مقاله های تازه بهار و انجمن دانشکده بهار و معاصران دیوان بهار نامه های بهار بهار و خانواده
بهار و سياست بهار شاعر آثار بهار زندگينامه صفحه نخست
تماس با ما تصاوير بهار بهار روزنامه نگار بهار ترانه سرا بهار پژوهشگر
a

 

 درباره ی سبک شناسی بهار



دكتر سيروس شميسا




1- كساني كه با تاريخچه و جريانات سبك‌شناسي در جهان آشنا هستند بي‌شك تصديق دارند كه سبك‌شناسي مرحوم بهار در عظمت و وسعت همرديف آثار بزرگ سبك‌شناسان معاصر او از قبيل لئواسپيتزر1(Leo Spitzer) و اريك ائور باخ2 (Erich Auerbach)‌است. جالب اين است كه اسپيتزر و ائورباخ هم آثار خود را در همان زمان تأليف سبك‌شناسي بهار يعني در سال‌هاي جنگ جهاني دوم نگاشتند. آنان از آلمان نازي گريخته بودند و به دانشگاه‌هاي تركيه پناه برده بودند. ائورباخ مي‌نويسد: در آنجا بود كه من به يمن فقدان مراجع و مآخذ و دور بودن از كتابخانه‌هاي غني از عهدة تأليف خود برآمدم و اگر چنين ضيقي در كار نبود هرگز چنين توفيقي نمي‌يافتم3 و مرحوم بهار هم مي‌نويسد كه كتاب خود را «در اسوء حالات- يعني متعاقب حبس‌هاي پياپي و تبعيد‌ها و زيان‌هاي گران و آزارهاي بي‌موجب و وحشت‌هاي شبانه روزي بيست ساله»4 تأليف كرده است و بايد به اين‌ها عدم دسترسي به طبع‌هاي انتقادي سال‌هاي بعد و نسخ خطي موجود در كتابخانه‌هاي معتبر جهاني را نيز افزود.
2- اگر بخواهيم در تاريخ فرهنگ دوران اخير- كه فارسي درسي شد و در مدارس و دانشكده‌ها مورد تعليم و تعلم قرار گرفت- چند كتاب را از نظر جامعيت و سودمندي در تعليم و افاضه بر‌گزينيم بي‌شك نام كتاب سه جلدي مرحوم بهار را بايد در صدر فهرست قرار‌ دهيم. اشتباهات جزئي و قضاوت‌هاي احياناً نادرستي كه گاهي درآن كتاب به چشم مي‌خورد (و بيشتر مربوط به عصر تأليف كتاب است) در اين قضاوت خدشه‌يي وارد نمي‌كند.
3- مرحوم بهار در آغاز تأليف خود شمه‌يي از تاريخچة سبك‌شناسي را در ايران مرقوم كرده است و در طي آن چگونگي آشنايي خود را با اين صناعت شرح داده است. اما برخوردهاي دقيق و درست او با مسألة سبك در پاره‌يي از موارد چنان چشمگير است كه من گاهي دچار وسوسه مي‌شوم كه بگويم او از مسألة سبك‌شناسي Stylistics در غرب بي‌خبر نبوده است.
خود وضع اصطلاح «سبك‌شناسي» و تلقي كردن آن به عنوان يك علم و برخورد زبانشناسانه با متون همه مرا به اظهار اين عقيده تحريك مي‌كند5. همة اين مسائل تازه است و در نزد قدما و‌ متأخران و نيز معاصران بهار چنين وضوحي نداشته است. من بنده به حدي در اين مسأله مرددم كه بارها از اين و آن دربارة آشنايي بهار با زبان‌هاي بيگانه سؤال كرده‌ام. استاد عباس پرويز از شاگردان بهار به من گفته است كه بهار با زبان فرانسه آشنايي كافي داشت و مي‌توانست از كتب فرانسوي بهره گيرد. به هر حال من عقيده دارم كه بهار لااقل شفاهاً (از طريق دوستان فرنگي خود از قبيل هرتسفلد آلماني) يا از طريق فرهنگ‌ها و دائره‌المعارف‌ها از مسأله سبك‌شناسي در غرب ا‌طلاعاتي داشته است6
او اگر چه در بسياري از مواضع با متون بر خورد سبك‌شناسانة درستي ندارد (و مثلا كتابي را فقط معرفي يا نقد مي‌كند) ولي به‌طور كلي مفهومي را كه از سبك در نظر دارد دقيق و درست و مطابق با مفهوم رايج غربي آن است كه از عقايد فردينان دو سوسور7 پدر زبانشناسي جديد و شاگرد او چارلز بيكي8 نشأت گرفته است. به هر حال از قدماي ما و معاصران بهار، احدي چنين مفهوم روشني از سبك نداشته است.
4- يكي از تعاريف رايج سبك «انحراف از هنجار»9 است. به اين معني كه هر انحراف و دور شدني از رسوم و قواعد زبان منجر به ايجاد سبك مي‌شود. ما در كلاس‌هاي خود هنجار يا نرم را زبان امروز فارسي قرار مي‌دهيم- و اين ساده‌ترين نوع برخورد با متون است- مثلاً مي‌گوييم در اين بيت رودكي:
شب زمستان بود و كپي سرد يافت كرمك شبتاب نا‌گاهان بتافت
سرد يافتن از مختصات سبكي است10 زيرا در زبان فارسي امروز گفته مي‌شود: احساس سرما كرد، سردش شد. اما به علت قلت معلومات كمتر مي‌توانيم بيان كنيم كه اين اصطلاح تا چه زماني متداول بوده و كي تغيير يافته يا مثلاً در زبان خاقاني چگونه بوده است. اما مرحوم بهار به حدي با لحن متون مختلف مأنوس است كه در بسياري از موارد «نرم» دوره‌هاي متفاوت را مشخص مي‌كند و دقيقاً مي‌گويد كه فلان اصطلاح از كي شروع شده و تا كي ادامه داشته است و بدين اعبتار گاهي به ضرس قاطع مي‌گويد كه فلان عبارت نسخه غلط و صحيح آن بهمان است. و به عبارت ديگر او مي‌دانست كه اگر مثلاً خاقاني يا حافظ مي‌خواستند بگويند «من سرما خوردم» هر يك چه اصطلاحي را به كار مي‌بردند.
5- اگر بتوانيم از اصطلاحات شرعي در ادبيات استفاده كنيم بايد بگوييم كه در دوران معاصر بدون هيچ چون و چرائي مي‌توان دو نفر را از «مراجع عظام» ادبيات محسوب داشت يكي مرحوم دهخدا و ديگري مرحوم بهار كه به تمام معني در ادبيان مجتهد بودند و اجتهاد آنان براي مقلدان جنبة حجيت و سنديت داشت و صاحب «معرفت لحن»11 بوده‌اند، مرحوم دهخدا حدس‌هايي در تصحيح برخي از متون زده است كه گاهي از فرط اصابت اعجاب‌انگير است و از اين جمله ملاحظات او در ديوان ناصر خسرو است‌. مرحوم بهار هم در مطاوي سبك‌شناسي خود غالباً چنين اجتهاداتي دارد. از جمله دربارة كليله و دمنه (سبك‌شناسي‌– ج‌2 – ص‌255 ) مي‌نويسد كه در چاپ عبدالعظيم خان قريب كه در دسترس او بوده است موارد را با كليلة چاپ مرحوم مينوي كه مبتني بر نسخ كهن است مقابله كرده‌ام و غالباً حدسيات مرحوم بهار صحيح بوده است.
دربارة جملة زير از ص 116 چاپ قريب:
«اگر راي بيني عاقبت كار دمنه و كيفيت معذرت‌هاي او پيش وحوش و شير بيان كن كه شير چون در آن حادثه به عقل رجوع كرد و بر دمنه بدگمان شد، تدارك آن از چه وجه فرمود و بر غدر آن (؟) چگونه وقوف يافت».
با كمال شجاعت و اطمينان مي‌نويسد: «اينجا ضميري كه راجع به دمنه است و بعد از آن علامت گذاشته‌ايم به تحقيق غلط و از تصرف يا سهو كاتبان است».
مقصود بهار اين است كه در اين جا «آن» غلط است و بايد بر طبق موازين سبك‌شناسي «او» باشد، و البته حق با اوست و در ص 127 نسخة مصحح مينوي «او» آمده است. بهار چنان به كار خود اطمينان دارد كه هراسي به دل راه نمي‌دهد كه قريب و ديگران او را استيضاح كنند كه چگونه در مقابل نص نسخ موجود چنين اجتهادي كرده است.
در ص 259 ج 2 مي‌نويسد: از مطالب ديگري كه در آن شك دارم وجود عباراتي از قبيل «چون اندوهناك» و «چون غمناك» در كليله است كه بايد بر طبق موازين سبك‌شناسي «چون اندوهناكي» و «چون غمناكي» بوده باشند در نتيجه عبارات زير را محرف مي‌داند:
«امروز چون از قوت بازماندم بناي كار خود بر حيلت بايد نهاد، پس چون اندوهناك (؟) بر كنارة آب نشست» چاپ قريب – ص 72.
«ديگر روز مادر شير به ديدار پسر آمد او را چون غمناك يافت» چاپ قريب- ص 118.
و حق با اوست و اين موارد به ترتيب در چاپ مينوي ص 82 و ص 129 ) چون اندوهناكي و چون غمناكي است.
در ص 261 ج 2 مي‌گويد قدما فقط در مواقع ضروري از «را» استفاده مي‌كردند و در نتيجه «را» را در جملة زير از كليلة چاپ قريب (ص 99) زائد مي‌داند:
«صواب آن است كه جمله پيش او رويم و شكر ايادي او را باز رانيم»
و حق با اوست و در ص 158 كليلة مينوي «را» نيامده است.
در مورد مقامات حميدي مصحح شميم هم حدس‌هائي زده كه غالباً صحيح است و چاپ ابرقوئي مؤيد نظريات اوست. مثلاً در ص 339 ج 2 بعد از ذكر اين جملة مقامات «چون دست بنات النعش در گردن حمايل شد» (ص 27 شميم) مي‌نويسد: در گردن كه؟ و حق با اوست و در نسخه ابرقوئي چنين است «چون بنات النعش در گردن گردون حمايل شد».
و يا در ص 345 ج 2 از ص 41 مقامات عباراتي نقل مي‌كند و مي‌نويسد: «استعارات و تشبيهاتي دارد كه اگر به فتراك غلط كتابتي باز بسته نيايد اشتران مهار گسسته را ماند كه هر كدام رميده به سوئي دوند و گردآوري آن‌ها در يك قطار ميسر نگردد» و حق با اوست و آن عبارات در ص 37 چاپ ابرقوئي كلاً به نحو ديگري است.
6- يك مورد خيلي جالب جلوة روح سياسي و نمود علاقه او به مسائل اجتماعي در مطاوي كتاب سبك‌شناسي است. در بيان هر مسأله ادبي به دنبال علل اجتماعي و سياسي است. انقلابات و تحولات اجتماع را شرح مي‌دهد و علاوه بر اين از هر فرصتي براي بحث‌هاي انتقادي و اجتماعي بهره مي‌برد.
در ص‌195 و‌ 191‌ج‌3 پس از بحثي كه از عدم صحت مطالب تذكره‌الشعراء مي‌كند و از بين رفتن روحية تحقيق را نتيجة حملة مغول و تيموريان مي‌خواند، مي‌نويسد:
«و دنبالة همين غفلت‌ها و عدم تتبع و سهل‌انگاري و مسامحه‌ها و گزاف‌گوئي‌هاست كه تا عصر ما دوام يافته است... و باز دنبالة همان اخلاق است انتقادات بيروية جرايد و عدم تحقيق در امور و هتاكي‌هايي كه موي بر اندام اهل عفت راست مي‌كند!...
خداوند اين يك مشت بقيه‌الباقيه تمدن ديرين شرق را كه از جور روزگار بدين وضع نا‌هنجار دچار شده‌اند از خذلان و بوالهوسي و غفلت و تكاسل و اهمال مصون داراد بمنه وسعه رحمته».
در ص 2 ج 3 دربارة حملة مغول مي‌نويسد: « و به قول درويش نيشابوري: آمدند و كشتند و كندند و سوختند و بردند و رفتند و ما مي‌گوئيم آمدند و كشتند و كندند و سوختند و بردند و نرفتند!...»
در ص 169 ج 3 در باب سقوط بغداد مي‌نويسد:«و بر افتادن دولت خلفا و سقوط بغداد كه بيش از سقوط ديروز پاريس در آن عهد اهميت داشته است»
در ص 122 ج 2 بعد از معرفي قابوسنامه و آوردن نمونه‌يي از آن مي‌نويسد:
«چنين بوده است آئين داد وستد و حرفت بازرگاني در ايران و اين آئين و آداب اكنون در فرنگستان رواج دارد و از اين رو كار تجارت و كسب و صناعت در آن اقاليم چنين راست و آراسته و رواست و كار كسب و پيشه‌وري و تجارت دركشوري كه پدران دانشور ايشان نهصد سال پيش ازين چنين درس‌ها داده‌اند اينك به خلاف اين دستورالعملل است و اين است كه نعمت و بركت و آساني از هر كسب و حرفتي بر افتاده و ورشكستي و تنگدستي و رسوائي و خواري جاي آن‌را گرفته است. مردم به خدمتگزاري دولت و زبوني تن در داده‌اند و دولت به تجارت و داد ستد به دروغ و اجحاف آغازيده است و همه گمراه شده‌اند!»
7- حواشي سبك‌شناسي- مانند بسياري از مواضع ديگر اين كتاب- البته ربطي به سبك‌شناسي ندارد اما مملو از اطلاعات سودمند تاريخي و ادبي است كه نظير آن‌ها را به ندرت مي‌توان در كتب ديگر يافت مانند شرح «در فراز كردن» در حاشية ص 145 ج 2 و بحث در مورد لفظ رازي در نسبت به ري در حاشية ص 75 از ج 2.
درهمين حواشي گاهي تعريضاتي به مصححان كتب دارد كه جالب است. درهمة موارد لحن او مؤدبانه است و سعي مي‌كند نام نبرد. مثلاً در بحث راجع به تاريخ بيهقي در حاشية ص 92 ج 2 مي‌نويسد: « مي‌جويم و راه بغي نمي‌پويم. نسخة خطي: صلاح مي‌خواهم و راه بغي نمي‌گيرم. و سجع نمي‌پويم از تصرفات مصحح طبع طهران است» و مراد او اديب پيشاوري است.
در حاشيه ص 188 ج 2 دربارة سعادتنامه ناصر خسرو گويد: « ديگران هم اين اشتباه را تاييد كرده‌اند و سعادتنامة مزبور را در پايان كليات ناصر خسرو علوي منتشر ساخته‌اند و با همه ادعاي فضل و ذوق ندانسته‌اند سبك سعادتنامه با سبك ناصر خسرو از زمين تا آسمان تفاوت دارد» كه ظاهراً كناية او به تقوي و مينوي است.
در ص 82 ج 3 در بحث از جهانگشاي جويني از مرحوم قزويني نام مي‌برد و مطالب او را در مورد «برسري» و «شارستان» رد مي‌كند و حق با بهارست.
در مقدمة سبك‌شناسي مي‌نويسد كه امروزه ديگر آشنايي با علوم معقول و منقول با كمي نمك عرفان و تصوف براي اديب بودن كافي نيست و بايد از ايران‌شناسي و زبان‌هاي پيش از اسلام نيز آگاهي داشت «امروز ديگر با آلات فني فرهنگ و ادب قديم نمي‌توان كسي را در زبان فارسي به معني واقعي اديب ناميد» 12 و ظاهراً بايد اين اشارة بحق او بر بسياري از ادباي معاصر گران آمده باشد13. جالب است كه دكتر مهدي حميدي در بزرگداشت فروزانفر خطاب به او مي‌گويد:
بود تو هست و بود تاريخي است علم از اين سوي خط ميخي است
بينش و عقل و نقل و قران است چارده قرن، هر چه هست آن است
بايد توجه داشت كه ملك الشعراء بهار اولين اديب و شاعر بزرگي است كه از ادبيات پيش از اسلام معلومات دقيق و مستقيمي دارد و در آثار خود از آن سود جسته است .

8- از نقايص بزرگ كتاب سبك‌شناسي يكي آن است كه فقط به سبك خراساني( كه در نثر آن را دورة اول يا ساماني ناميده است و فرد اجلاي آن بلعمي است) اعتناي جدي كرده است و مختصات آن را جداگانه برشمرده است و در ارتباط با اين موضوع است كه بيشتر از سلسله‌هاي ساساني و غزنوي و اوضاع خراسان بحث مي‌كند و مثلاً ديالمه و اوضاع اجتماعي و فرهنگي عراق عجم را در نظر ندارد و از وضع ادبيات در قرون نخستين عراق عجم بحث نمي‌كند.
اين روحيه توجه خاص به خراسان و سبك خراساني و شاعران و نويسندگان آن ديار بوسيلة او و هم‌قطاران او در دانشكدة ادبيات تهران هم حكم‌فرما شد و سپس بوسيلة شاگردان بهار و اساتيد هم نسل او به ساير دانشكده‌هاي ادبيات هم راه يافت و بعقيدة من در برخورد نسل حاضر با ادبيات تأثير منفي و غلطي گذاشت كه پرداختن به آن در حوصلة اين مقاله نيست و مجالي جداگانه را درخور است. علاقة مرحوم بهار به خراسان و سبك خراساني و شاعران آنجا از لابلاي آثار خود او هم هويدا است و گمان نمي‌كنم كسي به اندازة او از چم و خم معايير سبك خراساني آگاهي داشته است .
در آخرين شعر خود ، قصيدة جغد جنگ مي‌گويد :
در آن زمان كه ناي حرب در دمد زمانة بي نوا شود ز ناي او
اگر كسي به مختصات سبك خراساني آشنا نباشد ممكن است انتقاد كند كه چرا به جاي واژة فارسي جنگ ( كه قبلاً آنرا به كار برده) از واژة عربي حرب استفاده كرده است حال‌آنكه اين هر دو واژه از نظر وزن همسانند. اما كساني كه از كتاب سبك‌شناسي بهار بهره گرفته‌اند مي‌دانند كه در سبك قديم خراساني استعمال حرب بجاي جنگ يكي از مختصات است و بلعمي فقط يك بار لغت جنگ را بجاي حرب استعمال كرده است كه آن هم مشكوك است ( ر.ك: ج – 2 ص 59 ) و به سبب همين ريزه‌كاري هاست كه در آن قصيده گويد :
بدين قصيده آفرين كند كسي كه پارسي شناسد و بهاي او
9- مرحوم بهار چاپ دوم اثر گرانقدر خود را نديد و نتوانست در آن تجديد نظر كند گاهي عبارات مغشوش است و نياز به اصلاحات جزئي دارد. مثلا در ص 55 ج- 2 در مختصات سبك خراساني مي‌نويسد:
« اسهاب: و متوجه نبودن به سجع و موازنه » اسهاب به معني اطناب است ( و ربطي هم با سجع و موازنه ندارد) و اين با ايجاز كه قبلا ذكر كرده است منافات دارد. شايد در اصل عدم اسهاب بوده است و نيز ممكن است مقصود او اسبهاب در مقدمه باشد زيرا فقط در خطبه كتاب از سجع و موازنه استفاده مي‌كردند. همچنين احتمال دارد كه مقصود اين باشد كه چون حذف در سبك دورة ساساني كم است در كل كتاب و مجموعة عبارات ( بر خلاف جملات ) روي هم رفته اسهاب ديده مي‌شود .
گاهي هم مطلب اساساً نادرست است مثل اين حكم كه لفظ خرابات نخست بار در سخنان سنائي آمده است ( ج 2 – ص 133 ) حال آنكه قبل از سنائي ، منوچهري اين واژه را به كار برده است.
گاهي برخي از حاشيه‌ها غلط واضح است و ممكن است از اضافات ناشر باشد مثل نسبت دادن ترجمان البلاغه به فرخي سيستاني در حاشيه ص 328 جلد دوم. اگر حافظه‌ام اشتباه نكرده باشد خود مرحوم بهار بر ترجمان البلاغه چاپ آتش نقدي نوشته است اما تاريخ آن بعد از تاريخ تأليف سبك‌شناسي. اينك كه سبك‌شناسي ناياب شده و احتياج به تجديد چاپ دارد پسنديده است كه ناشر شخص فاضلي را كه لااقل چندبار اين كتاب را تدريس كرده باشد نامزد كند تا با افزودن حواشي برخي از موارد را اصلاح نمايد.
همچنين تهيه واژه‌نامه‌اي براي لغات نمونه‌هاي متون اين كتاب و گاهي نشر خود بهار لازم مي‌نمايد.
15- اگر بخواهيم چند مصيبت و فاجعة ادبي را در تاريخ ادبيات خود مشخص كنيم - از قبيل گم شدن ديوان رودكي كه تا زمان عوفي در دست بوده است – بي‌شك بايد نانوشته ماندن سبك‌شناسي شعر به قلم بهار را نيز در مد نظر داشته باشيم. گمان نمي‌كنم بعد از اين كسي پيدا شود كه به اندازة بهار به شعر فارسي معرفت علمي داشته باشد. شوق فراوان او براي نگارش سبك‌شناسي شعر – كه كار اصلي او بود- از لابلاي كتاب سبك‌شناسي نثر او موج مي‌زند. در مواضع بسياري اشاره به مسائل سبك‌شناسي شعر مي‌كند و وعده مي‌دهد كه در سبك‌شناسي شعر مطلب را تبيين خواهد كرد.
به قول شاعر :
آن كه چون من غزل تواند گفت مثنوي هم چو در تواند سفت
شاعري فحل كه چنين كتابي ممتع در نثر نوشته است پيداست كه در صورت نگارش سبك‌شناسي شعر چه شاهكاري بي‌بديلي به ادبيات فارسي عرضه مي‌داشته است. دريغا و هزار دريغ! از ملك ادب حكم گذاران همه رفتند!



1- صاحب كتاب ‌linguistics and literary History (زبانشناسي و تاريخ ادبيات)
2- صاحب كتاب Mimesis, The representation of reality in Western Literature
) محاكات, عرضه واقعيت در ادبيات غرب)
3-براي تفصيل ماجرا رجوع شود به:
Style and Stylistics, Graham Hough, London, Routledges Kegan Paul,1927,p.69.
4-سبك‌شناسي‌– تهران – امير كبير - چاپ دوم -1337 –ص‌ يز مقدمة ج1
5- در‌مقدمه خود از دائره‌المعارف بريتانيكا مطلب نقل مي‌كند و گاهي معادل فرانسوي بعضي از اصطلاحات را بدست مي‌دهد.
6- آيا استاد ما دكتر ‌مهرداد بهار مي‌تواند در اين باره كمكي كند؟
7- F erdinand de Saussure
8- Charles Baily كه سبك شناس به مفهوم درست و علمي آن نتيجه مجاهدات اوست.
9- Deviation form Norm
رجوع شود به مواضع مختلف:
Linguistics and Literature. an Introduction to Literary Stylistics Ray mond chapman 1973
10- مختصات ديگر عبارت است از: شب زمستان به فك كسرة اضافه، كپي به معني ميمون، كاف تصغير در كرمك، ناگاهان به معني نا‌گهان، تافتن به معني درخشيدن.
11- علم درايه را مي‌توان سبك‌شناسي حديث خواند. از علوم قديم ما «بيان» هم نوعي سبك‌شناسي است و در آغاز مي‌كوشيد تا سبك قرآن مجيد را روشن كند.
12 - ص ج مقدمه
13- شنيده‌ام كه استاد مرحوم فروزانفر سبك‌شناسي را «سبك‌شناسي» ( به فتح اول و ضم دوم ) مي‌خواند
العهده الراوي. ‍[ توضيح آينده: اگر هم فرموده بود از باب شوخي دوستانه بوده است]





 

صفحه نخست  |   زندگینامه  |    آثار بهار  |    بهار شاعر   |    بهار و سیاست    |    بهار پژوهشگر   |    بهار ترانه سرا    |    بهار روزنامه نگار  

تماس با ما  |  بهار و خانواده  |  نامه های بهار  |  دیوان بهار  |  بهار و معاصران  |  بهار و انجمن دانشکده  |  مقاله های تازه   |   تصاویر بهار

©All Rights Reserved