نگاهی
به تاریخ سیستان
 |
صادق سجادي |
تاريخ سيستان- از نويسنده يا نويسندگاني ناشناس – عنوان يكي از كهنترين و
مهمترين آثار در تاريخ سرزميني است كه نه فقط در روايات نيمه تاريخي- نيمه
افسانهاي بلكه در تاريخ پرفراز و نشيب ايران پس از اسلام در عرصة استقلال
طلبي و مقابله با دستگاه خلافت نقشي بزرگ و اهميتي خاص دارد.
عنوان تاريخ سيستان را شادروان بهار به تبع عنوان نخست اين اثر در پاورقي
روزنامه ايران در سالهاي 1299 تا 1302 ق اختيار كرده و در خود اثر عنواني براي
آن ذكر نشده است.
تاريخ سيستان از جهات ادبي و تاريخي حايز اهميت بسيار است و شادروان بهار در
مقدمة ممتع و عالمانة خويش به بخش مهمي از آنها اشاره كرده است. اين اثر از
لحاظ تاريخنگاري نيز محل بحث و بررسي بسيار تواند بود. چه يكي از كهنترين و
مهمترين آثاري به شمار ميرود كه ميتوان به عنوان نمونههاي قابل توجه در شيوهها
و روشها و انواع تاريخنگاري اسلامي- ايراني از آنها ياد كرد و من در كتاب
تاريخنگاري خود به تفصيل در آن مباحث سخن رانده و نوعي طبقهبندي از آنها به
دست دادهام.
از لحاظ روش تاريخنگاري، تاريخ سيستان در زمرة آثاري به شمار ميرود كه از
نوعي روش تركيبي پيروي كردهاند. يعني اثري است حد فاصل ميان روش روايي و روش
تحليلي. از نظر شيوة تدوين و تنظيم تاريخي در شمار آثاري است كه به طور كلي به
شيوة سالشمارانه تدوين شده گرچه در مواضعي بنا به ضرورت و براي تكميل گزارش يك
حادثه، اندكي به عقب يا جلو رفته است و ميدانيم كه اين روش در تواريخ معتبري
چون الكامل ابن اثير و تجارب الامم ابوعلي مسكويه نيز رايج بوده است. سرانجام
در انواع تاريخنگاري، تاريخسيستان در زمرة تواريخ محلي و يكي از مهمترين
نمونههاي آن به شمار ميرود. چه غالب بلكه همة خصوصياتي را كه براي اين نوع
تاريخنگاري ميتوان به دست داد در اين اثر ديده ميشود. آنگاه اين اثر، به
ويژه در مباحث مربوط به تاريخنگاري ايراني هم بدان سبب كه لااقل بخش اول آن از
نخستين آثار در نوع خود و در رديف تاريخ بلعمي و بيهقي و گرديزي به شمار ميرود
و در شكوفايي و تكميل سنت تاريخنگاري ايراني لابد نقش داشته، قابل توجه بسيار
است. شادروان بهار به طور غير مستقيم و تا حدي به اين نكتة اخير توجه داشته و
در مواضعي از مقدمة خويش با دقت تمام و به مدد همت و علم و اطلاع كافي از منابع
تاريخ ايران اين اثر را با آثار جغرافيايي و تاريخي معتبر مقايسه كرده و منابع
آنرا نشان داده و از تأثيرش بر آثار متأخرتر سخن رانده است. وي پس از بحثي
دربارة ارزش تاريخي و ادبي كتاب به بررسي اين نظر بعضي محققان كه گفته اند
تاريخ سيستان اصلا عربي بوده و بعدها كسي آنرا فارسي گردانيده پرداخته و با
بيطرفي تحسين برانگيزي اظهار داشته كه تشخيص درستي يا نادرستي اين نظر آسان
نيست ولي بعضي قراين حاكي از آن است كه تاريخ سيستان اصلا فارسي بوده است.
به نظر من با توجه به بعضي خصوصيات سبكشناسانه- كه البته بهار خود متوجه آنها
بوده ولي آنرا براي اثبات فارسيالاصل بودن كتاب كافي نميداند- و خصايص دستوري
و املايي و نوع تعابير به كار رفته در كتاب و برخي شيوههاي بيان بعيد مينمايد
كه از يك متن عربي ترجمه شده باشد. مضاف بر آنكه اگر يك متن كهن عربي در تاريخ
سيستان وجود ميداشت به گمانم مورخان و نويسندگان جستجوگري چون ابوعلي مسكويه و
ابن اثير و ابن خلكان كه از تواريخ محلي ايران- كه بعضي از آنها اكنون در دست
نيست استفاده كردهاند- از اين كتاب بهره ميبرده و به نام و نشان آن اشاره ميكردند.
البته اين مانع از آن نيست كه نويسندة تاريخ سيستان از كتب متقدم تاريخي و
حديثي و رجالي عربي استفاده كرده باشد. شادروان بهار كوشيده اين معني يعني
منابعي را كه نويسندة تاريخ سيستان از آنها استفاده كرده را نيز نشان دهد و به
اين نتيجه رسيده كه عمده منابع او در مباحث مربوط به ايران، فارسي بوده است.
بهار بنا به دلايل ادبي و سبكشناسانه به درستي بر آن است كه تاريخ سيستان را
دو يا سه تن به تفاريق نوشتهاند ولي در خود كتاب به نويسنده يا نويسندگان
اشاره نشده است. به لحاظ سبك شناسي و همان خصايص ادبي بر ميآيد كه بخش اول
كتاب در ميانههاي سدة 5 هجري نگاشته شده و از حيث اهميت در رديف تاريخ بيهقي و
زين الاخبار گرديزي است و از جهت قدمت به سبب استعمال بعضي واژگان و تركيبات
ممكن است از آنها هم كهنتر باشد. در اينجا لازم است به چند نكته اشاره شود:
غير از تاريخ سيستان موجود، كتاب ديگري در همين موضوع در دست است به نام احياء
الملوك نوشته شاه حسين بن ملك غياثالدين سيستاني از بازماندگان صفاريان. وي در
اين كتاب كه بخشي از آن با تاريخ سيستان مشابهت دارد آورده كه وقايع سلاطين
سيستان را ابوعبدالله كه از ثقات راويان حديث است به عربي در قلم آورد و سپس
در قرن 9 هجري در زمان قطبالدين شاه علي، شخصي به نام ابو محمد آنرا فارسي
گردانيد و امير محمد مبارز جدّ مادري شاه حسين سيستاني هم تاريخي مشروح .درباره
سيستان تا زمان نظامالدين يحيي تأليف كرد. بخش ديگر كتاب كه دربارة فضايل
سيستان است به تصريح شاه حسين از كتاب شمسالدين محمد موالي اخذ شده كه همين
بخش با تاريخ سيستان مورد بحث ما مشابهت دارد و حدس بهار مبتني بر همين اطلاع
است.
از آن سوي بهار در جاي ديگري تصريح كرده كه تاريخ سيستان موجود نميتواند همان
كتاب ابوعبدالله باشد كه از منابع شاه حسين بوده و ابومحمد در قرن 9 آنرا
فارسي گردانيده است. زيرا تاريخ سيستان تا وقايع سال 725 را بيشتر در بر ندارد
در حالي كه ابومحمد در قرن 9 ميزيسته است. به نظر ميرسد شادروان بهار را در
اينجا خلطي روي داده است. چه اولاً در كتاب شاه حسين از ابو محمد تنها به عنوان
مترجم ياد شده نه مؤلف تا لازم آيد كه به تكميل كتاب پرداخته باشد. ثانيا اگر
هم بتوان حدس زد كه ابومحمد مترجم مطالبي بر كتاب افزوده هيچ دليلي وجود ندارد
كه آنرا تا حوادث عصر خود كشانده باشد؛ چه بسياري از نويسندگان و تاريخنگاران
را ميشناسيم كه صرفاً به ضبط تاريخ قرون گذشته پرداختهاند. به گمانم مرحوم
بهار سهواً اين ابو محمد مترجم را با امير محمد يعني امير محمد مبارز كه خود
صاحب كتابي در تاريخ سيستان تا سدة 9 بوده خلط كرده و استدلال خود را بر همين
اساس بنا نهاده است. افزون بر آن اين معني كاملا مشهود است كه قسمتي از آنچه
دربارة فضايل سيستان در تاريخ سيستان آمده هماني است كه در احياء الملوك آمده و
شاه حسين تصريح كرده كه آنرا از كتاب مولانا شمسالدين موالي و تكملة محمود بن
يوسف اصفهاني اخذ كرده است.
چنانكه اشاره شد بهار بنابر بررسيهاي سبكشناسانه تصريح كرده كه تاريخ سيستان
موجود را دو يا سه تن به تفاريق نوشتهاند. با مشابهتي كه ميان بعضي بخشهاي اين
كتاب با احياء الملوك منقول از كتاب شمسالدين مذكور وجود دارد، بهار حدس زده
كه تاريخ سيستان اصلاً تأليف اين شمسالدين بوده كه در كتاب خود، تاريخ منطقه
را تا حوادث سال 448 ق يعني ايام تاجالدين ابوالفضل نصربن احمد به روزگار طغرل
سلجوقي كشانده و سپس محمود بن يوسف اصفهاني در قرون بعد آنرا با درج حوادث 465
تا 725 به اختصار تكميل كرده است.
صحت اين حدس محل ترديد است. چه اگر تاريخ سيستان موجود اصلاً نوشته شمسالدين
محمد و سپس محمود بن يوسف بود بايد در بسياري از بخشهاي ديگر نيز ميان اين كتاب
و احياء المكوك مشابهت وجود داشته باشد، زيرا اطلاعات مربوط به فضايل سيستان در
تاريخ سيستان كه اكنون ميدانيم صاحب احياء الملوك آنرا از كتاب شمسالدين اخذ
كرده، تنها قسمتي از بخش اول تاريخ سيستان را تشكيل ميدهد كه از لحاظ
سبكشناسي يكپارچه و همگون است و اگر اين قسمت اصلاً تأليف شمسالدين بوده چرا
فقط فضايل سيستان آن با آنچه در احياءالملوك از شمسالدين آمده تطبيق نميكند؟
بنابراين ميتوان حدس ديگري مطرح كرد و آن اينكه شمسالدين محمد موالي بخشي از
كتاب خود را از اثري كهنتر كه بخش اول تاريخ سيستان موجود را تشكيل ميدهد
گرفته و شاه حسين از اين شمسالدين اقتباس كرده و چون نامي از مؤلف آن اثر كهن
در ميان نيامده، سپس اين گمان ايجاد شده كه تاريخ سيستان را اصلاً شمسالدين
نوشته است.
براي حل قطعي اينگونه مشكلات بايد تا يافتن نسخه كاملتر و معتبر ديگري از
تاريخ سيستان صبركرد. از آنجا كه اخيراً خانواده محترم مرحوم ملك به من اجازه
دادهاند. تا به تجديد طبع تاريخ سيستان بپردازم به جستجوي بسيار براي حل اين
مشكلات و شناختن اشخاصي چون ابو عبدالله- از ثقات راويان- و ابو محمد مترجم و
ديگران و نسخه يا نسخههايي كامل يا ناقص از تاريخ سيستان برخاسته و بسياري از
آثار معتبر رجالي و فرهنگنامههاي تاريخي و حديثي را جستجو كردهام. فعلاً
دانستهام كه دو نسخه بسيار متأخر ديگر از تاريخ سيستان در ايران و گرجستان
موجود است. نسخة ايران از كتب كتابخانه صنيعالدوله بوده و در يك بررسي اجمالي
به نظرم رسيد هنوز معلوم نيست از تصرفات كاتب است يا از روي نسخه كهن ديگري
عيناً استنساخ شده است. اميدوارم نتيجه اين تحقيقات را به زودي منتشر كنم.
به هرحال چاپ شادروان بهار از تاريخ سيستان يكي از چاپهاي ممتاز انتقادي است كه
در اوايل قرن حاضر در ايران پديد آمده و نمونهاي است از ذوق سليم و حدس صايب و
دانش وسيع او، كه اگر نبود، كتابي كه جز يك نسخه از آن در دست نداشت البته چنين
از كار در نميآمد. مقدمة بهار هم بسياري از پرسشهاي خوانندگان و خواهندگان
كتاب را پاسخ ميدهد. منابعي كه او براي تأييد يا تكميل متن به آنها مراجعه
كرده، همچون الاثارالباقيه ابوريحان، فتوح البلدان، بلاذري، تاريخ طبري، و فيات
الاعيان ابن خلكان، فتوح ابن اعثم، المسالك و الممالك اصطخري و ابن خردادبه،
الاعلاق النفيسه ابن رسته و بسياري ديگر، همه در زمرة مهمترين و معتبرترين آثار
ايراني- اسلامياند. جالب آنكه شادروان بهار پس از آغاز چاپ كتاب هم دست از
تصحيح و تهذيب آن برنداشت و همواره در پي تكميل حواشي و استدراكات و تصحيح متن
و رفع برخي ديگر از دشواريهاي آن بود كه در ويرايش نخست حل آن از او فوت شده يا
نتوانسته بود پاسخ قانع كنندهاي براي آنها بيابد. از اينرو هر چه را كه طي
سالهاي پس از چاپ كتاب به دست آورده و دريافته در حواشي كتاب خود درج كرده بود.
اين حواشي و استداركات جديد كه از لحاظ كميت و هم كيفيت قابل توجه است نيز به
لطف خانواده بهار در دست من است و در چاپ جديد همه را با نشانههاي خاص در جاي
خود قرار خواهم داد. با اين همه درباره تصحيح تاريخ سيستان چند نكته به نظرم
ميرسد كه بايد تصريح كنم غالبا استحساني است و فقدان آنها البته هيچ از ارزش
كار بهار نميكاهد:
نخست آنكه مرحوم بهار رسم الخط نسخه را جز دربارة حروف پ و ب، چ و ج، ك و گ، ژ،
و حروفي كه بايد نقطه داشته و نداشته يا كم داشته عينا حفظ كرده است. برخي ديگر
از همعصران بهار در چاپ متون كهن همين شيوه را ميپسنديدند و به كار ميبردند.
ولي بايد گفت اكنون آن رسم الخط نامأنوس مينمايد و نگارش فارسي به آن صورت،
خاصه در وصل و فصل كلمات خلاف عادت امروز است و با فقدان علايم سجاوندي احتمال
غلط خواني و بدفهمي متن ميرود.
دوم آنكه شايسته است براي يافتن مآخذ و هم تكميل و تأييد آنچه در آغاز كتاب
دربارة تيرههاي مختلف عرب و ولادت پيامبر اسلام (ص) و روايات مربوط به آن آمده
به منابع معتبر روايي و تفسيري و تاريخي و نسب شناسي مراجعه گردد.
سوم، تاريخ سيستان مشحون است از اعلام اشخاص و جايها كه شناخت آنها براي درك
درست مطلب مفيد و گاه لازم است. شادروان بهار دربارة بعضي از اين اعلام
توضيحاتي در حاشيه درج كرده ولي به همة آنها نپرداخته است. تحقيق در منابع
رجالي و تاريخي براي استخراج و عرضة اطلاعاتي درباره اعلام مهم اين كتاب، خاصه
مواضعي كه اكنون وجود ندارد، بر فايدة كتاب بسي مي افزايد و البته لازم نيست
اين توضيحات دراز گردد تا به تعبير بهار ذيل از صدر در گذرد.
و سرانجام، تاريخ ايران پيش از اسلام، حتي روايات نيمه افسانهاي آن در دهه هاي
اخير موضوع تحقيقات بسيار بوده است. در تاريخ سيستان به مناسبتهايي به اين
روايات و ايران آن عهد اشاراتي شده است و لازم است با مراجعه به اين تحقيقات
حواشي مناسب بر متن نوشته شود.
شايسته است در اينجا ذكري هم از يك اثر ممتاز ديگر كه به تصحيح شادروان بهار
منتشر شده نيز به ميان آيد و آن كتاب مجمل التواريخ و القصص است كه در سال 1318
شمسي- چهار سال پس از تاريخ سيستان- به چاپ رسيده است. طبع مذكور بر اساس يگانه
نسخه موجود انجام گرفته و چون اصل نسخه بسيار آسيب ديده و عكس آنهم كه بهار از
روي آن به تحقيق و تصحيح و انتشار آن دست زده ناخوانا و سياه بوده، مرحوم بهار
چنانكه خود تصريح كرده نتوانسته چنان كه بايد مشكلات آنرا باز نمايد. خاصه كه
از لحاظ جسمي و روحي در وضعي بس نامساعد به سر ميبرده و بيش از يك سال
نتوانسته عمر بر سر آن كار بگذارد. از اين رو با وجود انتقادهايي كه گاه اينجا
و آنجا از تصحيح مجمل التواريخ شده – گرچه بعضاً از لحاظ علمي درست است- قصوري
در اين باره از مرحوم بهار سرنزده است. اما امروز كه نسخة ديگري از مجمل
التورايخ يافت شده ميتوان اميدوار بود كه بسياري از مشكلات اين كتاب حل گردد.
اما برغم اينها بايد بگويم كوشش بهار در تصحيح و انتشار آثار گراني چون تاريخ
سيستان و مجمل التواريخ و غيره، افزون بر تحقيقات ممتعي كه درباره اين آثار به
عمل آورده و عرضه كرده، به گمانم از آن جهت مهم است كه وي در اوج دورهاي كه
دانشمندان اروپايي ميراث فرهنگي مكتوب ما را به ما ميشناساندند و با طبع و
انتشار انتقادي متون مختلف علمي و تاريخي بر اهل آن فرهنگ پيشي گرفته بودند، در
زمرة معدود ايرانياني بود كه اهميت اين كوششها را دريافت و در كنار كساني چون
مرحوم محمد قزويني، خود بدان مهم دست يازديدند و به احياء ميراث نياكان ما
كوشيدند.

|