعیت اسف بار آذربایجان ادامه دهد. باید بگوید که برسر آن اقلیمی که زمانی" شاه آستان بود" چه آمده؟! چه گونه از غفلت شاه و وزیرش آن آستان شاهان، آن پهلوان نیرومند، نقش زمین گردیده،اسیر یاغیان شده، دست زورمندش فروپیچیده و جسم نازنینش به خون آغشته گشته است، سر پهلوانان و دانشوران آن سرزمین آستان شاهان زینت دار شده است؛ پلنگان آن زبون گرگ وکفتار گردیده اند.......

کنون از بازی شاه و وزیرش
به چنگ یاغیان بینم اسیرش
فرو پیچیده دست زورمندش
به خاک افتاده بالای بلندش
زده دست خیانت بر زمینش
به خون آغشته جسم نازنینش
شده دانشورانش زینت دار
پلنگانش زبون گرگ و کفتار
به یک ره کنده شد چنگال تیزش
سترون گشت خاک مرد خیزش
به جزخون جوانان رشیدش
نروید لاله از خاک امیدش
به جز خونابه قلب حزینش
نبینی نقش غیرت بر زمینش


تصویری که بهار از آذربایجان می دهد، هرچند با زبانی نمادین، ولی گویای وقایعی است که آن را فراتر بر شمردیم. رویاروئی شکوه گذشته و زوال حال، از میان رفتن شاهان با اقتدار و جایگزینی سردمدارانی خائن به آب و خاک آذربایجان را شاعر با بیت های پایانی این مثنوی به کمال می رساند:

غرابی رفته در باغی نشسته
به جای بلبلی ، زاغی نشسته
چو شیران را فراموش گشت شیری
کند روباه حیلت گر دلیری
صمدخان با کدامین چشم بیند
که جای شاه کیخسرو نشیند
بدرد کوه اگر جای پلنگی
به سنگی برجهد روباه لنگی
بسوزد باغ اگر جای تذروی
نشیند خربطی بر شاخ سروی

مأموریت باد صبا، همچنان ادامه می یابد. او پس از گذر از آذربایجان و دیدن وضع اسف بار آن می بایست رهسپار ری شود و پیامی برای وزیران و کارگزاران پایتخت ببرد. آنها را مورد عتاب و خطاب قرار دهد و در باره ی زکف دادن ملکی که از عهد جمشید، همچون خورشید بر تارک ایران می درخشید، باز خواست بعمل آورد:

صبا زآنجا به سوی ری گذر کن
وزیران را زکار خود خبرکن
بگو شادان دل غمناکتان باد
دوصد رحمت به جان پاکتان باد
بیاکندید چشم مرد و زن را
فرو بستید بار خویشتن را
زکف دادید ملکی را که خورشید
به ایران دیده بود از عهد جمشید
اگر ایران شود باغ جنانی

بمباران آستان قدس رضوی، فروردین 1291

هنوز زخمی که در اثر رویداد جانگداز تبریزو اعدام ثقه الاسلام و دیگر آزادیخواهان بر جان وطن رسیده بود، التیام نیافته بود که با هتک حرمت از بارگاه امام هشتم، زخمی جانکاه تر بر پیکر وطن وارد شد. این حادثه نیز از پی حمایت روسها از محمدعلیشاه و توطئه ی باز گردانیدن اوبه سلطنت پیش آمد. در فروردین سال 1291 خورشیدی در نتیجه ی هجوم آن شاه مخلوع به استر آباد و گسیل داشتن سپاه به سرداری سردار ارشد به جانب تهران، در خراسان فتنه ای برخاست و به تحریک گماشتگان روسیه تزاری برخی مردم ناراضی از انقلاب مشروطه، انقلابی بر پا کردند و جمعی را کشتند و خواهان بازگشت محمدعلی شاه شدند. در این راستا، مسجد گوهر شاد و عمارات آستانه را سنگر و جان پناه خود ساختند و حاکم وقت از تفرقه ی ایشان خود داری کرد و روسها با آنکه خودمحرک این امر بودند، در روز دهم فروردین 1291 آن عمارات را به توپ بستند و سربازان روس به حرم مطهر ریختند و خون جمعی زوار بی گناه را جاری ساختند.از این ماجرا گنبد طلا و ایوانهای آستانه آسیب فراوان دید.
در رابطه با این دست اندازی، در دیوان بهار دو سروده ی عمده می یابیم. هریک ازآنها از ویژگی های خاصی برخورداراست که به شرح آن ها می پردازیم.

در واقعه ی بمباران آستانه ی حضرت رضا ( دیوان ص222)
این سروده که در قالبِ قصیده سروده شده، دارای 66 بیت است. ظاهرا شاعر آن را برای سید جلال الدین، سردبیر روزنامه ی حبل المتین فرستاده و از او درخواست نموده است که شرح بدبختی مردم خراسان را که در این قصیده آمده در روزنامه اش چاپ کند:

مردم پاک دل هند به ما درنگرند
گر زتهران کند این چامه به کلکته گذر
سید پاک جلال الدین فرزند رسول
که یکی پاک رسولی است به گفتار و به فر ....
داد خواهی کند از اهل خراسان، آری
دادخواه ما امروز جز او نیست دگر

چامه ی مفصل بهار، در رابطه با دست اندازی روس ها از نقطه نظر درون مایه بس پر توان است. در آن هم شرح واقعه و توصیف فاجعه را می یابیم، هم به افشاگری و توطئه ای که سبب این هتک حرمت گردیده است پی می بریم و هم با سوزو گداز سراینده ی این چامه ی وطن پرستانه شریک می شویم.
بیت اول با مأموریتی که شاعر بر گرده ی باد ی که از جانب توس به سوی یثرب وزان است آغاز می شود. اما این پیک، پیکی ست خاص. پیکی که ازآن بوی خون بر می خیزد، حتی خاک و غباری که به همراه آن برمی خیزد، به خون آغشته است. زیرا او به چشم دیده که چه گونه تربت پاک به خون آغشته شده و" قتلگاهی است که در آن خون موج زند سرتا سر" . پیک مأموریت دارد که با رسول آنچه را که بر سر فرزند او رفته در میان بگذارد:

بوی خون ای باد از توس سوی یثرب بر
با نبی بر گو ازتربت خونین پسر
عرضه کن بر وی کز حالت فرزند غریب
وآن مصیبت ها، آیا بودت هیچ خبر؟...
ستمی کردند اینان به جگر گوشه ی تو
که زشرحش چکد از دیده مرا خون جگر
این قدر هست که سوی تو ازین تربت پاک
خاک خون آلود آرد ازین باد سحر


توصیفات بهار از صحنه ی پریشانی و قتل و کشت و کشتار زوار بی گناهی که در اثر این حادثه جان خود را از دست داده اند، زنده است و جان دار. خواننده ی شعر خود را به میان این واقعه ی تاریخی می کشاند و رخصت می دهد تا با کلام او پی به آنچه که گذشته است ببرد. از زیر و بم شعر بهار صدای ضجه ی زنانی که بیوه شده اندو کودکانی که یتیم گردیده اند به گوش میرسد. فریاد مردم بی گناهی که مورد ضرب و شتم سربازان متجاوز قرار گرفته اند در پیچ و تاب واژه ها و ترکیبات پژواکی شگفت دارد. او با این توصیفات در حقیقت سندی تاریخی از این حادثه ی ناگوار، در دیوان خود باقی می گذارد:

....هشتصد مرد و زن از بومی و زوارو غریب
داده جان از یورش لشکر روس کافر
نه مرایشان را بوده است به سر شور نبرد
نه مر ایشان را بودست به کف تیر و تبر...
بر چنین طایفه ی بی گنه از چار طرف
تیر باریدند آن طایفه ی کین گستر
یک طرف مردان جان داده همه بی تقصیر
یک طرف نسوان افتاده همه بی معجر
یک جماعت را قزاق فشرده است گلو
یک جماعت را سرباز شکسته است کمر
جسد کشته فتاده است به بالای جسد
پیکر خسته فتاده است به روی پیکر
تیر باریده بر ایشان ز دو سو چون باران
توپ غریده بر ایشان ز دو سو چون تندر
مادران بینی در ناله زسوگ فرزند
پسران بینی در گریه زمرگ مادر
شوهران بینی جویای گم گشته عیال
بانوان بینی پویان پی نعش شوهر......

غیر از توصیف صحنه های کشتار، آنچه که در شعر بهار قابل توجه است، پرسشی است که شاعر در رابطه با این حمله ی ناجوانمردانه مطرح می کند. او که خود در این زمان از اعضاء حزب دموکرات بود و به خوبی از مطامع سیاسی روس ها در منطقه با خبر، آن متجاوزان به حرم و کاخ رضا را مورد خطاب قرار می دهد و می پرسد که مگر شما خود این فتنه را بلند نکردید، مگر این به تحریک شما نبود که عده ای به طرفداری محمدعلیشاه در خراسان قیام کردند و حتی والی خراسان هم از ایشان جانبداری کرد، پس از چه رو خود به سنگرهای طرفداران حمله می کنید:

ای عجب ! روس همی گوید : چون فتنه گران
اندر آن بارگه پاک نمودند مقر
والی ملک هم از کیفرشان عجز نمود
زان سبب دادم من فتنه گران را کیفر!
ما همی گوئیم : این فتنه و این فتنه گران
خود نه از فتنه گریهای شما بود مگر؟
زر فشاندید از اول به سران اشرار
تا که این فتنه بپا کرده شد از نیروی زر
هم از این روی در این حمله و کشتار بزرگ
فتنه سازان را اصلا نرسید هیچ ضرر
همه را راه گشادید ولی از این سوی
بی کسان را بگرفتید همه گرد اندر
ور همی گوئید از این همه ما بی خبریم
کاخ و مسجد را ویران زچه کردید دگر
مفسد ار فتنه کند، کاخ رضا را چه گناه
مار اگر حیله کند، باغ جنان را چه خطر
مسجد و کاخ اگر بوده مقام اشرار
زچه گنبد را کردید خراب و ابتر
بقعه و کاخ رضا را زچه غارت کردید
ای همه راهزن و بد کنش و غارتگر……

واضح است که بهار به نیکی از توطئه ی روس ها آگاه بوده و می دانسته است که آن شورش، سازو کار خود آنها بوده است و حمایت از اتباع بهانه ای بیش برای حمله ی به آستانه نبوده است. در اثبات این داعیه، شهادت سرپرسی سایکس در کتاب تاریخ ایران، گویاست. عین کلامش را می آوریم:

" در میان عملیات روس ها در ایران عملی که بیش از بمباران مزار امام رضا باعث بدنامی آنها باشد خیلی کم است. همقطارروسی من برای منافع شاه مخلوع جداً کار می کرد او حتی تا اینقدر جلو رفت که یوسف هراتی را که یک اخلالگر مفسد و بد نامی بود تحریک نمود که از مأمن و پناه قنسولگری برای شاه تبلیغات نماید. من این وقایع را به سفارت گزارش دادم و نتیجه این شد که مطابق تعلیمات سفیر روس، یوسف هراتی و همکارانش به خارج رانده شدند. ولی او فوراً به مزار و مکان مقدس شتافت. همقطار من باز توانست او را در آن مکان مقدس استخدام نماید. چون او خود را در آن مکان مقدس مستقر ساخت توانست که عده زیادی زن و مرد را دور خود جمع نماید. از بین این صدها نفر از زائرین بودند که به نطق های مهیج ومرتجعانه ی او گوش می دادند. اینجا بود که روس ها اظهار داشتند که جان اتباع آنها به خطر افتاده و نیروهای زیادی به آنجا وارد کردند......در بیست و نه مارس توپخانه آنها شروع به فعالیت کرد. هیچ گونه مقاومتی به عمل نیامد. هرچند که یوسف هراتی و مردان وی مطابق تعلیماتی که به آنها داده شده بود چند تیری خالی کردند ولی فقط یک عده زوار بی گناه و مردم بدبخت کشته و مجروح شدند. پس از آنکه تاریکی همه جا را فرا گرفت، یوسف هراتی ودیگر مزدوران در یک واگون از یک دروازه که روس ها در حصار شهر باز کرده و تحت مراقبت و محافظت داشتند به خارج از شهر فرستادند..... چون من نتوانسته بودم از بمباران جلوگیری کنم بر ضد آن به سختی اعتراض کردم و روز بعد اصرار نمودم که از آن مزار دیدن نمایم. البته اجساد مقتولین و مجروحین را از آنجا برده بودند ولی خسارات و زیان های وارده بر اثر بمباران بی جهتی که روس ها برای ارتکاب بدان به دنبال بهانه می گشتند کاملاً ظاهر و آشکار بود. خزانه حضرتی که دارای نفایس و هدایای گرانبها امراء و سلاطین و دیگر زائرین بود به بانک روس انتقال داده شده بود که پس از بازدید نگارنده آن را پس دادندو هرچند که به بعضی ازآن اشیاء قیمتی و گرانبها دستبرد زده و از بین برده بودند و متولی حرم را با تهدید به مرگ حاضر کردند تا سندی امضاء کند که تمام خزانه را تحویل گرفته است......."

دیگر بیت های این چکامه ی بلند به بیان رنج و حرمان شاعر از این واقعه می پردازد. لحن بهار در این بخش مرثیه پرداز است. و برای آنکه میزان قبح این تقدس زدائی را برساند، میان آنچه که در کربلا رفته و حادثه بمباران صحن پیوندی بر قرار می کند. میان این دو فرقی نمی گذارد. قبح کار همان است. در نهاد هردو یکی هستند. بی عدالتی و جور وظلم بی دینان است که حمله ور خانه ی مؤمنان می شود:

ای مسلمانان زین واقعه خون گریه کنید
که نمودست رضا کسوت خونین دربر
ای زنان چادر نیلی به سر اندر بکشید
زانکه زهرا را نیلی است به سر بر چادر
از وهابی شد اگر کاخ حسینی ویران
شد زقزاق عدو کاخ رضا ویران تر
نه همانا نبد این کاخ همان کاخ رضا
خانه ی دین نبی بود که شد زیر و زبر
نه به گنبد خورد این آتش توپ بیداد
بلکه بر قلب علی خورد و دل پیغمبر

و بالاخره چنان که شیوه ی بهار است، ترجیع بند" از ماست که بر ماست" را به عنوان یک پند سیاسی در اینجا نیز تکرار می کند:

ما اگر خانه خرابیم زکس مان گله نیست
کاین خرابی همه از ماست در انجام نظر...
ای مسلمانان تا چند به وهم و به خیال
ای مسلمانان تاچند به بوک و به مکر
هر که او از خود و از خانه حفاظت نکند
نبود حافظ او نیز خدای اکبر
…..
ازجفای توپ روس

دومین سروده ای که در دیوان بهار در رابطه با تجاوز روسها به بقعه ی حضرت رضا می یابیم توپ روس عنوان دارد. این سروده در قالب ترکیب بند گفته شده ونه بند و نود و نه بیت دارد. بند پایانی با ردیف توپ روس سروده شده و شاعر برای تأکید بر آنچه که از جفای روس بر ما رفته است شانزده بارتوپ روس را تکرار می کند. در این سروده مرثیه پردازی بهار به اوج می رسد. اشک و ماتم او تنها برای تجاوز بیگانگان به خاک وطن نیست، بلکه او برای هتک حرمت از اسلام و مکانهای مقدس، سخت متأثر است و آن را خطائی نابخشودنی می شمارد.

....آن آستانه ای که خدا کردش احترام
دردا که توپ روس بر انداخت حرمتش
صحنی که داشت قیمت جانها غبار او
نعل سمند حادثه بشکست قیمتش
سوراخ شد زتیر جفا پیکری که بود
پشت نهم سپهر، کمان بهر خدمتش

در این سروده نیز مانند آن دیگری، میان ظلم و جوری که بر پیامبران و آل نبی رفته است نظیرسازی بر قرار می کند.

آیا دوباره خون حسین و کسان او
گشته است بر گروه زنا زادگان سبیل ....
آوخ که در دیار خراسان به عهد ما
تجدید عهد کرب و بلا کرد توپ روس ....
گرد ضریح سبط نبی را چو قتلگاه
پر از جنازه ی شهدا کرد توپ روس
زوار را به طوف ضریح رضا، درو
همچون علف، به داس جفا کرد توپ روس ....

جای پای قرار داد دوخصم:
در هردو سروده، بهارگریزی به مسأله ی قرارداد تقسیم ایران می زند واز یاد نمی برد که ایران و اسلام، در اثر اسارت میان دو خصم به چنین ذلتی افتاده اند. برای نمونه در قصیده ی در بمباران آستانه ی حضرت رضا می آورد:
حالت ایران اینست به چنگال دو خصم
تا چه سازد پس از این لطف خدای داور

ودر ترکیب بند توپ روس این معنی را بسط می دهد و صحبت از تطاول اعدا می کند و ریشه ی امر را در آن هند خواهی دو خصم می بیند:


اسلام از تطاول اعدا زپا افتاد
بر ما ز دستبرد اجانب زیان رسید
قصد خراب کردن ایرانیان نمود
آن سیل فتنه ای که به هندوستان رسید
خود می نگویم که به ایران چه می رسد
یا خود چه لطمه به سریر کیان رسید
ای پیشتاز لشکر اسلام درنگر
بر این مصیبتی که بر اسلامیان رسید
…….
وامروز چون اسیران در پنجه ی دوخصم
درمانده ایم و نیست کسی داد خواه ما

سروده هائی که بیان داشتیم تنها برگهائی از تاریخ سیاست استعماری روس و انگلیس بود که در شعر بهار بازتاب یافته اند. کوشش بهار برای ثبت تاریخ در شعر با پرداخت به دوجنگ جهانی و صدماتی که ایران ازقبل این دوجنگ دید و بسیاری حوادث دیگر ادامه می یابد. این دوحادثه وضایعاتی که به دنبال آن دامنگیر کشور شد،موضوع مقاله ای جداگانه است که در آینده ای نزدیک در سایت بهار درج خواهد شد.

___

 - برای آگاهی از چگونگی این قرار داد نک دکتر علی زرگر، تاریخ روابط سیاسی ایران و انگلیس در دوره ی رضاشاه. ترجمه کاوه بیات ،تهران ، پروین 1372، ص22 به بعد.
همچنین بنگرید به عاقلی باقر، روزشمار تاریخ ایران از مشروطیت تا انقلاب اسلامی ، تهران نشر گفتار سال 1372، ص 19.
- Edward BROWN, Press and Poetry in Modern Persia Cambridge, 1914 ; p 247
- اشاره است به مقاله ی آقای غلامحسین یوسفی،" نامه ی اهل خراسان" و تفسیری که بر این قصیده نوشته اند
- نک دیوان انوری، به کوشش سعید نفیسی، تهران پیروز، 1337، ص105
- برای عمده ی وقایع این دوران نک به باقر عاقلی روزشمار تاریخ ایران ازمشروطه تا انقلاب اسلامی، ص 60تا 64
- آتشکده ی آذر گشسب یا شیز، با آذر برزین مهر در خراسان و آذرفرنبغ واقع در کاریان فارس، سه آتشکده ی مهم ایران بودند.آذر گشسب در شهر شیز زیارتگاه خسروان و پادشاهان ایران بودو پادشاهان پس از جلوس بر تخت برای تعظیم آتشکده ی آذر گشسب پیاده به شیز می رفتند و نذر ها و تحفه ها به آنجا می بردند. نک جهانگیر اوشیدری ، دانشنامه مزدیسنا، تهران نشر مرکز،1371، ص68
- نک کتاب تاریخ ایران تأ لیف ژنرال سر پرسی سایکس ترجمه سید محمد تقی فخر داعی . نقل از باقر عاقلی، روزشمار تاریخ ایران، بخش ضمائم و تعلیقات، ص 363




 

a

صفحه نخست  |   زندگینامه  |    آثار بهار  |    بهار شاعر   |    بهار و سیاست    |    بهار پژوهشگر   |    بهار ترانه سرا    |    بهار روزنامه نگار  

تماس با ما  |  بهار و خانواده  |  نامه های بهار  |  دیوان بهار  |  بهار و معاصران  |  بهار و انجمن دانشکده  |  مقاله های تازه   |   تصاویر بهار

©All Rights Reserved