بهار
و انجمن دانشکده
انجمن
دانشکده ازنگاه پژوهشگران زبان و ادب فارسی
نوشته ی بزرگ علوی
بر گرفته از مقاله ی بزرگ علوی « خزان بهار»، مجله ی پیام نو، سال چهارم، شماره
ی 11 و 12، خرداد و تیر 1330
«.....در سال 1294. بهار به تشکیل انجمن دانشکده دست زد و مجله ی دانشکده را به
عنوان ارگان انجمن دایر نمود. تشکیل انجمن ادبی« دانشکده» از بزرگترین گامهائی
است که در راه تجدد ادبی ایران و درهم گسستن قیود کهنه برداشته شده است. در این
انجمن از جوانان دانشورو با ذوق آن زمان امثال آقایان عباس اقبال آشتیانی و
سعید نفیسی و رشید یاسمی و رضا هنری و الفت و نیز جمعی از مردان پر شور و
آزادیخواه نظیر ذره و ریحان و علیرضا صبا شرکت داشتند و با پشتکار و صمیمانه
کار خود را دنباال کردند.نخستین شماره ی دانشکده در اردیبهشت 1297 انتشار یافت
و در نخستین مقاله ای که تحت عنوان « مرام ما» به قلم بهار نوشته شده بود،
تاریخچه ای مختصراز تشکیل انجمن و هدفهای آن مندرج بود.
انجمن در اوان کارجز یک انجمن ادبی کوچک نبود که درآن غزل هائی ازغزلسرایان طرح
می شد و اعضاء روی آن اقتراحات غزل می سرودند. کم کم تعداد اعضای « دانشکده» رو
بفزونی نهاد و انجمن ادبی کوچک بر اساس وسیعتری که شامل تدقیقات نظمی و نثری و
نیز مطالعاتی در ادبیات خارجی بود به کار پرداخت و بند اول مرام خود را بدین
گونه مقرر داشت:
« تجدید نظر در طرز و رویه ی ادبیات ایران بر روی احترام اسلوب لغوی و طرز ادای
عبارات اساتید متقدم با مراعات سبک جدید و احتیاجات عمومی حال حاضر».
در مقاله ی «مرام ما» هدف انجمن بدین گونه تصویر شده بود:« امید میرود که یک
نمونه از روح نوین ادبیات قرن بیستم، که می رویم تازه فواید آن را دریابیم روی
بنیان محکم زبان فارسی و حفظ لغات زنده و شیرین و امثال و یادگارهای تاریخی این
لسان نمکین به هموطنان ادب دوست و ادیب نواز خود تقدیم داریم». و بالاخره متذکر
می گردد که دنیا دست خوش انقلابات است، از دریا ها تا کوه ها و بیابانها، از
ممالک عظیم تا فامیل های کوچک و همچنین از فرم لباس تا فرم لغات و اصطلاحات،
همه چیز در این عرصه ی منقلب و محیط متغیر، دستخوش تقلب و تغییرند، پس شگفت
نیست اگر در ادبیات ما و حتی در لغات و اصطلاحات و طرز ادای مقاصدتغییراتی حاصل
شود، در عین حال ما نمی خواهیم بیش از آن که سیر تکامل به ما امر دهد خود مرتکب
امری شویم.»
دانشکده یک سال دوام کرد ودر آن یک سلسله مسائل ادبی، با عمق و تصور وسیع تری
که آن هنگام در زمینه های ادبی کشور ما سابقه نداشت طرح گردید، از جمله « تاریخ
ادبی ایران» به قلم آقای عباس اقبال آشتیانی،« انقلاب ادبی»، از رشید یاسمی و
کوششهائی در ترجمه اثار ادبی، خارجی . معرفی هنروران بزرگ جهانی و نیز یک سلسله
اقتراحات ادبی از آثار ادبی ، خارجی و معرفی هنروران بزرگ جهانی و نیز یک سلسله
اقتراحات ادبی از آثار گویندگان بیگانه مانند لافونتن و غیره.
سعید نفیسی یکی از اعضای انجمن دانشکده:
از مقاله ی« مرگ بهار» برگرفته ازمجله ی کاویان سال دوم، پنجم اردیبهشت 1330 ص
13 تا 14
.....نخستین یادگارهای من از بهار به چهل سال پیش بر میخورد. من کودکی پانزده
ساله بودم، از همان زمان عشق به شعر داشتم. بهار ترکیب بندی در هجو ناصرالملک
قراگوزلو همدانی نایب السلطنه ی آن روز ایران سروده بود که ابیات ترکیب آن را
از مثنوی تضمین کرده بود. این اشعار دست به دست می گشت و مردم از روی آن نسخه
بر می داشتند........
آن روزبهار شهرت آغاز کرده و از آستانه افتخار گذشته بود. من کودک دبیرستانی
اشعارش را به یاد می سپردم.... هشت نه سال بعد که من دوره ی تحصیل را به پایان
رساندم و از سفر اروپا بازگشتم جوانی زودرس بودم و پیش از کسانی که با من هم سن
بودند و حتی پیش تر از آن ها وارد زندگی ادبی تهران شدم. بهار آن وقت یکی از
مشاهیر درجه ی اول بود. وکیل شده بود، روزنامه ی نو بهار را که یکی از
پرشورترین روزنامه های تهران بود می نوشت. همه جویای او و آرزومند دیدارش
بودند. من هم وسیله ای جستم و به او رسیدم. قامت بلند کشیده و بلند وی زیر
دستار سفید کوچکی که در آن زمان «مولوی» می گفتند و فنیه ی سفیدی که در میان آن
بود برازندگی خاصی داشت. پالتو بلندی زیر عبا می پوشید و پیراهن بی یقه ای در
برداشت. ریش سیاه از ته زده ی او در محاذات گونه چند موی سفید داشت. در همین
روزها بود که در مجلس می خواستند اعتبارنامه ی وی را رد کنند و برای این کار
مخالفانش جزوه ای از گفتار وی ترتیب داده و مطالبی از مقالاتش اقتباس کرده
بودند که به زعم آنان بوی کفر می داد. باور کنید که خواندن این جزوه او را در
نظر من به مراتب بزرگ تر از آن کرد که اشعارش کرده بود. از آن جا که می دانستم
که مردبزرگی است در این گیرودار وارد شدم و از ان روز دیگر از این مرد بزرگ جدا
نشدم.
چندی نگذشت که یک انجمن ادبی درست کردیم. در این انجمن پیشروان ما که سنشان بیش
از ما بود مرحوم عبدالحسین تیمورتاش،مرحوم هاشم افسر، مرحوم میرزا محمد نجات،
مرحوم محمد مهدی مرآت السلطان، مرحوم محمدعلی واله بودند. و طبقه ی دوم که جوان
تر بودیم آقای رشید یاسمی، آقای رضاهنری، اقای احمد مقبل، آقای علی رضا صبا،
آقای ابوالقاسم ذره، آقای عبدالله دیده بان، آقای ابوتراب شریف و دوسه تن دیگر
که نیم راه بازگشتند.
این انجمن همان دانشکده ی معروف است. مجله ای به همین نام تأسیس کردیم که خرج و
دخل آن با بهار بود و تهیه مندرجات و غلط گیری آن رادر چاپخانه من به عهده
گرفتم و یک سال انتشار یافت.
کارما بالا گرفت، سرنوشت ادبیات را به دست گرفتیم. بهار یکی از راهنمایان
ورزیده و دهر آزموده ی ما بود. چه کسانی که به ما صدمه زدند، چه بسا کسانی که
ما را آزردند، چه بساکسانی که خواستند درصفوف ما شکاف آورند،چه بسا کسانی که
دشمنی ها کردند. اما همه ی اینها گذشت ، بهارهم درگذشت. اما همه ی اینها در
تاریخ خواهد ماند.....
یحیی آرین پور
« انجمن دانشکده» نقل از کتاب ازصبا تا نیما، تهران جیبی 1357، جلد 2 ص 430
.......در دیماه 1294 جرگه یا انجمن ادبی دانشکده در تهران تشکیل یافت. اعضای
جوان این انجمن، که در پیرامون ملک الشعراء بهار گرد امده بودند، داعیه ی بلند
" تجدید نظر در ادبیات ایران" را داشتند ولی در عمل جز اقتراح و طبع آزمائی در
زمینه ی غزلیات استادان قدیم کاری انجام ندادند. ......
انجمن ادبی دانشکده اگر در زمان خود کار عاجلی صورت نداد، با اینهمه جمعی از
جوانان را تربیت کرد و همانها بودند که در آینده خدمات مهمی در زمینه ی دانش و
فرهنگ انجام دادند.
حبیب یغمائی
«در احوال استاد بهار» پیام نو، دوره ی ششم ، اسفند 1331، ص 16تا 24
...... در سال 1294 بهار انجمن دانشکده را ایجاد کرد وچون پدری مهربان ومعلمی
دلسوز رسم و راه نویسندگی را به جوانان مستعد نشان داد و عده یی را تربیت کرد.
مجله ی دانشکده که به تحقیق بهترین مجله ی ادبی است که در ایران انتشار یافته،
هرچند بیش از یک سال دوام نکرد اما تأثیر ان بسیار بود. گذشته از مقالات و
تحقیقات ادبی و اشعار متنوع، آن چه را خود بهار نوشته است از قبیل تأثیر محیط
بر ادبیات ، شعر خوب، تود و بید، شاعر گاوسوار، و غیره از اثار ارجمند باید
شمرد.
_________________________________________________

مجله ی (دانشکده)
نوشته ی دکتر ناصرالدین پروین
به سال 1295خ، انجمنی ادبی به نام «جرگۀ دانشوری» در تهران بنیاد یافت که پس از
چندی «دانشکده» نام گرفت و ارگان ماهانه اش با همین نام از اردی بهشت 1297 تا
اردی بهشت سال بعد(آوریل 1918-آوریل 1919) با 12 شماره در 10 مجلد به چاپ رسید.
صاحب امتیاز و مدیر این مجله، محمدتفی بهار(ملک الشعرا)، شاعر و پژوهشگر و
روزنامه نگار وسیاستمدار نامدار آن دوره بود که ریاست انجمن ادبی دانشکده را
نیز برعهده داشت. با این حال، در سرلوحه ی دانشکده ادعا می شد که مجله «در تحت
نظر هیئت موسسۀ دانشکده منتشر می شود».
با دانشکده، شمار بزرگی از شاعران و پژوهشگران و نویسندگان و مترجمان ساکن
پایتخت همکاری کرده اند: رضا هنری، ابراهیم الفت، علیرضا صبا، سردار معظم
خراسانی (عبدالحسین تیمورتاش)، عباس اقبال آشتیانی، غلامرضا رشید یاسمی، سعید
نفیسی، احمد رخشان(مقبل)، یحیی ریحان(سمیعیان)، عبدالله انتظام، حیبب الله
امیری، عبدالله تلگرافچی زاده، علی اصغر منصور، جعفرخامنه ای...
در سرلوحه، دانشکده را «ادبی، اجتماعی، اخلاقی، فلسفی و تاریخی» معرفی می
کردند. بهار، در شماره ی نخست زیر عنوان «مرام ما» نوشت که « دانشکده برای
ترویج روح ادبی و تعیین خط مشی جدیدی در ادبیات ایران ایجاد می شود[...و] موافق
احتیاجات فعلی هیئت اجتماعیه، مطابق محیطی که ما را تکمیل خواهد نمود، یک تجدد
آرام آرام و نرم نرمی را اصل مرام خود ساخته» ایم. و به جای آن که «تجدد را
تیشۀ عمارت تاریخی پدران شاعر و نیاکان ادیب خود قرار» دهیم، «فعلاًٌ آنها را
مرمت نموده و در پهلوی آن عمارات، به ریختن بنیانهای نوآیین تری که با سیر
تکامل، دیوارها و جرزهایش بالا می روند» خواهیم پرداخت. در آن مقاله، مجله ی
دانشکده «دارای یک روح جوان و فکر آزاد متجدد» خوانده شده است و دست اندر
کارانش بر دوری از «مناقشات سیاسیه و تفنناتی که برروی مدح یا هجو این و آنِ
معمول به تجار و دلالان ادبی و سیاسی» ست، تأکید کرده اند.
چنان که از مقاله ی آغازین اشاره نیز برمی آید، بهار و همکاران او در نوگرایی
بی پروا نبودند. این خویشتنداری، مورد انتقاد نویسندگان نوگرای روزنامه ی تجدد
چاپ تبریز قرار گرفت. میان دو نشریه، برخوردهای قلمی پدید آمد تا آن جا که تقی
رفعت سردبیر تجدد نوشت: «عزیز من! کلاه سرخ ویکتور هوگو را در سر قاموس دانشکده
مجوی. توفانی در ته دوات نوجوانان تهران، هنوز برنخاسته است»(1). اما ملک
الشعرای بهار، خود متعتقد بود که با انتشار دانشکده، «مکتب تازه ای در نظم و
نثر به وجود آمد و غالب رجال بزرگ ادب که مایۀ افتخار ایران اند» با او همکاری
کردند(بهار، تاریخ مختصر احزاب سیاسی، دیباچه ح). همان گونه که یکی از محققان
نیز یاد آور شده است: «مهمترین توفیق دانشکده، انتشار مقالات تحقیقی و نقدهای
ادبی آن است[...که] قطعاًٌٌ موجد تجددی در نحوۀ سنجش و نقد ادبیات قدیم شد»
(2).
علاوه بر آن مقاله ها، ترجمه هایی هم به صورت سرگذشت بزرگان ادب اروپا و شعر و
داستان اروپایی نیز به چاپ می رسید. از آن جمله است «سرود بالشویک» که با عنوان
گمراه کننده ی «ادبیات روسی» در شماره ی دوم دیده می شود. به این ترجمه ها،
باید رمان سلطنت اثر آلکساندر دوما با ترجمه ی عبدالحسین تیمورتاش را نیز افزود
که به ضمیمه ی مجله بود و بخش بزرگی از شماره ی توأمان 11و12 را به آن اختصاص
دادند تا داستان به پایان رسیده باشد.
محتوای دانشکده منحصر به ادب و تاریخ نبود. در بخش «رنگارنگ» به موضوعهایی
همچون «دفع مگس و مضرات آن[کذا]»، «حب مفید برضد سوء هضم»، «فیروزه» و «اختراع
قند و شکر» پرداخته اند. افزون براین، در «خواطر و آراء»، سخنان کوتاهی نقل می
شد. شماره های3و4 به نوشته های ملک الشعرا در روزنامه ی نوبهار اختصاص یافته
است و رنگ سیاسی هم دارد. قصیده ی معروف او«بث الشکوی» به مطلع «تا بر زبر ری
است جولانم» که در شماره ی چهارم(شهریور 1297) در باره ی توقیف نوبهار به چاپ
رسید، علاوه بر جنبه ی ادبی، اعتراض سیاسی شاعر و مدیر مجله ی دانشکده را
بازتاب داده است.
دانشکده به نظرهایی که در باره ی آن در روزنامه ها و مجله ها انتشار می یافت
حساس بود و بدانها پاسخ می داد؛ اما ستون «صندوق پست» برای بازتاب نظرهای
خوانندگان، تنها در شماره ی هفتم ماهنامه دیده می شود.
پشت جلد دانشکده ساده بود و در آن، نام مجله به خط نستعلیق وویژگیها دیده می
شود. در صفحه ی دوم هم سرلوحه یی حاوی نام به همان خط و شماره و تاریخ انتشار
چاپ شده است.
دانشکده را مطبعۀ طهران در یک ستون به اندازه ی 20×14 چاپ می کرد. شمار صفحه
ها، از 24 تا 56 بود؛ ولی باید شمار صفحه های رومان سلطنت را که جداگانه چاپ
کرده همراه مجله می ساختند، افزود. بدین ترتیب، میانگین شمار صفحه ها 58 بوده
است. در هیچ یک از شماره های این ماهنامه تصویر دیده نمی شود.
نشانی دانشکده در چهار شماره ی نخست با دفتر روزنامه ی نوبهار یکی بود. از آن
پس، گویا برای آسان تر کردن کار مدیر مجله (- همچنان که مدتی دفتر روزنامه ی
نیمرسمی ایران به دفتر نوبهار منتقل شد) که مدیریت روزنامه ی ایران را هم
برعهده گرفته بود، نشانی روزنامه ی اخیر را به عنوان نشانی دانشکده اعلام
کردند. شاید از همین روست که محیط طباطبایی نوشته است: بهار«با کمک مالی دولت
مجلۀ دانشکده را تأسیس کرد» و «از آن جا که امکانات روزنامۀ نیمه رسمی ایران که
در اختیار مجله بود، با واگذاردن روزنامه به دیگری، مجله هم تعطیل شد»(3).
مامدرکی که این ادعا را ثابت کند، نیافتیم. وانگهی، در اسناد مالی مشروح مربوط
به روزنامه ی ایران(4) نیز هیچگونه اشاره یی به مجله ی دانشکده نشده است. گمان
ما برآن است که بهار بخشی از حقوق ماهانه ی خود به عنوان مدیر ایران را به
انتشار دانشکده اختصاص می داده و پس از قطع آن حقوق، مجله هم تن به خاموشی داده
است. سالها بعد، اوخود در جایی به «هزارتومان خسارت» مجله اشاره کرد(5).
شمارگان دانشکده را در تقاضای امتیاز، هزار نسخه اعلام کرده بودند(6)؛ اما به
گزارش سفارت آلمان در تهران، این مجله با 500 نسخه انتشار می یافت(7). در شماره
پنجم نوشتند که «این مجله به اندازۀ مشترکین چاپ شده و برای کلکسیون اداره نیز
عدۀ معینی ذخیره می شود و یک شماره هم زیاد نمی آید»(8). با این حال، تکفروشی
دانشکده ادامه یافت و بهای هر نسخه از آن دو قران بود. برای اشتراک سالانه سی
قران مطالبه می شد. گفتنی ست که در همان شماره اعلام داشتند که دانشکده آگهی
خواهد پذیرفت؛ اما در دوره ی یکساله اش آگهی دیده نمی شود.
مجموعه های کامل و ناقص دانشکده در اکثر کتابخانه های معتبر ایران و برخی از
مراکز ایرانشناسی بیرون از کشور موجود است. نیز، آن مجموعه با حذف رمان سلطنت
مربوط به شماره ی نخست، به دست فرزند صاحب امتیاز تجدید چاپ شده است(٩)(10).
یادداشتها
1- تجدد، ش 66، دوم ربیع الثانی 1336؛ در باره ی آن برخوردهای قلمی، بنگرید به:
آرين پور، یحیی. از صبا تا نیما، تهران، جیبی، ج2، 1351، صص 436-451
2--افشار، ایرج. جریانهای ادبی در مجلات فارسی»، قسمت سوم، راهنمای کتاب، ج20،
1356، ص773
3- محیط طباطبایی، محمد. تاریخ تحلیلی مطبوعات ایران، تهران، انتشارات بعثت،
1366، صص240- 241
4-اسناد مطبوعات(1320- 1286 ه.ق)، به کوشش کاوه بیات و مسعود کوهستانی نژاد،
تهران، سازمان اسناد ملی ایران، ج1، صص 184-218
5- مشیری، فریدون. «یادگارهایی از ملک الشعرای بهار»، آینده، سال 8(1361)، ش
3و4، ص 190
6- مقدم، ردیف 76
7- Mehrad, Ahmad. Die Deusche Pénétration pacifique des Iranischen
pressewesens 1909-1935, Peter Lang, Frankfort am Main, 1983, p.73
8- «یاد آوری»، ش 5، مهر 1297
٩- مجلۀ دانشکده، [به کوشش مهرداد بهار]، تهران، انتشارات معین، 1370
10- در مورد دانشکده، همچنین نگاه کنید به:
صدرهاشمی، محمد. تاریخ جراید و مجلات ایران، اصفهان، کمال، 1363، ردیف 537/
نفیسی، محمود. «نگاهی گذرا به مجلات ادبی ایران»، سخن، دورۀ دوم، ش26(1356)، ص
216/ نیکو همت، الف. زندگانی و آثار بهار، کرمان، کتابفروشی خواجو، 1334، ج1،
صص 11-12
__________________________
ملكالشعرا بهار و «بازگشت ادبي»
استاد ميرزا ملااحمد
متن خطابه ی استاد ميرزا ملااحمد. رئیس بخش سازماندهی علوم آکادمی علوم
تاجیکستان، استاد دانشگاه ملی تاجیکستان در همایش بزرگداشت بهاراردیبهشت 1383،
نقل از کتاب یادی دوباره از بهار،به کوشش سعید بزرگ بیگدلی تهران مؤسسه ی
تحقیقات و توسعه علوم انسانی.
استاد ملكالشعرا بهار از شمار آن اديبان و دانشمندان و رجال اجتماعي و فرهنگي
ايران است كه در تحقيق و بررسي و پيشبرد علم و ادب و فرهنگ فارسيزبانان سهم
بزرگ داشتهاند. چشمانداز علمي استاد بهار نيز خيلي وسيع بوده و رشتههاي
گوناگون ادبياتشناسي، زبانشناسي، تاريخ، مردمشناسي و امثال اينها را
فراميگيرد. دانش و جهانبيني وسيع، دانستن زبانهاي گوناگون و تاريخ زبان و
ادبيات غني و باستاني ايران به او امكان داده است كه به حل و فصل مسائل تحقيق
نشده زبان، ادبيات و فرهنگ پردازد. يكي از دورههاي خيلي كم تحقيق شده، تاريخ
ادبيات قرنهاي دوازده و سيزده بود. خاورشناسان اروپايي به ادبيات قرنهاي سه
تا نه هجري ـ كه در واقع دوران شكوفايي ادبيات كلاسيك ايران است ـ توجه زياد
نموده و ادبيات قرون بعد را ناديده ميگرفتند. استاد ملكالشعرا بهار از نخستين
محققاني است كه به اين دوره ادبيات ايران توجه خاص نموده و نه تنها در مجلههاي
خود خوانندگان را با صباي كاشاني آشنا كرد بلكه مسائل عمده و تازه نظري و عملي
ادبيات دوره مذكور را بررسي نمود.
بازگشت ادبي از پديدههاي تازه ادبيات ايران در عصرهاي آخر بود كه تا پيش از
استاد بهار، توجه محققان را به خود جلب نكرده بود. او نخستين دانشمندي است كه
به بررسي اين پديده مهم ادبيات قرنهاي دوازده و سيزده پرداخته و اهل علم و ادب
را با آن شناس نمود. مقاله مفصل ملكالشعرا بهار «بازگشت ادبي» كه در چندين
شماره مجله ارمغان در سالهاي 1311 و 1312ه ش به طبع رسيد، اقدام مهمي در اين
راستا بود.(1) در اين مقاله مؤلف پس از مقدمه مفصل راجع به شعر و شاعري در
ايران و شرح و توضيح سبكهاي خراساني و عراقي و هندي، وضع شعر را در عهد قاجار
بررسي ميكند. او بهطور اجمالي روند شعر را در ايران در قرنهاي اخير به قلم
داده، ضمنآ به مهمترين مسائل آن اشاره مينمايد؛ از جمله او به دليلهاي منابع
ادبي و تاريخي امثال حدايقالجنان عبدالرزاق خان دنبلي تكيه نموده، سيد علي
مشتاق را بنيادگذار «بازگشت ادبي» ميشمارد. مؤلف مقاله درست تأكيد ميكند كه
«ميتوان آغاز تجديد صنعت شعري قديم را از همين زمان شمرد و پيشواي آن را به
تصديق عبدالرزاق خان در غزل مشتاق و در قصيده آذر بيگدلي قرار داد».(2) بهار
سپس به خدمت شاعران معروف دور اشاره ميكند:
مشتاق اصفهاني در غزل، اساس سبك هندي را در هم شكست و آذر بيگدلي قصايد فصيح و
غرّا به شيوه ظهير فاريابي گفت. ميرزا نصير طبيب اصفهاني، مثنوي پير و جوان را
به لطافت نظامي و پرمغزي حافظ سرود. هاتف اصفهاني قصايد بلند را به سبك امامي
هروي و گاهي به شيوه خاقاني و ترجيعبند خويش را به لطافت و پرمغزي حكيم سنايي
ساخت. عبدالرزاق خان دنبلي... متخلص به مفتون، در قصيده و غزل و مثنوي داد
فصاحت داده، قصيده را مانند امير معزي بر سرود... حاجي سليمان صباحي بيدگلي در
قصيده و غزل داد فصاحت داد و شهاب ترشيزي غزل را به سبك تازه و لطيف و محكم گفت
و قصيده و قطعه را به سبك انوري ابيوردي و خاقاني ساخت». 3
زمان حكمراني فتحعلي شاه قاجار كه خود شاعر بوده و با تخلص «خاقان» شعر ميسرود
و ديوان اشعار او موجود است، دوره رونق و رواج شعر در ايران است. استاد بهار در
مقاله مذكور شاعران معروف آن دوره، نشاط، مجمر، اسيري اصفهاني و امثال آنها را
يادآور شده از اشعار آنها نمونهها ميآورد. او بهخصوص راجع به شاعر معروف اين
دوره، فتحعليخان صبا كه ملكالشعرا دربار فتحعلي شاه بود، بهطور جداگانه توقف
نموده، خدمات او را در شعر و شاعري و پيشرفت حيات ادبي تأكيد ميكند و مهمترين
خصوصيات اشعار او را ذكر نموده در ضمن ايراد محسنات به معايب آن نيز اشاره
ميكند:
از خصايص طرز «صبا» يكي پختگي و تلفيق كلمات سخته و استعمال لغات فارسي قديم و
رعايت صنعت ترصيع و مطابقه و مراعاتالنظير و جمع و تفريق است و از معايب سبك
او پيچيدگي كلمات و تعقيد و استعمال كلمات غريب و وحشي و حذف افعال و روابط در
معاني، به تصور اينكه فصاحت شعر، اين نقيصه را جبران خواهد كرد. ديگر تقديم خبر
بر مبتدا و نظاير آن است و اين مطالب احيانآ از رواني و لطافت اشعار صبا كاسته
و آن را قدري خشن ساخته است، نه اين باشد كه اين معايب بر محسنات شعري او غلبه
داشته باشد، بلكه گاهي در قصايد به اين معايب برميخوريم.4
در بررسي اشعار نماينده ديگر معروف ادبيات اين عهد، قصيدهسراي مشهور، قاآني
شيرازي نيز استاد بهار همين روش را پيش گرفته اول خصوصيات مثبت اشعار او را ذكر
مينمايد و سپس به نقصانهاي آن اشاره ميكند. او درست تأييد مينمايد كه قاآني
هر چند بيشتر به پيروي شاعران پيشين پرداخته است ولي صاحب سبك خاص بوده و مكتب
ادبي بهوجود آورده است.(5) در عين حال او تأكيد ميكند كه شاعر در رديف شعرهاي
بسيار خوب «شعرهاي بسيار بد هم دارد».(6) استاد ملكالشعرا بهار خصوصيتهاي
اشعار قاآني را چنين به قلم ميدهد:
استحكام كلمات و لغات فخيم و تركيبات قلنبه و خشن و تهتك در تشبيب و تغزل و
عشقبازي، از مختصات وي است و روي هم رفته در شعر قاآني لفظ پرمعني و خيالات
سطحي بر تخيلات عاليه و تصورات بلند غلبه دارد. قاآني از شعر به يك طمطراق يا
هنگامه پر سر و صدا قناعت داشته است. ديگر از نشانههاي طرز قاآني آن است كه هر
جا مضموني قديمي و فكر مبتذل را ساخته است، از جاده لطافت خارج نشده و به محض
آنكه در رديف همان شعر مضموني از خود اختراع كرده، تأثير سليقه خود را از قبيل
تهتك، جستوخيز، قلنبهبافي و خشونت در آن ميگنجاند.7
طوري كه ميبينيم استاد بهار خصوصيات اشعار شاعران را خيلي مؤجز و مختصر بيان
نموده است، ولي پوشيده نيست كه اين عبارت و جملههاي كوتاه نتيجه مطالعه و
بررسي و زحمتهاي فراوان و طولانياند. بنابراين مقاله «بازگشت ادبي» از لحاظ
محتوا و گنجايش حكم رساله مفصل را دارد. ضمنآ بايد گفت استاد بهار با آنكه مقام
بلند قاآني را در ادبيات فارسي اعتراف ميكند، هم در مقاله «بازگشت ادبي» و هم
در مقالههاي ديگر خود به نقصانهاي اشعار او اشاره نموده و بعضآ او را سخت
مذمت كرده است؛ از جمله او پارهاي از قصيده قاآني را مثال آورده به آن ايراد
ميگيرد كه قاآني از شجاعت و دليري خود سخن رانده است در حالي كه «او مردي قوي
بنيه و شجاع و سلحشور نبوده است... اما خود را مكرر در اشعارش بدين اوصاف ستوده
و به شعر حماسي شوخي كرده است».8
در اين مورد به نظر ما ايراد مؤلف مقاله عادلانه نيست زيرا اولا شاعر حق دارد
كه از نام خود بهطور عموم و كل سخن راند؛ ثانيآ در قصيده مدحي استناد كردن به
عنصرهاي حماسي و مبالغه جايز است و حسن شعر را ميافزايد؛ مثلا در ابيات زير
قاآني با تصويرهاي حماسي و مبالغهآميز، طراوت و جذابي شعر را بيشتر نمودهاند:
رونده سيلي در ره گرم عنان پيچد
دو دست رو كنم و سيل را بگردانم9
استاد بهار راجع به زبان و وزن اشعار قاآني و نارساييهاي آن نيز اظهار نظر
كرده است؛ از جمله او به استفاده الف اطلاق در بيت ذيل قاآني ايراد گرفته است:
ندانما ز كودكي شكوفه از چه پير شد
نخورده شير عارضش چرا به رنگ شير شد10
به نظر ما الف اطلاق از يك طرف سادگي و رواني شعر را افزوده، از سوي ديگر حالت
حيرت و حيراني را خوب تجسم نموده است.
نكته ديگر قابل تذكر، مفهوم اصطلاحي «بازگشت ادبي» است. استاد بهار هم در مقاله
«بازگشت ادبي» و هم در مقالههاي «شعر در ايران»، «شعر فارسي»، «سبك شعر فارسي»
اين پديده ادبي را «سبك» دانسته است، در حالي كه خود او نيز تأييد كرده است اين
سبك، تازه نبوده از تجديد سبكهاي خراساني و عراقي عبارت است. بنابراين آن را
نه سبك بلكه رويه يا جريان ادبي دانستن بهتر است.11
در فرجام سخن، اين مطلب را هم بايد ذكر كرد كه استاد ملكالشعرا بهار نه تنها
نخستين محقق بازگشت ادبي است بلكه از نمايندگان برجسته اين رويه ادبي نيز به
شمار ميرود. در واقع اشعار رنگين او با سادگي و رواني، فصاحت و لطافت، شيريني
و ملاحت، يادآور سبك خراساني است.
به اين ترتيب تحقيقات پر ارزش استاد ملكالشعرا بهار اقدام مهمي در جهت شناخت
بازگشت ادبي بوده و باارزش بلندنظري و عملي خود براي محققان ادبيات قرنهاي آخر
چون راهنما خدمت ميكند.
پينوشتها
1. اين مقاله كه اصلا خطابه بوده است، بعدآ در مجموعه مقالات بهار و ادب فارسي
كه با كوشش محمد گلبن به طبع رسيده جاي داده شده است.
2. گلبن، محمد، بهار و ادب فارسي، جلد اول، انتشارات شركت سهامي كتابهاي جيبي،
چاپ دوم، تهران، ،1371 ص .55
3. همان، ص .55
4. همان، ص .58
5. يحيي آرينپور به اين انديشه بهار چنين ايراد گرفته است كه به نظر ما درست
نيست: «اما حقيقت آنكه قاآني هرگز صاحب سبك خاص و مكتب مستقلي در شعر نبوده».
ر.ك: يحيي آرينپور، از صبا تا نيما، جلد اول، چاپ دوم، تهران، 1351، ص .97
6. بهار و ادب فارسي، جلد اول، ص .60
7. همان، ص 60 و .61
8. همان، ص .62
9. همان، ص .62
10. همان، ص .65
11. راجع به اين مسأله نگارنده اين سطرها بحث مفصل كرده است: ميرزا ملااحمد،
«نشاط و مجمر»، دوشنبه، مجله دانش، 1983، ص 16 و .17
منابع
1. آرينپور، يحيح، از صبا تا نيما، تهران: شركت سهامي كتابهاي جيبي، .1351
2. گلبن، محمد، بهار و ادب فارسي، تهران: شركت سهامي كتابهاي جيبي، .1371
3. ميرزا ملااحمد «نشاط و مجمر»، مجله دانش، دوشنبه: .1983

|