a

 

ساقی نامه ی بهار 

 


 

دکتر شهین سراج


 

 
متن گفتار شهین سراج در نشست انجمن بهار 5 ژوئیه 2009 پاریس

موضوع این گفتار به دور تجزیه و تحلیل یکی از سروده های شورانگیز بهار که در قالب ساقی نامه نوشته شده دور میزند. هدف آن است که ببینیم، بهار چه گونه از یک قالب سنتی، که در ادب فارسی پیشینه ای دیرینه دارد برای گفتن از مسائل زمانه ی خویش بهره می گیرد. در این راستا، اما بی بهره نخواهد بود اگر پیش از ورود در این مقوله سخنی در باره ی پیشینه و درون مایه های ساقی نامه در ادب فارسی بیان کنیم تا امکان رویاروئی سبک بهار با دیگر ساقی نامه سرایان فراهم شود.

درتعریف و پیشینه ی ساقی نامه :
ساقی نامه که در ادب فارسی معمولا با مغنی نامه ها همراه است، شعریست که در قالب مثنوی و در بحر متقارب نوشته میشود. سرآغازآن با بیتی خطاب به ساقی یا مغنی آغاز می گردد و درآن، شاعر ساقی را به دادن شراب ومغنی (آوازه خوان و مطرب) رابه نواختن رود و سر دادن نغمه ای دعوت می کند و در بیتهای بعدی، درخواستی را که از آن شراب یا آن نغمه در نظردارد، بیان می دارد. دونمونه ی کوتاه را تنها به عنوان شاهد دراینجا ارائه می کنیم.

بیا ساقی آن زر بگداخته
که گوگرد سرخست ازو ساخته
به من ده که تا زو دوائی کنم
مس خویش را کیمیائی کنم

بیا ساقی آن آب چون ارغوان
کزو پیر فرتوت گردد جوان
به من ده که تا زو جوانی کنم
گل زرد را ارغوانی کنم

بساز ای مغنی ره دلپسند
بر اوتار این ارغنون بلند
رهی کان ز محنت رهائی دهد
به تاریک شب روشنائی دهد  (1)

انواع ساقی نامه ها :

در ادب فارسی به دو نوع عمده از ساقی نامه بر می خوریم. نخست آنها که در بطن منظومه های داستانی گنجانیده شده اند و دیگر ساقی نامه های مستقل.
از نو ع نخست می توان به کار نظامی گنجه ای شاعر قرن ششم- (530-619) اشاره نمود. به بیانی نظامی را مبتکر و مبدع ساقی نامه می دانند. اوست که بحر متقارب مثمن مقصور یا محذوف یعنی شعر یازده هجائی حماسی فارسی را برای این نوع شعر یعنی ساقی نامه بکار گرفت. در شرفنامه ی که شرح زندگانی و کشورگشائی اسکندر است، نظامی داستان را به بخش های گوناگون تقسیم نموده و پیش از آغاز هربخش دوبیت ساقی نامه آورده و سپس به داستان ادامه داده است. مغنی نامه های او، با حفظ همین ترتیب، در اقبالنامه که شرح دیدار و گفت و گوی اسکندر با فیلسوفان یونانی ست آمده است.
پس از نظامی بسیاری از شاعران راه اورا دنبال کردند. امیر خسرو دهلوی (651-705) در آئینه ی اسکندری و خواجوی کرمانی(689ـ753) درهمای و همایون در بخش های گوناگون داستان به سبک نظامی ساقی نامه هائی وارد نمودند(2).



ساقی نامه های مستقل :


غیر از ساقی نامه هائی که در متن داستانها آمده ، ما در ادب فارسی به ساقی نامه هائی بر می خوریم که فارغ از داستان یا منظومه ی خاصی نوشته شده. واضع این سبک را خواجه شمس الدین حافظ شیرازی می دانند. پس از حافظ نیز مقلدان سبک او کارش را ادامه دادند و از قرن نهم به بعد تقریبا کمتر شاعری را می توان یافت که ساقی نامه نسروده باشد. جامی در قرن نهم، و آرتیمانی شاعری از همعصران شاه عباس صفوی صاحب ساقی نامه هائی می باشند که در بر دارنده ی مفاهیم و مضامین بزرگ عرفانیست. نزدیکتر به زمانه ی ما، ملک الشعراء بهار و هوشنگ ابتهاج و بسیاری دیگر این سنت ادبی را ادامه دادند.

در قرن یازدهم نویسنده ای به نام ملاعبدالنبی فخرالزمان قزوینی تذکره ای به نام میخانه ( 1037 قمری) نوشت و در این تذکره از هفتادو یک شاعرساقی نامه پرداز نام برد. مؤلف دیگری به نام میر عیسی معروف به همت خان متوفی 1092 قمری هم تذکره ی دیگری پرداخت به نام سفینه که در آن نیز نام بسیاری از ساقی نامه پردازان را آورد. در کتاب الذریعه از صدو بیست و پنج ساقی نامه یاد شده که بعضی از آنها به صورت ترجیع بند و یا ترکیب بند است.(3)

ویژگی های ساقی نامه ها :


ساقی نامه ها معمولا در قالب مثنوی وبه بحر متقارب نوشته می شود. ولی گاهی سرایندگانی یافت می شوند که قوالب دیگری یا بحور دیگری رابرای گفتن از می، به قالب مثنوی و بحر متقارب ترجیح می دهند. برای نمونه فخرالدین عراقی (610-688) اکثرساقی نامه ی خودرا در قالب ترکیب بند و ترجیع بند سروده است و از سنت ادبی عدول نموده است. ذکر چند بیت از یکی از ساقی نامه های عراقی که در قالب ترجیع بند سروده شده می تواند نشانگر تفاوت کار این شاعر با دیگر ساقی نامه سرایان باشد:

ساقی بده آب آتش افروز
چون سوختیم تمام تر سوز
این آتش من بآب بنشان
وزآب من آتشی بر افروز.......
در میکده می کشم سبوئی
باشد که بیابم از تو بوئی
ساقی می مهر ریز در کام
بنما به شب آفتاب از جام
آن جام جهان نما به من ده
تا بنگرم اندرو سر انجام
بینم مگر آفتاب رویت
تابان سحری ز مشرق جام ......
در میکده می کشم سبوئی
باشد که بیابم از تو بوئی

هرچند بیشتر ساقی نامه های عراقی در قالب ترکیب بند و ترجیع بند سروده شده اما باید یاد آور شد که استثنائی هم بر این قاعده وجود دارد. از باب مثال در عشاق نامه اش، به قالب مثنوی باز می گردد:

ساقیا ، باده ی صبوح بده
عاشقان را غذای روح بده
باده ی عشق ده به ما مستان
می بده مای ما زما بستان (4)


درون مایه ی ساقی نامه ها :
آنچه پژوهش در باره ی ساقی نامه ها را برای ما در خور توجه می سازد،شناخت ماهیت درخواستی ست که شاعر از می داردو آن رابر زبان میآورد. این ماهیت از جانبی با تاریخچه ی تحول کاربرد می در ادب فارسی و ازجانب دیگر با ذهن و زبان شاعر ارتباطی تنگاتنگ دارد. هر شاعری بر اساس ذوق و سلیقه ی شخصی و یا روحیات عصر خویش درخواستی ویژه از می دارد. مستی و خماری وصحو و سکری که ازآن طلب می کند دارای ویژگیهای خود است. فرمول و چگونگی ساخت آن، مکانهائی که آن باده در آنها ساخته می شود و حتی جام و پیمانه ای که می در آن ریخته می شود، خواص و معجزاتی دارند برخاسته از ذهن شاعرو ساقی تنها عاملیست خیالی که باید سفارش شاعر را به نزد او آورد. رویاروئی این درخواستهاست که پژوهش در این زمینه را برای ما پرکشش می سلزد (5). برای نمونه نظامی در شرفنامه از بیش از پنجاه نوع شراب نام می برد که هریک از نظر طعم و رنگ و خاصیتی که دارند باآن دیگری متفاوت می باشد. بی شک پژوهش در باره ی ماهیت شرابهای نظامی، مانند هر ساقی نامه سرای دیگری نیاز به غوررسی عمیق دارد. کاربرد واژگان، صفات و خواصی که در ساقی نامه های نظامی آمده نشانگر آگاهی گسترده ی این شاعر از تاریخچه ی می در فرهنگ و تمدن ایرانزمین و نمایانگر گستردگی تخیل اوست. اما دریک نگاه کلی می توان گفت که رنگ و بوی شرابهای این شاعر منظومه پرداز، از جانبی تابعیست از زیرو بم داستان اسکندر و از جانب دیگر تابعی از حالات روانی شاعر درهنگام نظم داستان. از بهر نمونه، هنگامی که شاعردر شرح کشور گشائی های اسکندر می رسد به بخشی که باید در آن از کشته شدن دارا به دست سردارانش و بر تخت نشستن اسکندر برجای آن خسرو با اقتدار و افتادن گنجها و سریر شاهنشهی به دست اسکندرصحبت بدارد،درمقام داستانسرا، دچارآنچنان تأثری می گردد که از ساقی در خواست شرابی می کند که به جای خماری او را "دماغ دومغزی" دهد، "رنگین رزی" که در مغزاو گرمی وآتشی ایجاد کند و شاعر راآنچنان توانی بخشد که بتواند آن شکوه ازدست رفته، و آن داستان غم انگیز دارا را به وصف درآورد :

بیا ساقی آن خون رنگین رز
در افکن به مغزم چو آتش به خز
میی کز خودم پای لغزی دهد
چو صبحم دماغ دو مغزی دهد

یا در جای دیگر بر اثر وصف داستان غم انگیز دارا، از ساقی درخواست باده ای می کند که او را فراموشی دهد. می لعلی که قادر باشد غم دل از دل شاعر بزداید:

بیا ساقی از من مرا دور کن
جهان از می لعل، پر نور کن
میی کو مرا ره به منزل برد
همه دل برند، او غم دل برد

همچنین است هنگامی که ازجست و جوی اسکندر برای یافتن آب حیات و رفتن او به ظلمات سخن به میان میآورد، به اقتضای داستان، از شرابی صحبت می دارد که همپای آن آب زندگانی بخش است که اسکندر در جست و جوی آن بود. در حقیقت شاعر به نوعی خواننده را از برای آنچه سپس تر خواهدآمدآماده می سازد.

بیا ساقی آن خاک ظلمات رنگ
بجوی و بیارآب حیوان به چنگ
بدان آب ، روشن نظر کن مرا
وزین زندگی زنده تر کن مرا (6)


طلب حافظ از می (7)
در خواست حافظ از می، در ساقی نامه اما از ماهیت و طبیعت دیگری برخوردار است. در ساقی نامه ی حافظ ما به ده نوع خطاب به ساقی بر می خوریم و ده سفارش گوناگون که هریک دارای خاصیت و معجزات ویژه ایست. برای نمونه درخطاب اول میی طلب می کند که کرامت می بخشد ومی تواند شاعر بیدل رابر سرحال آورد:

بیا ساقی آن می که حال آورد
کرامت فزاید کمال آورد
به من ده که بس بیدل افتاده ام
وزین هر دو بی حاصل افتاده ام

در خطاب دوم ، میی می خواهد که عکسش زجام به جمشید و کی خسرو پیام می فرستد و وزبان شاعر رابه گفتن از هستی و نیستی رازآلود جمشید و کی کاوس باز می کند.

بیا ساقی آن می که عکسش زجام
به کیخسرو و جم فرستد پیام
بده تا بگویم به آواز نی
که جمشید کی بود و کاووس کی

در خطاب سوم، میی میخواهد که از آن با عنوان کیمیای فتوح نام میبرد. عنصری که گشایشگر است و می تواند عمرنوح و گنج قارون، دو موهبتی که هرگز با هم جمع نمیآیند رایک جا نصیب او سازد.

بیا ساقی آن کیمیای فتوح
که با گنج قارون دهد عمر نوح
بده تا به رویت گشایند باز
درکامرانی و عمر دراز

خطاب چهارم، که می توان آن را از نظر خاصیت،تا حدی هم پای می دوم دانست، شرابیست بس معجزه گرکه می تواند حتی در عدم، جم را صاحب بینائی سازد و شاعر را نیز واقف به اسرار عالم نماید، اسراری که بدو تصویر حقیقی این جهان را می نمایاند و بر او باورمی دارد کاین جهان خراب، همان منزلی ست که بخود شاهان وقدرتمندان بزرگ دیده است، شاهانی که ایوانها و قصرهای بلند و لشکرها و سرداران خنجرکش داشته اند، اما نه تنها ایوان و قصرهاشان بر باد رفت بلکه از دخمه ی ایشان نیز کسی یادی در سر ندارد.

بده ساقی آن می کزو جام جم
زند لاف بینائی اندر عدم
به من ده که گردم به تأ یید جام
چو جم آگه از سر عالم تمام
دم از سیر این دیر دیرینه زن
صلائی به شاهان پیشینه زن
همان منزل است این جهان خراب
که دیدست ایوان افراسیاب
کجا رای پیران لشکر کشش
کجا شیده آن ترک خنجر کشش
نه تنها شد ایوان و قصرش به باد
که کس دخمه نیزش ندارد به یاد
همان مرحله ست این بیابان دور
که گم شد درو لشکرسلم و تور
چه خوش گفت جمشید با تاج و گنج
که یک جو نیرزد سرای سپنج

در این خطاب برمی خوریم به یکی از درون مایه های عمده در ساقی نامه ها ومغنی نامه ها و آن صحبت از درد و شکنجی است که از اثر درک ناپایداری این جهان به انسان دست می دهد و رسم بر آن است که برای فراموشی این شکنج ازساقی طلب باده و از مغنی درخواست نغمه ای می شود که این غم جانگداز را سبک گرداند. نام آوری از شکوه پادشاهان گذشته، برای تأکید بر ناپایداری جهان تقریبا در اغلب ساقی نامه ها و مغنی نامه ها تکرار می شود. در رابطه با این مقوله مثالهای بی شمار میتوان آورد. برای نمونه خواجوی کرمانی در همای و همایون اندیشه ای نزدیک به حافظ میآورد و می گوید:

بده ساقی آن لعل یاقوت رنگ
که برد از رخ لعل و یاقوت رنگ
روان در ده آن عین آب روان
نه آب روان کافتاب روان
که آنها که با ما نشستند شاد
برفتند و از ما نکردند یاد
که می داند از فیلسوفان حی
که جمشید کی بود و کاوس کی
کدامست جام جم و جم کجاست
سلیمان کجا رفت و خاتم کجاست ......
بده ساقی آن جوهر روح را
دوای دل ریش مجروح را
که دوران چو جام ازکف جم ربود
که داند که جمشید که بود ار نبود (8)

جامی نیز در مقدمه ی لیلی و مجنون مفاهیم مشابه میآورد و بی اعتباری حشمت و قدرت پادشاهان را از سلطانان افسانه ای به دوره های محسوستر تاریخ مانند چنگیز خان مغول و تیمورلنگ و شاهرخ تیموری بسط می دهد:

ساقی بده آن می چو خورشید
درجام جهان نمای جمشید
زان می که بود چونور پرتو
تاریخ گشای کهنه و نو
بهرام کجا و گور او کو
آن بازوی شیر زور او کو
کاووس کجا و کاس او کو
وان کاخ سپهر اساس او کو
چنگیز که بود گرگ این دشت
این دشت زگرگیش تهی گشت....
تیمورشد آن چو سد آهن
ایمن ز فساد رخنه افکن
شد در کف عجز نرم چون موم
جان داد زملک و مال محروم
شهرخ که به فرخی به سر برد
آوازه به شه رخی به در برد
شد درصف این بساط آفات
با شاهرخی قرینه ی مات (9)

آب اندیشه سوز:
درخطاب هفتم، حافظ رویه ای دیگری در پیش می گیرد.حال که اعتقادش به بی اعتباری این جهان گذران حتمی می شود، و از جمشید پیامی را دریافت میکند که:
چه خوش گفت جمشید با تاج و گنج
که یک جو نیرزد سرای سپنج (10)

چنان که شیوه ی اوست بر ضد بی اعتباری جهان طغیان می کند و از ساقی درخواست آبی اندیشه سوز می کند که اگر شیر از آن نوشد بیشه سوز میشود. شرابی که دل را آنچنان تهوری می بخشد، که شیرگیر ودلیر و مست شده بر فلک رفته ودام این پیرگرگ که نمادی از جهان است را برهم می زند.

- بیا ساقی آن آب اندیشه سوز
که گر شیر نوشد شود بیشه سوز
بده تا روم بر فلک شیر گیر
به هم بر زنم دام این گرگ پیر (11)

درمفهوم واژه ی شیر گیرتعبیرات جالبی در ادب فارسی به چشم میخورد. فرهنگ معین(جلد سوم ص 2108) این واژه را به مفهوم مست و دلیرآورده است. برهان قاطع (ص595)نیز این واژه را به مست معنی کرده. آنندراج درکنار شیرگیر مست و دلیر را هم گذاشته،همراه با داستانی از بهرام گور(جلد 4.ص 2713) .در پیدایش وریشه ی کلمه هم مورخان و تذکره نویسان هر یک تاریخچه ای آورده اند. یکی به بهرام گور بسته دیگری به کیقباد و یا به خسرو پرویز . برای نمونه نظامی درخسرو شیرین، در ریشه ی این واژه گفته است:

اگر چه شیرپیکر بود پرویز
ملک بود و ملک باشد گرانخیز
زمستی کرد با شیری دلیری
که نام مستی آمد شیرگیری

خواجوی کرمانی نیز گفته:

زمی شیرگیران شده شیر گیر
بر آورده بر شیر گردون نفیری


به هر رو یکی از خواص می تهور بخشی است. مستی و تهور و شجاعت و بی رنگ شدن ترس است که سبب کارهای شگفت انگیز می شود. ازجمله درافتادن خسرو پرویز با شیران یا به مانند حافظ بر فلک رفتن وجنگیدن با آن گرگ پیر. در یاری گرفتن حافظ از می ودر اتحاد او با ساقی برای دستیابی به تهور، از دیوان غزلیات او نیز می توان نمونه های بی شماری آورد. ولی چون گفتار ما بر ساقی نامه ی او قرارگرفته تنها به یک نمونه بسنده میکنیم. یکی از مناسبترین غزلها از میان دیگر غزلهای حافظ که می توان در این رابطه ذکر نمود غزل زیر است به مطلع:

بیا تا گل برافشانیم و می در ساغر اندازیم
فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو دراندازیم ....
تا می رسد به این بیت:
اگر غم لشکر انگیزد که خون عاشقان ریزد
من و ساقی بهم تازیم و بنیادش بر اندازیم.

خطاب نهم و دهم، توانی ماوراء دیگر باده ها دارد. میی که شاهی میدهد. شرابی که تن را از این مغاک برمی کشد و به مسکن اصلی انسان، به باغ روحانیان میرساند. میی که آنچنان مستی میدهد که میتوان در عین مستی دم از پارسائی زد و درعین گدائی دم از خسروی .

بده ساقی آن می که شاهی دهد
به پاکی او دل گواهی دهد
می ام ده مگر گردم از عیب پاک
برارم به عشرت سری زین مغاک
چو شد باغ روحانیان مسکنم
در اینجا چرا تخته بند تنم

شرابم ده و روی دولت ببین
خرابم کن و گنج حکمت ببین
من آنم که چون جام گیرم به دست
ببینم در آن آینه هر چه هست
به مستی دم پارسائی زنم
دم خسروی در گدائی زنم
به مستی توان در اسرار سفت
که در بیخودی راز نتوان نهفت........

به دشواری می توان گفت چه کسی برای نخستین بار از شرابی صحبت به میان آورد که انسان را از خاک برکشیده به مسکن اصلی او به باغ روحانیان می رساند. اما آنچه مسلم است پس از حافظ دیگر ساقی نامه سرایان از این گونه شراب سخن گفته اند. جامی شاعر قرن نهم که ساقی نامه ها و مغنی نامه هایش را درهم ادغام نموده ودرپایان خردنامه ی اسکندری آورده، درمیان خواص گوناگونی که از شراب و موسیقی طلب دارد، یکی هم آن است که اورا از اوجدا ساخته و به ارواح قدسی نزدیک سازد و به دنبال، نغمه ای و خروشی میجوید همچون پیام سروش که اورا ازاین دون نشینی نجات بخشیده به مقام عالی میکشاند (12) :
- بیا ساقیا در ده آن جام خاص
که سازد مرا یک دم از من خلاص
ببرد زمن نسبت آب و گل
به ارواح قدسی ام کند متصل
بیا مطربا در نی افکن خروش
که باشد خروشش پیام سروش
کشد شایدم جذبه ی آن پیام
ازین دون نشیمن به عالی مقام



شراب و نغمه ی سیاسی بهار (13):


با ساقی نامه ی بهار وارد عصر دیگری می شویم و نوع دیگری از باده را می چشیم که آئینه ی تمام نمای دوران اوست. دوران نهضت مشروطیت، وحوادث به دنبال آن، عصر دست اندازی بیگانگان به خاک وطن و روزگار خیزش ایرانیان برای کسب آزادی و استقلال. دورانی که بیشتر عناصر شعر فارسی از آن جمله می و معشوق و مطرب ......، تحت تأثیر حال و هوای آن دوران رنگ آزادیخواهی و وطن پرستی به خود میگیرند.
ساقی نامه ی بهار که مغنی نامه ای را نیزبه دنبال دارد، در دوران جنگ جهانی اول سروده شده و شامل 62 بیت است.مانند دیگر عناصر شعر بهار، شراب و نغمه ی او نیز هویتی سیاسی و برقه ای از وطن پرستی دارند. محصول زمانه ای پر آشوب و فتنه و جنگ است.آن باده ی بهاری در خمخانه هائی پرورده شده که تصاویر موحش جنگ و آدم کشی و قدرت طلبی بر دیواره های آن نقش شده. شاعر با نگریستن بدان تصاویر است که شرابی خیالی از ساقی درخواست می کند که خواصی شگفت انگیز دارد که حال به شرح هر یک می پردازیم.

در ساقی نامه ی بهار ما به شش نوع شراب بر می خوریم:
شراب نخست حالت جوش و خروش شاعررا می نمایاند به هنگام درخواست آن باده ی خیالی.

1ـ بده ساقی آن می که خواب آورد
شرابی که در مغز تاب آورد

شاعر از ساقی طلب میی می کند که هم تاب آورد باشد . (14)  و هم خواب آور. از آن رو که غمی مهلک اورا فراگرفته. غم وطن، وطنی که از چهارسو به وسیله ی جنگ طلبان بیگانه اشغال شده. ایران در این جنگ سهمی ندارد و از همان آغازجنگ بیطرفی خود را اعلام کرده، با وجود این نیروهای متخاصم و درگیر درجنگ ازچهارسو خاک ایران را مورد تعدی قرار دادنده اند ودل بهار ودیگر عاشقان وطن را به درد آوردند. (15)  اما غم او تنها به خاطر ایران اشغال شده نیست. درد اودرد انسان دوستی است. درد او به خاطر حقوق بشر است که اینچنین به وسیله ی قدرتهای بزرگ و ظاهرا متمدن عالم زایل می شود. از آن رو شرابی که درخواست میکند دارای دوخاصیت است : تاب آور و خواب آور. تاب آوری آن از این روست که می بایست در این شرایط هوشیار بود و خواب آوری آن بدان خاطر که ازاین غم مهلک تنها با اکسیری خواب آور می توان دمی رهائی یافت.

شراب دوم،طالب معجز دیگریست. کیمیائی که خاره سنگ را تغییر ماهیت می بخشد و آن را همچون حریر فرنگ لطیف می سازد.

2-شرابی که گر نوشدش خاره سنگ
شود نرم تر از حریرفرنگ

در بیتهای بعد دلیل سفارش این گونه شراب را روشنتر میسازد. چون روی سخن بهار با سنگدلان و آدمکشانیست که همنوعان خودرا بی واهمه می کشند، ازهمین رو درآن اکسیر خیالی جوشی می گذارد که می تواند دل آن سنگدلان را به حریری نرم تبدیل نماید.

3-شراب جنگ ستیز و صلح جوی بهار:


در طلب سوم، درخواست بهاراز شراب را انگیزه ای دیگر بر میسازد و آن ضدیت اوست با جنگ. او با آگاهی از مسائل و گره های سیاسی زمانه ی خویش، شرابی بر می سازد که می تواند گره گشای اختلافاتی باشد که سبب بروز جنگ شده است. بهار سران درگیر را به بزمی فرا می خواند که بر سر سفره ی آن شراب صلح در پیمانه ها ریخته می شود. باده ای که قادر است جنگ طلبی و حرص و ولع کشور گشائی را از سر دولتمردان زایل کند. برای نمونه اگر پروس از آن جرعه ای بنوشد هوادار روس می شود، انگلیس پس از چشیدن آن باده، جلیس ژرمن می شود و ویلهم به جادوی آن باده ی خیالی نقشه ی جنگ کمتر خواهد کشید، اتریش از کین خواهی خون ولیعهد خود خواهد گذشت و ژاپن پوزش به نزد چین خواهد برد.

....
شرابی که گر نوشد از وی پروس
به یک جرعه گردد هوادار روس
شرابی که گر نوشدش انگلیس
شود با خداوند ژرمن جلیس
شرابی که ویلهم اگر سر کشد
دگر نقشه ی جنگ کمتر کشد
شرابی که روس از او بو کند
تنفرزجیحون و آمو کند
شرابی که اتریش اگر زان خورد
زکین ولیعهد خود بگذرد
شرابی که گر شد به ژاپون مماس
برد پیش چین پوزش و التماس ...

شراب ضد استعمار بهار :

4ـ در طلب چهارم بهار باده ی معجز آور دیگری طلب میکند. کیمیائی که اگر دو طمعکار بزرگ و قدرتمند( روس وانگلیس)، ازآن بنوشند، دست از مطامع همیشگی خود، در رابطه با ایران بر خواهند داشت!!!!!!:

شرابی که گر نوشدش نیکلا
دگر چشم پوشد زآزارما
زتقسیم ایران بپوشد نظر
به غمخواری ما ببندد کمر
شرابی که گرزان سر ادوارد گری
کشد جرعه ای در صف داوری
نگوید که ایران به کابین ماست
بترسد ز باد افره و باز خواست

با این خطاب به ساقی، بهار یکی از درون مایه های عمده ی شعر خویش را با آن باده ی خیالی درمیآمیزد و آن همانا ضدیت با دست اندازی روس و انگلیس به خاک ایران است.فراموش نباید کرد که بهار غیر از ساقی نامه در دیگر سروده های خویش، با زبانی گویا و برا قراردادهای ننگین روس و انگلیس در رابطه با تقسیم ایران را برملا نموده و کوشیده است تا وجدان ایرانیان را نسبت به مطامع استعماری روس و انگلیس روشن سازد. برای نمونه : قصیده پیام به وزیر خارجه انگلستان، سر ادوارد گری سال 1289 شمسی( دیوان ص204 ) مستزاد وطن در خطر است، 1290،( دیوان ص 197 )، مسمط ایران مال شماست سال 1290شمسی ( دیوان ص 257)،قصیده ی یک صفحه ای از تاریخ ، سال 1320( دیوان ص750) همه نمایانگر چشم و اندیشه ی نگران این شاعر نسبت به پنهان کاریهای روس و انگلیس در قبال تقسیم خاک میهن اند. همچنین باید یادآور شد که احساسات جنگ ستیزی بهار غیر از ساقی نامه در دیگر اشعار او نیز بیان شده. زیباترین آن قصیده ی جغد جنگ است. این قصیده را درحقیقت می توان گیرا ترین شراب ضد جنگی دانست که شاعر در پایانی ترین روزهای زندگی خود درپیمانه ی زیبای شعر خود ریخت و به جهانیان تقدیم نمود (16).

شراب پنجم، کیمیائی برای تسکین درد وطن پرستی بهار:

اما مهمترین معجزه ای که بهاراز آن می خیالی درخواست دارد، در رابطه با روح و روان خویشتن است. آن عاشق وطن به دیدن معشوقی اسیرو زار و زخمی در دست بیگانگان، و نا توان ازآزاد ساختن محبوب خویش، از ساقی طلب شرابی می کند که یک باره او را ازتب این عشق آزاد سازد. به او بیهوشی ببخشد و از دام خرد وطن پرستانه رهائیش بخشد. دگر ایران را سرای خویش نخواند، هم آن فرخنده مرز را ازآن خویش نداند.!!!!!!!.....:

بیا ساقی آن باده ی بی خودی
به من ده که سیرآیم ازبخردی
که این بخردی بند و دام من است
وزاو تلخ چون زهر، کام من است
به من ده که از خود فرامش کنم
بیکباره بند گران بشکنم
نگویم که ایران سرای من است
هم این مرز فرخنده جای من است
به من ده که از رنج سیرم کنی
به بیگانه خوئی دلیرم کنی
ندانم که دشمن به خاک من است
به تاراج ناموس پاک من است ......

پر واضح است که چنین شرابی که بتواند مهر وطن پرستی را ازدل بهار بزداید حتی درعالم خیال نیز وجود ندارد و اگر هم داشته باشد بر او اثری ندارد. خود شاعر بدین حقیقت واقف است به همین دلیل هم در بیت بعد ی بدین نکته اشاره می کند و درخواست دارد که آن شراب راه نظر بیگانگان را بر ایران ببندد:


وگر در من این می ندارد اثر
به بیگانه ده تا ببندد نظر

6- از باده ی بیخودی تا باده ی خسروی،شرابی برای بر انگیختن خوی وطن پرستی در نزد ایرانیان:

شیوه ی بهار اظهار عجز و لابه در برابر دشمن نیست. اگر هم لحظاتی در اثر جبر زمانه یا به دیدن اسارت وطن غرق در پریشانی و نا امیدی می شود، اما هرگز ایمان خود را به ایران و ایرانی در راه مبارزه با دشمنان استقلال و آزادی، از دست نمی دهد. نبرد امید و نا امیدی، حادثه ایست که همواره در شعر او تکرار می شود اما همیشه امید و ایمان هستند که بر نا امیدی فائق میآیند. در ساقی نامه ی او نیز شاهد هوشیاری بهارو تحول باده ی فراموشی بخش به باده ی هوشیاری بخش هستیم. اگر در آغاز طالب شرابی است که به او بیهوشی و بی خودی دهد، در بیتهای بعد بهاری را می یابیم که بخردی خویش باز یافته و این بار از ساقی باده ی دیگری طلب می کند که خاصیتی متضاد با آن شراب پیشین دارد. عملکرد آن شراب روی عرق میهنی و ایران دوستی و قدرت روانی است. او از ساقی همان شرابی را می طلبد که به کاوه ی شیر مرد قدرت آن بخشید تا قهرمان نبرد رهائی بخش ایران بشود، خشایار را بر جهان پادشاه کرد و دارای اعظم را سروری بر نیمی از عالم بخشید. این شراب شرابی قدرتمند است که پشه را شیری می بخشد و مور لاغر را دلیری.....شاعر سپس آرزو می کند که ایرانیان با چنین شراب توان بخشی میگساری کنند، و مست اما هوشیار از عشق وطن، در این برهه ی سخت تاریخی که بیگانگان چهارسوی کشور را گرفته اند، یار یکدیگر باشند:

بیا ساقی آن باده ی خسروی
که مغز کهن زان پذیرد نوی
شرابی کز او کاوه ی شیرمرد
بنوشید و شد قهرمان نبرد
شرابی که از او خشایارشا
بنوشید و شد بر جهان پادشا
شرابی که دارای اعظم از او
بنوشید و شد نیم عالم از او
شرابی که او را هم آورد نیست
شرابی که جز در خور مرد نیست ...
شرابی کزان پشه شیری کند
وزآن مور لاغر دلیری کند
شرابی که در سر نیارد دوار
شرابی که هر گز ندارد خمار
به ایرانیان ده که یاری کنند
درین بزمگه میگساری کنند .....


فراخوان پهلوانان ایران به آهنگ دری :

شراب پهلوانی نغمه ی پهلوانی نیز می طلبد. همچون ساقی نامه، مغنی نامه ی بهار نیز رنگی میهن پرستانه دارد. طلب بهاراز مطرب خواندن نغمه ایست با قول دری، که در سرها شور و بیداد می افکند و با سوز و گداز یاد ایران را در دلها زنده می سازد.

بیا مطرب آن چنگ را ساز کن
به قول دری نغمه آغاز کن
به زیر و بم انباز کن ای پری
در آهنگ سغدی نوای در ی
تو آشوب شهری و ماه منی
بزن " شهرآشوب" اگر می زنی
در افکن به سر شور و بیداد کن
به سوز و گداز این غزل یاد کن

نغمه ای که خنیاگر خیالی بهار سر می دهد سراسر ستایش ایران است.شور بر انگیز است. آتش عشق سرزمین نیاکانی را دردل زنده می سازد. در این ستایش ـ نامه ی، بهار، هم به بدایع طبیعی و جغرافیائی میهن زیبا ولی اسیر خویش نظر دارد و هم به دورانهای شکوهمند تاریخی. اما نام آوری او از آن چهره های اساتیری و تاریخی، به خاطر یادآوری از ناپایداری قدرت و شکوه این جهان نیست. از این منظر، دید و بر خورد بهار در ساقی نامه و مغنی نامه با حافظ وشاید دیگر ساقی نامه پردازان تفاوت پیدا می کند. یادآوری اواز پادشاهان و پهلوانان گذشته، در حقیقت نوعی فراخوان است. نوعی مواخذه و پرسش است. او ایران را مورد خطاب قرار می دهد و می پرسد، از چه رو سرزمینی که در خود راد مردانی چون هوشنگ و جمشید و کاوه ی آهنگر...... پرورانیده بود، حال که میهن ما بیش از همیشه به شجاعت و سازندگی آنان نیاز دارد، از این چهره ها خالی شده؟


خوش آن روزگار همایون ما
خوش آن بخت پیروز میمون ما
کنون رفته آن تیر از شست ما
نمانده است جز باد در دست ما
کجا رفت هوشنگ و کو زردهشت
کجا رفت جمشید فرخ سرشت
کجا رفت آن کاویانی درفش
کجا رفت آن تیغهای بنفش
کجا رفت آن کاوه ی نامدار
کجا شد فریدون والا تبار
کجا شد هخامن کجا شد مدی
کجا رفت آن فره ی ایزدی
کجا رفت آن کورش دادگر
کجا رفت کمبوجی نامور
کجا رفت آن داریوش دلیر
کجا رفت دارای بن اردشیر
دلیران ایران کجا رفته اند
که آرایش ملک بنهفته اند
بزرگان که در زیر خاک اندراند
بیایند و بر خاک ما بگذرند
بپرسند از ایدر که ایران کجاست
همان مرزو بوم دلیران کجاست
ببینند کاینجای مانده تهی
ز اورنگ و دیهیم شاهنشهی
نه گوی و نه چوگان نه میدان نه اسب
نه استخر پیدا نه آذرگشسب

فرجام سخن:
در یک جمع بندی کلی می توان گفت که بهار با سرودن این ساقی نامه بار دیگر آشنائی و تسلط خود را بر سنت های زیبای ادب فارسی نشان داده است. اما او باده ی عرفانی ساقی نامه ها راتبدیل به باده ی سیاسی و میهن پرستانه نموده است. مستی و سکری که بهار طالب آن است، ازتبار دیگریست. رنگ زمانه ی خود را دارد. سراسر انباشته از عشق میهن پرستی است. او درون مایه های اصلی ساقی نامه ها را که معمولا رنجوری و ملولی از ناپایداری این جهان است، تبدیل به غم اسارت وطن نموده است. و برای درمان آن شرابی می جوید که گاه تسکین دهنده وگاه برانگیزنده است. تبدیل آن باده های عرفانی ادب فارسی به باده ای سیاسی، گواه دیگریست از اندیشه ی بهار وبرداشت او از شعر. هرچنداقالیم شعر بهار گسترده است و متنوع اما همواره اندیشه ی وطن محور مرکزیست. ساقی نامه ی او نشان دیگریست از محوریت عشق به وطن در شعر او.

پای نوشتها:

1 ـ برگرفته از شرفنامه و اقبالنامه ی نظامی. نک ،کلیات دیوان حکیم نظامی گنجه ای، متن تصحیح شده ی وحید دستگردی ، تهران امیر کبیر، 1335
2ـ نک ذبیح الله صفا تاریخ ادبیات فارسی، انتشارات دانشگاه تهران، 1346.جلد سوم.ص334
3ـ نک ذبیح الله صفا یادشده ص335 و شعر و ادب فارسی زین العابدین مؤتمن صص 151 ـ 156 و الذریعه ج 10 صص 102 ـ 119 و مقاله ی علینقی منزوی نشریه کتابخانه مرکزی دانشگاه شماره 1

4ـ برای ساقی نامه های عراقی بنگرید به کلیات عراقی، به کوشش سعید نفیسی . انتشارات کتابخانه ی سنائی.تهران 1368.بخش ترکیبات و ترجیعات ص 110 ،121،134،تا140 و عشاق نامه ص 354.
5ـ نخستین مرحله ی تحول معنائی شراب از عنصری حقیقی به عنصری مجازی، ظاهرا به قرن های سوم و چهارم برمی گردد. زمانی که اصطلاحات خاص و به طورکلی زبان عرفانی در حال تکوین بود. معنای عرفانی شراب در آغاز با اصطلاح سکر و مستی مربوط بودکه نزد صوفیه دال بر حالی است که از غلبه ی محبت پروردگاربه انسان دست می دهد و توانائی تمیز را از او سلب می کند، مانند حالی که بر اثر می گساری و مستی در آدمی پدید می آید. سبب مستی آشامیدن باده یا شراب است و صوفیه نیز بر همین قیاس سبب سکر معنوی را به شراب یا خمرتعبیر کرده و از ان محبت الهی را خواسته اند. برای شناخت تحول مفهوم می در ادب فارسی نک به نصرالله پورجوادی. باده ی عشق ، پژوهشی در معنای باده در شعر عرفانی فارسی.تهران نشر کارنامه .1387
6ـ برای این سه ساقی نامه نک به کلیات نظامی ص 961، 950، و 11496ـ

7- برای ساقی نامه ی حافظ (792 ق) بنگرید به دیوان حافظ به تصحیح پرویز ناتل خانلری .تهران خوارزمی. جلد دوم.اص 1052تا 1055. ساقی نامه ی حافظ، به گفته ی شادروان پرویز خانلری با اختلاف نسخه ها از پانزده تا 57. بیت دارد. وظاهرا ساقی نامه و مغنی نامه ی حافظ دو بخش جدا و مستقل بوده اما بعدها کاتبان آن هارا به دنبال هم آورده اند.
یاد آوری این نکته در اینجا ضروری است که ما داعیه ی بررسی کاربردهای می در شعر حافظ را نداریم. این مقوله را بانوی دانشمند دکتر هما ناطق در کتاب حافظ، خنیاگری، می و شادی .انتشارات شرکت کتاب .لس آنجلس، سال 1368 خورشیدی بر رسی کرده اند و علاقمندان می توانند به این کتاب رجوع کنند. نقطه نظرما تنها نمودن پاره ای از ویژگیهای ساقی نامه هاست. به کار دیگر شاعران نیز با همین قناعت نگاه می کنیم.
8ـ نک به خواجوی کرمانی . همای و همایون .به تصحیح کمال عینی. تهران. انتشارات فرهنگ و هنر ایران. با همکاری انستیتوی ملل آسیائی و فرهنگ علوم اتحاد جماهیر شوروی و فرهنگستان علوم جمهوری تاجیکستان.
9ـ نک به نورالدین عبدالرحمن جامی. به کوشش علی اصغر حکمت.تهران. انتشارات توس. سال 1362.ص29.
10ـ پیام هائی مشابه در ناپایداری جهان ،منسوب به جمشید را در دیگر اشعار حافظ نیز دیده ایم. آنجا که می گوید:
سرود مجلس جمشید گفته اند این بود که جام باده بیار که جم نخواهد ماند.
اصولا حضور شخصیتها و عناصرحماسی در شعر حافظ مقوله ای است که نیاز به غور رسی ویژه دارد. شاعر شیرین سخن شیرازی شناختی ژرف از حماسه ی ملی داشته و بس آمد نامهای شاهنامه در شعر او گواه این داعیه است. برای این زمینه بنگرید به جلال خالقی مطلق. حافظ و حماسه ی ملی، حافظ شناسی، جلد دهم، 1368 ص 155ـ167
11ـ برای ریشه یابی واژه ی شیر گیر نک به ناطق یاد شده، ص 301
12ـ نک جامی خرد نامه ی اسکندری. به کوشش علی مصطفوی، تهران
13ـ ساقی نامه ی محمد تقی بهار ملک الشعراء ( 1266 -1330) دیوان بهار، به کوشش مهرداد بهار،انتشارات توس، 1365، جلد دوم ص 1057تا1061 –
14ـ تاب غیر از معنای تحمل و پایداری در معنای حرارت ، گرمی، فرو غ و تابش به کار رفته. فرهنگ معین ص 988
15ـ ایران درهمان آغاز جنگ جهانی اول رسما بی طرفی خود را اعلام کرد. با این وجود، به زودی کشور از چند جانب مورد حمله ی نیروهای متخاصم قرار گرفت.در ناحیه ی غرب سپاه عثمانی با کمک کردها شروع به تجاوز به خاک ایران نمود. سپاه روس وارد تبریزشد و جنگ سختی میان قوای عثمانی و روس درگرفت و بسیاری اینچنین تلف شدند. دامنه ی درگیری روس و عثمانی به مناطق شمالی کشور نیز کشیده شد. روس ها سپاهی به قزوین فرستادند و پایتخت را تهدید نمودند.در حالی که سپاه روس و عثمانی ناحیه غرب و شمال را در دست داشتند، قوای دریائی انگلیس نیز از پا ننشسته و به بندر بوشهر قوائی وارد نمود. از سوی دیگر سپاهی در ناحیه شرق ایران مستقر نمود که کمر بند شرق نام گرفت و هدف از آن جلوگیری از نفوذ قوای آلمان بدین مناطق بود. دولت انگلیس همچنین به خاطر حفظ تأسیسات نفتی خود در جنوب اقدام به حضور نظامی دیگری کردکه به SPR یا تفنگدارن جنوب نامیده شد. نک به باقر عاقلی، روزشمار تاریخ ایران، بخش ضمائم و تعلیقات، ص 363 همچنین بهار ملک الشعراء تاریخ مختصر احزاب سیاسی انتشارات امیر کبیر تهران 1379، جلد یک ص 17 به بعد.
16ـ قصیده به مطلع :
فغان زجغد جنگ و مرغوای او

 که تا ابد بریده باد نای او       ( نک به دیوان ص 824)
در رابطه با حوادث جنگ اول همچنین بهار چند سروده ی زیبای دیگر دارد. از آنجمله اند: آواز خدا(دیوان ص 281)، خیانت(ص 305)، ازما چه می خواهند(ج 2 ص 1230)، انسان و جنگ (ج 2 ص 1061)،دوغزل به شماره های 34 و 78
 

 


 

صفحه نخست  |   زندگینامه  |    آثار بهار  |    بهار شاعر   |    بهار و سیاست    |    بهار پژوهشگر   |    بهار ترانه سرا    |    بهار روزنامه نگار  

تماس با ما  |  بهار و خانواده  |  نامه های بهار  |  دیوان بهار  |  بهار و معاصران  |  بهار و انجمن دانشکده  |  مقاله های تازه   |   تصاویر بهار

©All Rights Reserved