مقاله های تازه بهار و انجمن دانشکده بهار و معاصران دیوان بهار نامه های بهار بهار و خانواده
بهار و سياست بهار شاعر آثار بهار زندگينامه صفحه نخست
تماس با ما تصاوير بهار بهار روزنامه نگار بهار ترانه سرا بهار پژوهشگر

 

 ارمغان بهار


 
پژوهش و نظم اندرزنامه ی آذرباد مهرسپندان


نوشته ی شهین سراج
 

 


پيشگفتار
موضوع اين گفتار بررسي و نقد يکي از منظومه‌هاي بهار است تحت عنوان "ارمغان بهار" که بر اساس پندنامه‌اي به زبان پهلوي "پارسيگ" منسوب به آذرباد مهرسپندان، (309-379 م) از موبدان دوران ساساني سروده شده است.
هدف عمده از اين بررسي عرضه يکي از ابعاد دانش و انديشه‌ي‌ بهار يعني پژوهش درباره زبان و ادبيات پهلوي و به ويژه شناخت بازتاب اين پژوهش در شعر اوست.

 


همانگونه که آشنايان با زندگي و آثار بهار مي‌دانند، پژوهش درباره زبانهاي باستاني ايران و به ويژه زبان و ادبيات پهلوي از دلبستگيهاي عمده‌ي‌ بهار بود که با تار و پود انديشه او پيوندي ناگسستني داشت. در اين مقوله بسي کوشش نمود و به فراگيري پرداخت. سالهاي متمادي را بر سر پاسخگويي به کنجکاوي بيکران خويش گذاشت. نزد پرفسور هرتسفلد خاورشناس (1879-1948) آلماني به فراگيري زبان پهلوي پرداخت و از براي شناختي گسترده تر درباره اين زبان به گردآوري و مطالعه آثار ديگر خاورشناسان و ويژه کاران اين رشته پرداخت. پس از سالها پژوهش، خود نيز دست به آفرينش زده و در زمينه‌هاي حائز اهميتي همچون تاريخچه زبان پهلوي و شناخت آثاري که از اين زبان بر جاي مانده (1). سبک شناسي آثار نظم و نثر در ادبيات پهلوي وزن شعر پهلوي (2). دگرگوني واژه‌هاي پهلوي (3) انتقال و دوام ادبيات پهلوي به دوران بعد از اسلام خط و زبان پهلوي در زمان فردوسي (4). مقايسه متن اياتکار زريران با شعر دقيقي (5) و بسياري ديگر پژوهش نموده و آثار گوناگوني را به وجود آورد. بهار همچنين به ترجمه سيزده متن پهلوي از مجموعه جاماسب آسانا اقدام نموده (6) و دو متن گيراي پهلوي يعني ابر آمدن شه بهرام ورجاوند (7) و اندرزهاي آذرباد مهرسپندان (8) را به نظم کشيد.
پاره‌اي از اين آثار را بهار در زمان حيات، به همراه مقدمه و تفسير و تاريخچه در مجلات مهر، خاور و تعليم و تربيت منتشر ساخت، اما پاره‌اي ديگر تنها پس از درگذشت او اقبال انتشار يافت.

 

نمونه ی خط  پهلوی بهار                       


با وجود اهميتي که اين جنبه از پژوهش‌هاي بهار در بر دارد، تاکنون کمتر کاوشي رسا و همه جانبه در زمينه رويکرد او به ادبيات پهلوي صورت گرفته است. ميزان دانش آموختگي او در اين باره و به ويژه بهره‌گيريش از دانش خاورشناسان بر ما روشن نيست. حسن و خطاهاي او در زمينه کار بر متون پهلوي آنچنان که بايد سنجيده نشده و خدمات او در راه شناسانيدن اين فرهنگ ناشناخته مانده و از سوي ديگر بازتاب درونمايه‌هاي ادبيات پهلوي بر ذهن و زبان و شعر بهار هرگز موضوع پژوهشي گسترده نبوده است.
از نخستين ناقدان کار بهار در اين مقوله همشاگردي او در درس‌هاي پهلوي يعني احمد کسروي ست که بر تعبير و تفسير پاره‌اي از واژه‌ها که بهار بر حاشيه متنهاي پهلوي نوشته بود خرده گرفته و او را محکوم به بدفهمي نموده است. بر خرده‌گيريهاي کسروي، بهار نيز چنانکه شيوه‌ي اوست پاسخهائي نوشته که در نوع خود آموزنده و گيراست اما از حد مناظره‌اي ادبي فراتر نمي‌رود (9)
محمد گلبن که کوشش‌هاي او در گردآوري برگردانهاي بهار از متون پهلوي بر کس پوشيده نيست در پيشگفتار بر ترجمه‌ي‌ چند متن پهلوي (تهران 1347) يادآور مي‌شود که اصل نسخه‌ها را در اختيار نداشته و با کوشش و ياوري مهرداد بهار و روياروئي با يادداشتهايي که در حاشيه متنها گذاشته شده توانسته پاره‌اي موارد مشکوک را اصلاح کند (10).
شادروان مهرداد بهار بدين جنبه از کار پدر شاعر خويش کنجکاوي نشان داده و فراگيري‌هاي او را مي‌ستايد. اما در ميان يادداشتهاي او نقدي جدي از کار بهار ديده نمي‌شود.
جلال متيني ضمن ستايش کوشش بهار در فراگيري زبان و ادبيات پهلوي، او را در اين زمينه آماتور مي‌داند (11) و ماهيار نوابي در پيشگفتار بر درخت آسوريک ترجمه بهار را از اين متن ابتدايي و فاقد اهميت تلقي مي‌کند. (12)
اين داوريهاي هر چند ممکن است در خود بهره‌اي از حقيقت داشته باشند. اما هنوز ناتوان از دادن نمايي راهگشا در اين زمينه‌اند. تا دستيابي به دريافتي رسا و همه جانبه از کار بهار بر متون پهلوي راهي دور و دراز در پيش داريم که شکيبايي پژوهشگرانه‌اي را مي‌طلبد.
در حقيقت رويکرد بهار را به زبان و ادبيات پهلوي، از دو ديدگاه مي‌توان سنجيد: يکي در مقام پژوهشگري که در اين باره به کاوش پرداخته، به شناختي دست يافته و از خود داراي فرضيه و نظريه شده و حاصل يافته‌هاي خود را به صورت تأليفاتي درآورده است و ديگر در مقام شاعر و آفريننده‌اي که از آن جهان و ارزشهاي ويژه‌ي‌ آن براي آفرينش الهام گرفته و با شعر خويش جان تازه‌اي بدان ادبيات نياکاني بخشيده است. دو ديدگاهي که در نزد بهار پيوندي تنگاتنگ دارند و غور رسی در چگونگي بافت منظومه‌ي‌ ارمغان بهار و موشکافي در روش کار او بر اين متن کهن نمونه‌اي روشن و جاندار از چگونگي پيوند دو بعد پژوهشگر و شاعر به دست خواهد داد.
اين کاوش را با طرح چند پرسش آغاز مي‌کنيم:
آشنايي بهار با اين متن پهلوي چگونه حاصل شده و انگيزه او در گزينش آن چه بوده است؟
شيفتگي او را بدين اندرزنامه‌ي‌ کهن که از زبان نگارنده‌اي زرتشتي گفته شده چگونه مي‌توان توجيه نمود؟
آيا انگيزه او ريشه‌هاي عقيدتي و ايدئولوژيکي داشته است ويا پژوهش در جنبه‌هاي زبانشناختي و ادبي بر انگيزنده‌ي‌ او بوده‌اند؟
آيا مي‌توان علاقه او به اين متن را پاسخي به گرايش باستان دوستي زمانه‌ي‌ او دانست؟
گرايشي که بر ذهنيت بيشتر پژوهشگران و نويسندگان آن زمان همچون کسروي، پور داود، تقي زاده، صادق هدايت، کاظم زاده ايرانشهر و بسياري ديگر غلبه داشت و هر يک به طريقي در صدد عرضه پژوهش‌هاي نوين در اين زمينه بودند؟ (13)
ديگر آنکه در کار نظم اين متن بهار تا کجا به مفاهيم آن وفادار بوده و آيا ميتوان در صورت منظوم اين پند نامه رنگي هم از گرايش به اخلاقيات زمانه بهار پيدا نمود؟
چون از بيان مفاهيم صحبت مي‌داريم بايد از سبک بهار در نظم اين اندرزنامه نيز سخن به ميان آورده ظرايف و ريزه‌کاريهاي شعر او را به داوري بگذاريم. زبان فخيم و صور خيال اشعار بهار چگونه با سخنان آذرباد پيوند مي‌خورند و تا چه حد پيروي از مضامين اين پندنامه مي‌کنند؟
ديگر نکته اما چگونگي نشست واژه‌هاي پهلوي در منظومه‌ي‌ ارمغان بهار است. بايد ديد او چگونه اين واژه‌ها را که نگاهبان فرهنگي کهن هستند در شعر خويش به گردش در مي‌آورد، بدانها در بستري از شعر و سرود بال و پر مي‌دهد و اينچنين زبان فارسي را توانمندي نوين مي‌بخشد.
گشودن اين گره‌ها ممکن نخواهد بود مگر آنکه گفته‌ها و انديشه‌هاي آذرباد را در برابر شعر بهار قرار دهيم. پس از آنجا که طبيعت اين بررسي بر اساس روياروئي و مقايسه دو متن و دو زمانه و دو آفرننده قرار گرفته اين گفتار را بر دو بخش عمده تقسيم مي‌کنيم. در نخستين بخش به شرح حال آذرباد مهرسپندان و اندرزنامه‌ي‌ او که سبب الهام بهار بوده است اشاره‌اي کرده و در بخش دوم به صورت منظوم اين متن و شکلي که اين اثر در دست بهار يافته خواهيم پرداخت.


بخش اول: درباره آذرباد مهرسپندان و اندرزنامه او
پند نامه‌اي که اساس کار بهار قرار گرفته يکي از متن‌هاي شيواي اخلاقي پهلوي و منسوب است به آذرباد مهرسپندان که از موبدان و دانشمندان دوران ساساني بوده است. براي پژوهش درباره زندگي و احوال او منابعي در دست داريم که مي‌توانيم آنها را در چهار رده‌ي‌ اصلي عرضه کنيم.
رده نخست منابع زرتشتي :
در ادبيات و متون زرتشتي اشارات مهمي به احوال و آثار آذرباد شده است که مهمترين آنان از اينقرارند: زند اوستا، بخش‌هاي گوناگون از کتاب دينکرد، بندهشن (فصل 33)، زند بهمن يشت (فصل 3 فقره 25)، ارداويرافنامه (فرگرد 1 بند 10)، شايست و ناشايست (فصل 15 فقرات 15-16) شکند گمانيک وزار (فصل 10 فقره‌ي‌ 70) روايات داراب هرمزديار، زراتشتنامه و بسياري ديگر. در بيشتر اين نوشته‌ها معجزات و کرامات گوناگوني بدو نسبت داده شده و به نقش او در تحکيم ارکان دين زرتشتي اشاره شده است. (14)
رده‌ي‌ دوم را ادبيات بعد از اسلام و يا منابعي که توسط مؤلفان اسلامي نوشته شده تشکيل مي‌دهد: در اين منابع اشاراتي به احوال و سخنان آذرباد مي‌يابيم براي نمونه پاره ای از سخنان او در کتاب الحکمه الخالده يا جاودان خرد (ابن مسکويه)، نصيحه الملوک غزالي (450-505)، تاريخ گزيده حمدالله مستوفي (730)، البصائر و الذخائر اثر التوحيدي (4هجري)، الفرج بعد الشده اثر التنوخي (327-384) آمده است. همچنين بخشي از احوال او در کتاب، مجمل التواريخ و القصص، تاريخ سني الملوک الارض و الانبياء حمزه اصفهاني، الفصل في الملل و الاهواء و النحل نوشه‌ي‌ ابن حزم، کتاب سرح العيون ( ابن نبابه المصري) و بسياري ديگر نقل شده است (15).
رده سوم آفريده‌هاي پارسيان هند مي‌باشد که نقش عمده‌اي در نگاهداري استنساخ و زنده سازي ادبيات پهلوي داشته‌اند و بازسازي و ترجمه و انتشار بسياري از آثار آذرباد را مديون آنان هستيم. از اين رده اخير در بحث از نسخه‌هاي بازمانده از آثار آذرباد ياد خواهيم کرد.
در رده چهارم آثار خاورشناسان و ويژه‌کاران در زبان و ادبيات پهلوي جاي مي‌گيرد که از نقطه نظرهاي گوناگون همچون تاريخ عقايد و مذاهب، زبانشناسي، مفاهيم اخلاقي در ايران باستان و غيره به شخصيت و آثار آذرباد پرداخته‌اند. براي نمونه ادوارد وست ضمن پرداختن به شرح حال و آثار آذرباد متن اندرزهاي او را از روي نسخه‌هاي خطي گوناگون بازسازي کرده (16). زينر با ارائه ترجمه‌اي از اندرزنامه آذرباد درباره فلسفه‌ي‌ اخلاقي او در فرهنگ اخلاقي زرتشي به بحث پرداخته (17)، کريستنسن به نقش او در بنيادي ساختن دين زرتشت در زمان ساسانيان اشاره نموده است (18) کاولي در پي ريشه‌يابي عقايد آذرباد به مقايسه اندرزهاي او با داستان احيقر پرداخته (19). اولسن تقابل عقايد آذرباد با ماني را در دينکرد سوم يادآوري نموده (20)، شاکد براي تشخيص نصايح ديني و غير ديني آذرباد به تجزيه و تحليل گفته های او که در دينکرد ششم آورده شده پرداخته است (21). و دو هارله و مولر برگردانهايي از اندرزهاي او را همراه با تجزيه و تحليل، به فرانسه و آلماني منتشر کرده‌اند (22) بر اين عناوين مي‌توان بسياري ديگر را نيز افزود اما يادآوريشان سخن به درازا مي‌برد.
با وجود در دست داشتن اين منابع عرضه‌ي زندگينامه‌اي جامع از آذرباد هنوز راه درازي در پيش دارد. اين کمبود گاه ناشي از خوانش نادرست آثار و مدارکي است که درباره ی او به زبان پهلوي باقي مانده و گاه به خاطر گزارشهاي ناهمخوانيست که در کتب و رسالات تاريخي درباره او آورده شده ، براي نمونه در حاليکه در بيشتر منابع او را موبدي در خدمت شاپوردوم ساساني و نگهدارنده‌ي‌ سنت مزديسنائي دانسته‌اند. درکتاب تاريخ گزيده‌ي‌ حمدالله مستوفي (730 هجري) آذرباد به صورت مردي ياغي معرفي شده که در آذربايجان و به زمان شاپور دوم دعوي پيغمبري کرد و مردم را به ناشايست تحريض کرد و اهل آن ولايت نيز تابع او شدند. (23) از جانب ديگر بسياري از گفته‌ها و سخنان او در ادبيات اخلاقي ايران و اسلام بدون ياد آوري نام او آورده شده و يا به بزرگان ديگر چون بزرگمهر و يا شريح و ديگران نسبت داده شده (24) به هر حال زندگي او نيز مانند بسياري از شخصيت‌هاي تاريخي با افسانه و حقيقت توأم است ولي آنچه در حال حاضر از او ميدانيم را مي‌توان چنين خلاصه کنيم.
بر اساس يادآوري کتاب دينکرد سوم آذرباد مهر اسپندان در دهکده‌اي به نام کوران در سيستان به دنيا آمده است (m219)
نام او آذرباد adarbad به پهلوي و آترپات atr-pata به اوستيک از اسامي ايران قديم است که به مفهوم پاينده آتش به کار رفته است.
نام خانوادگي او يعني مهر سپند به پارسيگ mahrspend و ماترا اسپينتا marta spenta به اوستيک به معني دارنده سخن مقدس مي‌باشد.
درباره شجره نامه او بخشي در کتاب بندهشن آمده است که او را تابيست و دو پشت به منوچهر نبيره فريدون ميرساند.
زمان زندگي او را ميان نيمه دوم سده سوم تا نيمه اول سده چهارم ميلادي و به زمان پادشاهي شاپور دوم ساساني دانسته‌اند اما ابن حزم در کتاب الفصل في الملل و الاهواء... روايتي آورده که بر طبق آن آذرباد در مناظره‌اي با ماني پيغمبر شرکت داشته و هم به فتواي او بوده است که ماني را از ميان برداشتند. درستي اين روايت مورد ترديد است. اگر چنين باشد آذرباد مي‌بايد زمان بهرام اول ساساني (276) را نيز زيسته باشد (25). به هر حال او در زماني زندگي مي‌کرد که کار مشاجرات ديني بالا گرفته بود و ستون دين مزديسنائي به خاطر نفوذ اديان مانوي، مسيحي و زرواني ضعيف گرديده بود. ولي آذرباد با تدوين دوباره اوستا و مرتب کردن نسکهاي آن توانست جاني تازه بر زندگي اين دين بدمد. شايد از اينروست که او را آراينده دين لقب داده‌اند. در دينکرد چهارم (413 m) مندرج است:
"........ پس از آنکه آذرباد مهرسپندان به اوستا مراجعه کرد و نسکهاي آنرا مرتب ساخت، شاهنشاه شاپور پسر هرمز گفت:" از اين پس گمراهي در دين نشايد و کسي به بي ديني مجاز نيست..."
مطابق روايتی که در اغلب متون زردشتي آمده است، آذرباد براي نشان دادن حقانيت خود به آزمايش ور اقدام نمود. يعني خواست که بر روي سينه او فلز مذاب بريزند و او از آن آزمايش سالم برخاست.
درباره آموزش او مي‌دانيم، باز هم از راه يکي از اندرزهاي او که آموزگاري به نام مهراورمزد داشته وهم از او پايه‌هاي فرهنگ را فرا گرفته.(26) آذرباد را فرزندي بوده زرتشت نام و زرتشت را پسري بود آذرباد نام که هر دو در زمان ساسانيان موبدان موبد ايران بودند.
درباره منش و کنش او نيز روايتي وجود دارد گاه به نظم که در آن شکيبائي و سپاسداري ونرمش و آسانگيري او را ستوده‌اند. پاره از اين روايات به قلم بهرام پژدو شاعر قرن هفتم به نظم در آمده است. مانند روايت گفتار در سپاسداري آذرباد که آن را در روايات پهلوي مي‌يابيم (27)
در چند بيت نخستين منش او را چنين توصيف کرده است:


همي‌خواندم کتابي باستاني من چنين ديدم ز گفت راستان من
که آذرباد بن مانثره سفندان به هر بد شکر مي‌کردي ز يزدان
به هر گاهي که ديدي یک انائي بکردي ده سپاس از پارسائي
زدل گفتي سپاس اين ز داور که اين بد ني از اين پتياره بدتر...


پندها و نوشته‌هاي آذرباد:
کار بزرگ او آنچنان که آورديم به انجام رسانيدن طرح تدوين اوستا بود. ولي به او دعانامه‌ها و دستورنامه‌هايي همچون ماديگان سيروزه، پتت پشيماني، دعاي تندرستي و غيره نسبت مي‌دهند که هنوز در آداب مذهبي به کار مي‌رود.
از آذرباد همچنين چندين اندرزنامه بر جاي مانده. مانند اندرز انوشک روان آذرباد به فرزندش، واژكي چند، نهش چيز گيتي و بيست و دو واژه و بسياري گفته‌هاي ديگر که در بخش هاي گوناگون کتاب دينکرد و روايات پهلوي و ديگر متون آورده شده، يکي از معروفترين اندرزنامه‌هاي او همان است که اساس کار بهار قرار گرفته که ما در اينجا به عرضه تاريخچه درونمايه و سبک نگارش آن مي‌پردازيم.
از اين متن که معمولا از آن به عنوان اندرز آذرباد به فرزندش ياد مي‌کنند، نسخه‌اي خطي به زبان پهلوي در دست داريم که در مجموعه ام ک MK متعلق به پژوهشگر پارسي دستور جاماسب آسانا قرار دارد و تاريخ قديمي‌ترين استنساخ آن به سال 1322 ميلادي بر مي‌گردد(28).
اين متن با ترجمه‌اي به زبان گجراتي براي اولين بار در سال 1869 ميلادي توسط هيربد شهريار جي داداباي در بمبئي به طبع رسيد. سپس به سال 1870 شاپور ايدلجي اين ترجمه را به زبان انگليسي در آورد و دستور پشوتن بهرامجي سنجانا به سال 1885 چاپ ديگري از آن ارائه داد. (29)
در سال 1887 ادوارد وست پژوهشگر زبان و ادبيات پهلوي با بررسي سه دستنوشت کتابخانه مونيخ به تکميل اين پند نامه برآمد و آنرا با ترجمه‌اي به زبان فرانسه در سال 1887 در مجله موزئون منتشر ساخت. با اين وجود وست معتقد بود که اين اندرزنامه به طور کامل به ما نرسيده و پاره مياني آن يعني تقريبا يک چهارم متن افتاده و به جايش پاره‌هاي ديگر (مانند چگونگي روزها) افزوده گرديده است. که پيوندي با اين اندرزنامه ندارد (30) متني که اکنون در دست ماست تنها داراي 123 بند است. بندهاي ميان 118 و 154 به دست ما نرسيده اند.
از اين پند نامه همچنين ترجمه‌اي نفيس به زبان آلماني در دست داريم كه توسط ماكس مولر (1809 – 1874 ) صورت گرفته است.
در آنچه كه مربوط به برگردان ان به زبان فارسي مي‌شود بايد گفت که تا پيش از اواخر قرن نوزده ميلادي ترجمه کاملي از اين متن در دست نداشتيم. بخشي از سخنان آذرباد در کتاب الحکمه الخالده يا جاودان خرد و ترجمه فارسي آن آورده شده که تنها گزيده‌اي از سخنان اوست.
برگرداني از آن به نظم در دست داريم که توسط داراب پهلن شاعري پارسي در قرن هفدهم ميلادي صورت گرفته. در واقع او پيش از ملک الشعراي بهار به نظم اندرزهاي مارسپندان پرداخته و در پايان منظومه‌ي‌ خويش يادآور مي‌شود که کار نظم را از روي متن پهلوي انجام داده است:
همه اين پند آذرباد گفته در دانش به سلک عقل سفته
همي در پهلوي ديدم تمامي به نظم آورده‌ام آن پند سامي
هر آنجه ديده‌ام به نوشته‌ام راست نيفزودم در آن و ني از آن کاست

اشعار اين شاعر در ذيل فرضيات نامه توسط جي مودي در سال 1924 در بمبئي به چاپ رسيده است. (31)
در سال 1899 خدايار دستور شهريار ايراني ترجمه‌ي کاملي به زبان فارسي از اين اندرزنامه در مجموعه چند اندرزنامه ديگر پهلوي منتشر کرد. (32) و سپس در سال 1930 برگردان ديگري به قلم دينشاه ايراني از اين پند نامه صورت گرفت. (33) و به سال 1312/1933 ملک الشعراء بهار ترجمه‌اي ديگر به دست داده و آن را به نظم کشيد. ماهيار نوابي. (34) سعيد عريان (35) و رهام اشه (36) در دوراني نزديکتر به ما ترجمه‌هاي ديگري از اين متن به زبان فارسي عرضه کرده‌اند که در کار ما در امر مقايسه نسخه‌هاي گوناگون به کار گرفته شده‌اند.


درونمايه وسبک نگارش
درونمايه اين متن را مجموعه‌ي‌ متنوعي از اندرزهايي تشکيل مي‌دهند که از براي تربيت فرزند آذرباد پرداخته شده اند و تقريبا در تمام نسخه‌ها چنين آغاز مي‌شود.
" اين پيدا بود که آذرباد را فرزند تني زاد نبود و از آن پس افستان به يزدان کرد. ديري نيامد که آذرباد را فرزندي شد. از بهر درست خيمي زردشت، نامش را زردشت نهاد. روزي گفت پسرم برخيز تا تو را فرهنگ بر آموزم..."
و بند آخر اين پند نامه چنين به پايان مي‌رسد
" و ترا گويم اي پسر که خرد به مردم بهترين بختياري است"
پس سخن آغازين آذرباد در لزوم فراگيري فرهنگ است و سخن پاياني او را ستايش خرد مي‌سازد. بدين معنا که فرهنگ که همان آموزش و پرورش است زير بنا و پايه دستيابي به خرد بوده و از جانب ديگر آنچه که بختياري انسان را مي‌سازد چيز ديگري جز خرد نيست که آموزش و پروش شرط دستيابي بدان است.
پس از اين فراخواني به دريافت فرهنگ، پندهاي آذرباد آورده شده که در بيشتر نسخه‌ها فاقد ترتيب موضوعي است. يک مضمون مضمون تازه‌اي را به دنبال مي‌آورد. اما مي‌توان در آن به پنج مفهوم پايه‌اي دست يافت. مفاهيمي که در بيشتر نوشته‌هاي اخلاقي دوران اسلامي همچون قابوسنامه، کيمياي سعادت، اخلاق ناصري و بسياري ديگر بازآوري شده.
1- رابطه انسان با خدا و لزوم خداپرستي
2- بينش از دين و دين باوري
3- رابطه انسان با هستي و نگرش به کائنات و بهره‌اي که او از باور به ناپايداري اين جهان مي‌برد
4- برخورد با خويشتن خويش، و بر شمردن فضائل انساني که سبب زيستن در آرامش مي‌شود. مانند بردباري، فروتني، راست گوئي و يگانگي، پرهيز از فريب، روان پرسيداري، خويشکاري و غيره.
5- بخش پنجم که بيشترين بند هاي اين اندرز نامه را به خود اختصاص داده متوجه تنظيم رفتار انسان در جامعه مي‌باشد. در اين موارد اندرزگوي ما در جست و جوي به دست دادن ارزشها و روشهائيست که نيکبختي انسان را در گيرودار زندگي روزمره فراهم مي‌کند. از آنرو که هدف اصلي از کاربرد آنها دستيابي به نيک روزگاري و خوب زيستي است. انسان در اين جهان نه از بهر رنج بلکه از براي نيک زيستي آمده است و از براي آن بايد منش و کنشي درست در جهان داشته باشد. از اين رده مي‌توانيم به موارد زير اشاره کنيم:
در چگونگي رفتار با قدرتمندان پادشاهان و دانايان، در سلوک با زبردستان و زير دستان، احترام بر پدر و مادر و خويشان، آموزش و پرورش و فرهنگ آموزي به فرزندان، در آئين تميز دوست از دشمن، آداب سخن گفتن، نشست و برخاست در مجامع، در آداب خورن شراب و غذا، در رازداري و پيامبري، و همچنين دستوراتي در رابطه با لزوم کار و کوشش، آئين درست مالکيت، خريد و فروش، دادن و ستاندن وام و بسياری ديگر.
سبک نگارش اين پندنامه از سادگي و رواني برخوردار است. در القاء دستورات زندگي، گويش نويسنده گاه بر امر و گاه بر نهي گذاشته شده. در اين راستا او گاه خود را ملزم به آوردن نتايجي که از اعمال نيک يا بد حاصل انسان مي‌شود مي‌بيند و گاه تنها به همان حکم کلي قناعت مي‌کند. اما جمله‌ها همه کوته و روشن است. در آن تمثيل به ندرت به کار رفته و به جز در چند بند از کنايه و تشبيه استفاده نشده است. مانند تشبيه مال دنيا به مرغي که از درختي به درختي مي‌نشيند و به هيچ درخت نمي‌پايد (بند 86) يا تشبيه مرد تند زبان و بيهوده گويي به آتشي که در نيستان افتد که هم مرغان و ماهيان را بسوزاند و هم جانداران موذي را (بند 92).
از اين موارد در هنگام رويارويي دو متن ياد خواهيم نمود.


بخش دوم: پندهاي آذرباد مهرسپندان و شعر بهار
آنچه تاکنون آورديم گزارش کوتاهي بود در باره آذرباد و پند نامه‌اش و آنچه در پيش رو داريم برخورد بهار است با زبان و انديشه‌ي‌ اين اندرزگو. در اين پاره از گفتارمان به چند نکته‌ي‌ اصلي خواهيم پرداخت. پژوهش بهار درباره اندرزنامه‌اي که به نظم در آورده و نويسنده‌ي‌ آن قالب و ساختاري که به دان بخشيده هماهنگي يا ناهمانگي ميان سخنان آذرباد و شعر بهار و در پايان سبک سخن شاعر.


1- شناخت و پژوهش، چگونگي آشنايي بهار با اين اندرزنامه:
در يک نگرش کلي مي‌توان گفت که دانش گسترده‌ي‌ بهار درباره مترجمان کتب پهلوي در صدر اسلام، در آشنايي او با درونمايه ادبيات پهلوي که از راه ترجمه به زبان عربي و گاه فارسي به ما رسيده بي‌تاثير نبوده است. تعلق خاطر او نسبت به تاريخچه‌ي‌ انتقال ادب پهلوي به دوران اسلامي او را بر آن داشت که پژوهش جامعي در اين باره به عمل آورد. هم از اين روست که در کتاب سبک شناسي (ج1) فهرستي از آثار مترجماني همچون ابن مقفع، علي ابن زياد تيممي، حسن بن سهل، بلاذري احمد بن يحيي بن جابر، جبله بن سالم ،جاحظ، خاندان نوبختی و غيره به دست مي‌دهد و در باره‌ي آثاري که از اين مترجمان بر جاي مانده به بحث مي‌پردازد.
اما آشنايي بهار با متن اندرزنامه‌هاي مارسپندان به زبان پهلوي از طريق درسهاي هرتسفلد معلم پهلوي او آغاز شد. از جزوات و دستنوشته‌هايي که از اين دوران فراگيري باقي مانده مي‌توان پي برد که بهار متن مزبور را به همراه ديگر متون مندرج در پهلوي تکز در نزد هرتسفلد فراگرفته است. شادروان مهرداد بهار در اين باره مي‌گويد:
".... گروهي مرکب از پدرم، رشيد ياسمي، مينوي و کسروي در دهه دوم قرن ما، بين 1310 و 1320 به کلاس خصوصي هرتسفلد مي‌رفتند. هرتسفلد آن موقع در يک کوچه فرعي جنوبي ميدان بهارستان زندگي مي‌کرد. ايرانشناسي بزرگي بود و در تخت جمشيد حفاري و تحقيق مي‌کرد.... در فصل‌هائي که کاوش نمي‌کرد و در تهران مي‌ماند اين چهار نفر مي‌رفتند پيش او و پهلوي مي‌آموختند....کارهاي پهلوي پدر از آن دوران در دست است، روي بندهش کار کرده بودند. در حدود شصت هفتاد صفحه از بندهش را خوانده بودند. يادگار زريران و متن هاي کتاب پهلوي تکسز را هم ديده بودند. علاقه پدر به مطالعه پهلوي بيشتر از بقيه بوده است و بيش از ديگران هم روي اين متن ها کارکرده است ...." (37)
مهرداد بهار اضافه مي‌کند که بهار نسخه‌اي از کتاب پهلوي تکسز را در اختيار داشته که ظاهرا از کسروي به عاريت گرفته بود ولي بعدها به ياري پرفسور بهرام گور انکلساريا توانست نسخه‌ي‌ مستقلي براي خود تهيه کند.
غير از اين نسخه که به زبان پهلويست و مهرداد بهار نيز بدان اشاره مي‌کند. بهار هنگام کار بر اين متن دو برگردان هم به زبان فارسي در زير دست داشته است. يکي از آن دينشاه ايرانی ست که چندين بار در ميان يادداشتهاي خويش آنرا عنوان کرده و تعبير و تفسير خويش را از پاره‌اي از بخشها با او مقايسه مي‌کند (38) و آنديگري به قلم خدايار شهريار ايراني مي‌باشد که به يقين از کار او بهره فراوان گرفته و گواه ما بر اين مدعا همخواني گاه عين به عين برگرداني فارسي او با نسخه‌ي‌ نامبرده است.
در آنچه که مربوط به پژوهش درباره آذرباد مهرسپندان و آثار او مي‌شود بي‌گمان آشنايي بهار با منابع تاريخي ايراني و اسلامي که از بخشي از آنها در پاره‌ي‌ نخست اين گفتار ياد کرديم راهنماي او در اين زمينه بوده است.
اما پژوهش‌هاي نوين خاورشناسان نيز در شناخت او از اين شخصيت تاريخي راه داشته است. بهار با پژوهش هاي ادوارد وست بر متون پهلوي آشنائي داشته و از کار او بهره برده است. کتاب ايران در زمان ساسانيان اثر آرتور کريستنسن نيز معيار کار او براي شناخت بيشتر اين عهد و به ويژه نقش موبدان در احياي دين زرتشتي بوده است. از پژوهشگران همدوران بهار بيش از هرکس استاد ابراهيم پور داود بر زندگي و احوال آذرباد آگاهي داشته و در کتاب خرده اوستا و گاتها به نقش او در تدوين اوستا پرداخته است و بهار نيز يافته‌هاي او را به کار گرفته است (39).
به هر حال آنچه بر ما روشن است آنست که اين شاعر پيش از دست يازيدن به کار نظم متن مورد بررسي ما، پژوهشي درباره نويسنده آن، مقام و جايگاه او در ميان ديگر موبدان ساساني و آثار و نوشته‌هاي او انجام داده است و گواه ما بر اين گفتار اشاراتيست که بهار در کتاب سبک شناسي و ديگر آثارش بدين شخصيت مي‌کند. از آن ميان مي‌توان گزيده‌هاي زير را که در سبک شناسي آورده شده براي شناخت برداشت و پژوهش بهار ارائه داد:
".... خلاصه قسمتي از اوستا درزمان شاپور اول به دست آمد، و در عصر شاپور دوم آذرباد مارسپندان که موبدي بزرگ و سخنگوئي گرانمايه بود و بعضي مورخان عرب او را زرتشت ثاني ناميده اند و واقعه ريختن مس گداخته بر سينه منسوب به اوست، خرده اوستا را آورده و چنين به نظر مي‌رسد که تمام اوستا را اينچنين به دست آورده اند...." (40)
".... آذرباد مارسپندان ظاهرا از اعقاب زردشت بوده است و يکي از بزرگان اين عهد است و در زمان شاپور دوم قسمت مهمي از اوستا و خرده اوستا را گردآوري کرد و اندرزنامه‌ي او مشهور است ...." (41)
".......چهار يک اين رساله ـ اندرز آذرباد مهرسپندان ـ از ميان رفته است. به نظر دکتر وست نسخه کامل آن اگر دردست باشد شامل تقريبا 3000 کلمه مي‌شد. وست کتاب خاصيت روزها را که با اين رساله همراه است نيز در ذيل همين عنوان ياد کرده است..." (42)
درباره سبک نگارش اين پند نامه هم بهار پژوهش‌هايي دارد که در مقالات گوناگون خود بدان اشاره کرده و از آن جمله در سبک شناسي در اين باره مي‌نويسد:
".... مي‌دانيم که سخنان بزرگان قديم مانند زردشت و سخنان بودا و برهمنان صاحب ويدا و سخنان هر کسي که خواسته است شريعتي و ملتي پيدا آورد و دل مردم را به سوي خود و گفتار خود فرو کشد سخنانش هر چند از وزن و قافيت تهي است شعر است نه نثر.... همين قاعده تا زمان ساسانيان بر قرار است و فرقي که ميان سخنان ماني و اشعار او با سخنان آذرباد مارسپندان و کتيبه‌هاي شهنشاهان ساساني ديده مي‌شود مانند تفاوت گاته با کتيبه‌هاي هخامنشيان است که آن يکي پر است از احساسات و تشبيهات و وعد وعيد و تجسم معاني در داستان خلقت جهان و غيره و اين يک سخناني است ساده و بي پيرايه در بيان کارهاي شاهنشاه و يا دستورهاي مختصر اخلاقي ...." (43)
اما بهار در بيان انگيزه خود در نظم اندرزهاي مارسپندان، در مقدمه‌اي که بر اين منظومه گذاشته نيز اشاراتي به آذرباد مي‌کند که نشان از آشنايي اوست از پايگاه اين اندرزگوي در ادبيات اخلاقي ما، مي‌نويسد:
"... در تابستان گذشته تنهايي و فراغتي دست داد، در آن تنهايي و دربستگي بيکار ننشستم و دربستگي را غنيمت شمرده با فراع بال به نظم اندرزهاي انوشه روان آذرباد ماراسپندان پرداختم. اندرزهاي اين مرد بزرگ که بايستي وي را از روي حقيقت بزرگترين مجدد دين مزديسنا شمرد و در شمار سقراط و لقمان و کنفسيوس دانست مکرر به پارسي ترجمه شده، ليکن غالبا اين ترجمه‌ها درست و مطابق با متن نيست و در اکثر آنها به اختصار پرداخته و لطايف اصلي و احيانا مراد گوينده را زير و زبر ساخته‌اند. پس نخست به تکميل ترجمه به نثر پرداختم و پس از فراغت آنرا به نظم در آوردم...." (44)
پس آنچه از گفته بهار بر مي‌آيد آنست که انگيزه‌ي‌ او در نظم اين اندرزنامه بيشتر انتقال انديشه‌ي‌ اخلاقي آذرباد بوده و در راه دستيابي بدين آرمان نخست به پژوهش و غوررسي در شناخت پايگاه و انديشه او پرداخته. آثار کساني را که در برگردان اين متن پيشگام بوده اند گردآوري نموده و سپس توان خويش را به عنوان شاعر به کار گرفته و به نظم سخنان آن مغ اندرزگوي پرداخته است که ما بدان خواهيم پرداخت.


2- قالب و ساختار
از قالب و ساختار اين منظومه آغاز مي‌کنيم.
اندرزهاي مارسپندان در ديوان بهار به صورت مثنوي سروده شده به بحر متقارب که شاعر عنوان "ارمغان بهار" را بر آن نهاده است.
ارمغان بهار با پيشگفتار منظومي آغاز مي‌شود که شاعر بدان عنوان آيين زرتشت را بخشیده است (45). اين پيشگفتار که نوزده بيت دارد با الهام از پاره‌اي تعليمات اخلاقي زرتشت سروده شده و مي‌توان گمان برد که هدف بهار از آوردن آن برقراري پيوندي معنوي و تاريخي ميان آموزه‌هاي زرتشت و سخنان آذرباد بوده است. در اين پيشگفتار بهار از مرکزيت باور به راستي و درستي گفتار و کردار و پندار نيک و اهميت کار و کوشش سخن گفته و ذهن خواننده را براي آموزش هايي مشابه که در پند نامه خواهند آمد آماده مي‌سازد. براي نمونه چند بيت از اين پيش گفتار را بيان مي‌کنيم.

چنين گفت در گاتها زردهشت که بر ديو ريمن نمائيد پشت
دروغ است همدست اهريمنا ابا هر بدي دست در گردنا
گوش نيک داريد و نيکو منش کزين دو به نيکي گرايد کنش
چو پندار شد خوب و گفتار خوب شود بي گمان کار و کردار خوب
به نيکو منشت و گوشت و کنشت بياراي خود را چو خرم بهشت ...
پيش‌گفتار"آئين زرتشت" را پندهاي آذرباد به فرزند خويش دنبال مي‌کند. از نظر ساختار و به دنبال هم آوري پندها، بهار، همان ترتيبي را که ادوارد وست پيشنهاد نموده دائر بر جدا آوري حقيقت روزها پذيرفته و هر چند اين بخش را نيز به نظم کشيده ولي آنرا تنها در پايان پندنامه و با عنوان "منظومه سي روزه‌ي‌ آذرباد مهر سپندان" آورده است.
در منظومه‌ي‌ ارمغان بهار نيز پندها با فراخواني آذرباد فرزند خويش را به فراگيري فرهنگ آغاز مي‌شود و به ستايش خرد پايان مي‌گيرد. اين دو بند را بهار چنين آورده است.
شنودم که دانا نبودش پسر بناليد زي داور دادگر
بزودي يکي خوب فرزند يافت يکي خوب فرزند دلبند يافت
بفرمود زرتشت نامش پدر مگر خيم زرتشت گيرد پسر
چون هنگام فرهنگش آمد فراز بدينگونه فرهنگ او کرد ساز

در پايان و در ستايش خرد مي‌گويد:
تراگويم اي پور فرخنده پي خرد جوي تا کام يابي ز وي
که مرد دهشيار را در جهان خرد از دهشها به اندر نهان
که خود زان خرد کامکاري کند به ديگر کسان نيز ياري کند

3- هماهنگي مفهومي
در ارمغان بهار هر پندي، صورت منظوم خود را به دنبال مي‌آورد و اينچنين براي خواننده امکان دسترسي به متن اصلي فراهم مي‌شود. شيوه بهار را ازين نقطه نظر شايد بتوان با آنچه که بدايعي بلخي شاعر قرن پنجم بر پندنامه‌ي انوشيروان انجام داده مقايسه نمود (46) در آنجا نيز شاعر خود را مقيد ديده که همه جا عين نصايحي را که به انوشيروان نسبت مي‌دهند به همان عبارت اصلي در گفتار خود جاي دهد و در ذيل آن نظمي (4 بيت از براي هر پند) در برگيرنده آن مفاهيم قيد نمايد.
از نظر در برگيري سخنان آذرباد در شعر بهار، در يک نگرش کلي بايد گفت که تمامي پندهاي اين اندرزگوي در ارمغان بهار آورده شده اند به ازاي 123 پند بهار 223 بيت شعر سروده است. حال مي‌ماند که ببينيم آيا همواره ميان متن پهلوي و صورت منظوم آن هماهنگي مفهومي وجود دارد يا خير؟
در اين رابطه در منظومه ارمغان بهار ما به سه رده گوناگون برخورد مي‌کنيم.
رده اول: اشعاريست که کمابيش گزارنده و رساننده همان مفهومي است که در متن پهلوي آورده شده و شاعر بر آن تعبير و تفسير ديگري نيفزوده است. نمونه‌هاي زير را به عنوان شاهدي از اين هماهنگي مي‌توان ذکر کرد. در هر مورد ابتدا پند آذرباد و سپس شعر بهار را مي‌آورم:
بند 2: آن گذشته فراموش کن، و آن نآمده را بيش و تيمار مبر.
فراموش کن چيزهاي شده مبر بيش و تيمار نآمده
بند 5: هر چه به تو نه نيکوست تو نيز به دگر کس مکن
هر آنچيز کان زي تو نبود نکو به ديگر کسانش مکن آرزو
بند 8: هر که او با تو به خشم و کين رود، هر آينه از وي دور باش
رود هر که با تو به خشم و به کين از او دور باش و به رويش مبين
بند 149- چون نيکوئي به تو رسد بسيار شادي مکن و چون سختي و بدبختي رسيد بسيار به غم مباش، چه نيکي زمانه با سختي و سختي زمان با نيکوئي است وهيچ فراز نيست کش نشيب نه از پيش و هيچ نشيب نيست کش فراز نه از پس.
چو نيکي رسد بهرت از آسمان از اندازه بيرون مشو شادمان
چو زشتي رسد نيزت از روزگار مشو نا اميد از سرانجام کار
بسا نيکيا کش بدي از پي است بسا بد که نيکي همال وي است
نشيب و فراز است کار جهان هميدون بود آشکار و نهان

رده دوم: شامل اشعاري مي‌شود که در ان شاعر ضمن آوردن سخن اصلي تا حدي بسط مقال داده و از خود نيز نکته‌اي اما در جهت افکار آذرباد افزوده است. اين موارد را اغلب پندهايي تشکيل مي‌دهند که از نظر درونمايه و پيامي که در بردارند در ذهنيات بهار جاي بيشتري داشته و او به اقتضاي مطلب گاه يک يا دو بيت و گاه بيشتر در پرورش مفهوم آورده است. مانند توصيه‌هاي آذرباد در باره راستي و درستي، بزرگ منشي، فروتني، مردمان دوستي و نيک منشي، احترام به دبيران و دانشمندان و پرهيز از آزار و دشمني با اين گروه، که از باورهاي اخلاقي و اجتماعي بهار بوده و همواره در ديگر اشعار اندرزي خويش بدان اشارت دارد. براي نمونه مي‌توانيم چند بيت را در رابطه با احترام به دانايان، فضيلت فروتني و ارزش و اهميت مردم دوستي که در سخنان آذرباد آمده و بهار بدانها بال و پر بيشتري داده است را در اينجا ذکر کنيم.
پند 36: پيشگاه مرد دانا را گرامي دار و از وي سخن پرس و سخنش بشنو
بر مرد داننده خاموش باش سخن پرس و ديگر همه گوش باش
خردمند استاده در پيشگاه نگر تا چه گويد به بيگاه و گاه

بند 34: با دبير مرد هميال (دشمن) مباش
سخنگوي داننده را دوست گير به پرهيز از خشم مرد دبير
مزن پنجه با مرد دانش پژوه مهل تات دشمن شوند اين گروه
بند شماره 76: خردتن (فروتن) باش که بسيار دوست شوي. بس دوست باشد که نيکنام شوي. نيکنام باش که خوش زيست باشي.
فروتن شو اي دوست در روزگار که مرد فروتن فزون جست يار
فزون يار مردم، نکو نام زيست زنام نکو شاد و پدرام زيست
در زندگاني فزون يارگيست فزون يارگي از نکو کارگيست

153: مردم دوستي از بنيک منشي، به شايد دانستن. و خوب خيمي از خوب آوازي.
سرخويها، مردمان دوستيست نگر تا خداوند اين خوي کيست
کسي کش منش ره به بنياد داشت بن و بيخ کار جهان ياد داشت
جهان است پيشش يکي خانه‌اي نبيند درآن خانه بيگانه‌اي
همه مردمان بستگان ويند زن و مرد پيوستگان ويند
به جويد دلش مهر برنا و پير که از مهر پيوند نبود گزير
به خوي خوش مردم و رازشان توان راه بردن از آوازشان

بند 112- شراب به پيمان ( به اندازه ) خور، چه هر که او شراب بي پيمان خورد بسا گنه که از وي آيد.
اگر باده نوشي به پيمانه نوش به آئين مردان فرزانه نوش
کز افزوني مي ز دلها گناه برويد، چو از تند باران گياه
و گر گفته‌ي‌ من پسند آيدت مخور مي که از مي گزند آيدت
بود سوزيان اين مي لعل پوش زيانش ز تو، سودش از مي فروش

آنچه که در اين رده جلب نظر مي‌کند، آنست که گاه در افزوده‌هاي بهار بر سخنان آذرباد رنگي هم از حال و هوا و شرايطي که ارمغان بهار در آن آفريده شده مي‌يابيم. براي نمونه پند 57 است. که از خلال آن آذرباد فرزند را پند مي‌دهد كه هرگز مرد نا آمرزيده را متولي زندان مكن و بر زندان همواره مردي بزرگ و گزيده و هوشيار بگمار. بهار که خود، آنچنان که ميدانيم، در اين زمان اسير زندانبانان نا آمرزيده و نا هوشيار بوده و اين پند نامه را نيز در زندان سروده است، بدين بند رنگي از درونيات خود داده و گوئي از طريق آن با مسببان دربستگي خويش سخن مي‌گويد.
به زندان مکن آبرومند را ميفکن نهال برومند را
جوان گنه کاره دربان مکن به زندان مر او را نگهبان مکن
کسي کاو ندارد زيزدان هراس ندارد ترا بي گمان نيز پاس
به زندانت بگمار مردي گزين بزرگ و هشيوار و پاکيزه دين

رده سوم: اشعاري را در بر مي‌گيرند که ميان آنها و متن پهلويشان از نقطه نظر مفهومي اختلاف وجود دارد. به عبارت ديگر شعر بهار تعبير ديگري از سخن آذرباد عرضه مي‌کند. اين مساله شايد ناشي از آن باشد که بهار در پاره‌اي از موارد از روي نسخه يا ترجمه‌اي نادرست کار کرده و همان خطاها را در کار خود تکرار کرده است. براي نمونه : در پند شماره 81 آذرباد مي‌گويد:
يشتار باش که گرونماني = ( ملکوتي ) شوي.
اين پند در شعر بهار چنين آمده:
ز داد و دهش جاوداني شوي جز اين گر کني زود فاني شود
بايد گفت بهار نيز مانند ديگر مترجماني که تا آن زمان به اين پندنامه پرداخته بودند واژه يشتار را در ترجمه به معني داد و دهش گرفته، حال آنكه اين واژه به مفهوم دعا گو وكسي است كه پرستش و يزش مي‌كند و بنا براين كاربرد داد و دهش براي اين واژه، برگردان اين بند را از پيام آن دور مي‌کند.(47)
نمونه ديگر پند شماره 25 مي‌باشد. آذرباد گويد:
اندر معاهده‌ها، حکم دروغ مهر مزن
اين پند در شعر بهار بدين صورت عرضه شده:
چو پيدا شدت نزد پادشاهان فروغ نگر تا نگوئي بديشان دروغ
سخن جز به آئين دانش مگوي که نزد شهان باشدت آبروي
در اين پند برداشت نادرست به خاطر برگردانيست است که از واژه پادخشير شده. اين واژه در زبان پهلوي به مفهوم پيمان و عهدنامه آمده ولي بهار و مترجمان پيش از او اين واژه را به جاي پادخشيان به مفهوم پادشاه و يا فرمانروا گرفته‌اند و از آنرو مفهومي ديگر را در اين بند آورده‌اند.
در پندهاي ديگر نيز پاره‌اي دگر خوانیهائی از ايندست آمده که ما به خاطر کوتاهي این مقال از ياد آوري آنها خودداري مي‌کنيم. (48)

4- سبک سخن
در بيان از سبک نگارش اين اندرزنامه در متن پهلوي آن يادآور شديم که سبک آن از سادگي و رواني برخوردار است و اندرزها بيشتر در قالب جمله‌هاي کوتاه بيان شده و تشبيهات و صور خيال نيز در آن کمتر بکار رفته است.
بهار نيز بيش از هر چيز بر آن بود ه که همين سادگي و رواني را در شعر خويش پاس داشته و سبک خويش را به نهاد اين رساله‌ي‌ اخلاقي نزديک سازد و به قول خودش سخني بي‌پيرايه بگويد. او با فراست و دانش سبک شناسانه و غوررسي در ادبيات اندرزي، دريافته بود که زبان به هنگام اندرزگويي هر چه ساده‌تر باشد فراگيري آن ممکن‌تر خواهد بود. از آنرو که بخاطرـ‌ سپاري در اينگونه ادب پايه و هدف است. بدين‌جهت سادگي و رواني نخستين ويژگي است که هنگام بررسي شعر بهار در برخورد با نظم اين پندنامه به چشم مي‌خورد. اما براي دستيابي بدين شيوه بهار چند شگرد بکار برده است.
نخست آنکه، از کاربرد واژگان سنگين و دور از ذهن دوري جسته و به‌کارگيري واژگان پهلوي را نيز با هوشمندي انجام داده است. در اين راستا از سوئي تا توانسته زمينه و بستري فراهم آورده تا دستيابي مفهوم براي خواننده آسان باشد و از سوي ديگر با بهره‌گيري از واژه نامه‌هاي گوناگون به راهبرد خواننده به مفهوم کلماتي که کمتر در زبان امروزين ما يافت مي‌شوند، ياري رسانيده است. روشن است که در اينجا نمي‌توانيم همه واژگاني را که در شعر بهار به کار رفته بر شمريم، تنها به چند نمونه که گواه روشني است بر اين ويژگي اشاره مي‌کنيم. مثلا :
کرفه – (در بند2) به مفهوم ثواب مي‌باشد و کرفه انديش يعني کسي که به کاري مي‌انديشد که او را بهره‌اي مينوي نصيب مي‌سازد. و اين واژه را بهار اين چنين به کار گرفته:

که جان پدر کرفه انديش باش بي آزار و بهدين و خوش کيش باش
چو بايد شدن زين جهان اي پسر نگر تا به مينو چه بايسته تر
نباشد کس اندر جهان دير پاي همان مينوي کرده ماند به جاي

وخش- در بند 22 نمو و زياد شدن را معني مي‌دهد و کنايه از ربح و تنزيل است و در شعر بهار چنين آمده:
به بد گوهران وام هرگز مده چو دادي بر آن خواسته دل منه
هم از بد نژدان و بد گوهران مکن وام،کش هست وخشي گران
پي زر در استد همي بر درت پيمبر فرستد همي در برت
زيان ها بسي هست از ايدر ترا مکن وام از مرد بد گوهرا
پرگست - (بند 104) معني دور باد، يا خداي ناخواسته را مي‌دهد و اين واژه را در منظومه ارمغان بهار چنين مي‌يابيم.
کسي کاو به گيتي دهشيار زيست نکو تر ورا از خرد چيز نيست
که گر مايه از دست پرگست شد زر و چار پا نيزش از دست شد
چو باشد خرد، رفته باز آيدش به ناز کسان کي نياز آيدش

فرارون- به معناي والايي و بزرگمنشي آورده شده و بهار آنرا با جناسي زيبا چنين مي‌آورد. ( بند 65)
مکن خودستايي که وارون شوي به وارونگي کي فرارون شوي
خويشکاري- مفهوم کار و کوشش فردی را ميدهد و در بند (107) چنين آورده شده.
مهل نام را خويشکاري ز دست که بي خويشکاري شود نام پست
دو گيتي است با مردم خويشکار به مينو خوش و در جهان شاد خوار

ريدکان و افسوس : به مفهوم نوجوانان - و همچنين افسوس که در معناي کهن اين واژه يعني بر کسي خنديدن و او را خرد کردن گرفته شده و هر دو واژه در بند 56 چنين آمده‌اند:
به مردم بر افسوس و خواري مکن بويژه به مه سال مرد کهن
که روزي تو مه سال گردي و پير همان بيني از ريدکان هژير

پادياوندي به مفهوم زورمندي - مي‌باشد و ريژخوي که ( هوي و هوس دار را معني مي‌دهد.) و هر دو واژه در بند 152 براي برشمردن صفات دژآگهان آورده شده و بهار با لحني پر طنين اين واژه‌ها را چنين به‌کار مي‌گيرد.
دژ آگه چهار است کز خوي بد کند دشمني با تن و جان خود
يکي پادياوند مردم گزاي به هر کار و هر چيز زور آزماي
دگر نره درويش با دار و برد که با مهتر خويش جويد نبرد
سه ديگر کهن ساله ريژخوي که هنگام پيري شود جفت جوي
چهارم جواني که جويد زني شود جفت پيره زن ريمني ...

شگرد دوم بهار را در راه وفاداري به ساختار اين پندنامه در کار برد پاره‌اي نکات دستوري و به ويژه افعال بايد دانست. در متن آذرباد يک نوع يک‌دستي در مورد کاربرد افعال ديده مي‌شود. اندرزها يا به امر و يا به نهي آورده شده‌اند. بهار نيز تا توانسته اين نکته را رعايت کرده. اما بايد گفت که گاه نيز از خود ابتکاراتي بخرج داده است و پاره‌اي از افعال را به حالت مصدري و صورت حکم کلي بيان مي‌کند. و براي برخي ديگر ترکيب‌هاي ندائي و دعائي و آرزوئي به کار مي‌برد. براي نمونه بر جاي آنکه بگويد: به چيز يزدان و امهراسپندان توخشا و جان‌سپار باش مي‌گويد :
به گيتي ره ايزدي توختن بود مينوي توشه اندوختن

يا بر جاي آنکه بگويد زن و فرزند خويشتن جدا از فرهنگ به مهل، (بند13) مي‌گويد:
مبادا ز فرهنگ و دانش جدا زن و کودک مردم پارسا
اما سومين ويژگي سبک بهار در وفاداري به لحن پندنامه‌ي‌ آذرباد را بايد در چگونگي کاربرد تشبيهات و استعارات و صور خيال جستجو کرد. شعر بهار که همواره نگارستاني از نقش‌ها و رنگ‌هاست در اين منظومه نمونه‌ي‌ غني را نشان نمي‌دهد. جز در دو بند 86 و 112 که بهار از خود تصاويري بر گفته‌ي‌ اندرزگوي افزوده، در ديگر بندها به آنچه که در متن اصلي آمده وفادار مانده است. براي نمونه در بند 86 اندرزگوي باستان حکمي كلي را مي‌آورد و مي‌گويد:
سخن‌ عالي به دش چهر يا آدم بد گهر و بد ذات مگوي. بهار در برگردان اين بند به شعر، تشبيه زيبائي به كار برده و دانش و سخن آموختن به ناپاك را همچون بادي دانسته كه چراغي روشن را به خاموشي مي‌کشاند:
مياموز دانش به نا پاکزاد که دانش چراغست و نا پاک باد

و يا دربند 112 براي بيان انديشه‌ي آذرباد در باره‌ي‌ گناهاني که از افزوني مي خواري از انسان سر مي‌زند، مي خواري را به تند باراني تشبيه کرده و گناه را همچون گياهي که از پي آن تند باران بي شمار مي‌رويد:
اگر باده نوشي به پيمانه نوش به آئين مردان فرزانه نوش
کز افزوني مي ز دلها گناه برويد، چو از تند باران گياه

به طور کلي کوشش بهار در نظم اين متن بيش از هر چيز بر اين متمرکز شده که بتواند به همان تشبيهات و صور خيالي که در پندها بکار رفته نشستي دلپذير بخشد. خوش آهنگ‌سازي کلام و کاربرد صنايعي که به شعر لحن و آوائي به ياد ماندني مي‌بخشد جاي ديگر ظرايف اين فن را در اين منظومه گرفته است.
براي نمونه در اينجا و پيش از پايان سخن دو بند از اين اندرزنامه را مي‌آوريم که در آن تصاوير و تشبيهاتي بکار رفته و بهار همانها را در شعر خويش با آهنگ و لحني خوش همراه کرده است.
بند 93 در سرزنش زبان تند و هلک‌گوي گفته شده و مرد تند زبان به آتشي تشبيه شده که چون در نيستان افتد هم مرغان و ماهيان را بسوزاند و هم جانوران موذي را.
بهار اين تصوير را چنين بيان کرده است.
مشو در سخن تند و زنجير خاي که تندي درخشيست خرمن گراي
بود آتش تيز گفتار تيز که در بيشه چيزي نماند به نيز
بسوزد تر و خشک و نزديک و دور چه مرغ و چه ماهي چه مار و چه مور

بند 89- در سرزنش دلبستگي به خواسته و مال دنيوي گفته شده:
به خواسته و چيز گيتي گستاخ مباش، چه خواسته و چيز گيتي ايدون همانا چون مرغي است که از اين درخت بر آن درخت نشسته و به هيچ درخت نپايد.
به گنج و به کالاي گيتي مناز که کالاي گيتي نپايد دراز
چو مرغي است گنج و زر و خواسته جهان چون يکي باغ آراسته
ز شاخي به شاخي بر آيد همي به يک شاخ هرگز نپايد همي


فرجام سخن:
و حال آنچه را که از براي فرجام سخن و پاسخ به پرسش‌هائي که درآغاز اين گفتار آورديم، ميتوانيم اينچنين خلاصه مي‌کنيم :
پيرامون و زير بناهاي فرهنگي زمانه‌ي بهار، کشفيات خاورشناسان و توجه درس خواندگان ايراني نسبت به تاريخ و زبان و ادبيات کهن ما، در رويکرد اين شاعر پژوهشگر به زبان و ادبيات پهلوي بي تأثير نبوده است. ولي شيفتگي او بدين ميراث بزرگ، همچنين از آگاهي او بدين واقعيت سرچشمه مي‌گيرد كه پژوهش در باره‌ي‌ زبان و ادبيات فارسي بدون آگاهي از ريشه‌ي‌ زبان‌ها و ادبيات باستاني ما ممکن نيست. اين نکته را خود او در مقدمه‌ي‌ سبک شناسي گوياتر از هر کس بيان کرده است:
".. ادبیات فارسی تا سی چهل سال پیش دو پایه بیش نداشت یکی علوم مقدماتی زبان عرب، دیگر تتبعات و مطالعات در متن زبان فارسی و فراگرفتن قواعد ناقص زبان و تاریخ لغت..... از یک قرن قبل به واسطه ی قرائت کتیبه ها و شیوع تواریخ یونان و روم و نشر تواریخ قدیم عرب مانند تاریخ طبری و مسعودی و یعقوبی و دینوری و غیره و کمکی که حفریات و علوم باستانشناسی به مجموع این وسایل کرد، تاریخ شرق دگرگون گردید... بر این پایه ایران شناسی نیز دو پایه پیدا کرد:1- شناختن ادبیات و تاریخ و صنایع خود ایران طبق قاعده ی قدیم 2- شناختن ادبیات و صنایع فارسی و تاریخ قبل از اسلام از مادی و هخامنشی و اشکانیان و ساسانیان طبق منابع عربی و فرنگی و آشنا شدن با اوستا و زند و پازند و یاد گرفتن زبان و خطوط قدیم و آشنا شدن با آداب مزدیسنی و شناختن زرتشت و مانی و ریشه زبان دری و پهلوی جنوبی و شمالی و زبان سغدی و سایر شاخه های زبان ایرانی ... تا پنجاه سال فبل ادبای ایران فقط قسمت اول از ایران شناسی را می شناختند و مورخین نیز سوای معدودی از اهل فضل تنها از قسم قدیم آگاه بودند و از قسم دوم بی خبر..... ولی امروز دیگر با آلات فنی فرهنگ و ادب قدیم نمی توان کسی را در زبان فارسی به معنای واقعی "ادیب" دانست مگر آنکه به تمام تحقیقات قدیم و جدید واقف بوده ایران را از لحاظ تاریخ و زبان و عادات و صنایع و نظم و نثر و رجال و کتاب بشناسد ...." (49)
از جانب ديگر تحسين و ستايش بهار از آذرباد مهرسپندان نيز که سبب بر انگيختن او به نظم سخنانش شده به ديده‌ي‌ ما، نه انگيزه‌ي‌ ايده ئولوژيکي داشته و نه برتري دادن آئيني بر آئين ديگر موجب آن بوده است. گزينش اين اندرزنامه را بايد با پيامي که در آن آورده شده توجيه نمود. پيامي که در برگيرنده‌ي‌ ارزشهاي پايدار و ماناي اخلاقي ايراني است که بهار خود از باورمندان آن به شمار مي‌آيد. بر اثبات اين داعيه از ديگر آثار بهار شواهد بسياري مي‌توان آورد. نگاهي به مقاله‌ي‌ "اندرز" که در ستايش از سنت پندگوئي و پند شنوائي نوشته و همچنين بيشمار سروده‌هاي اندرزي که در ديوانش موجود است، نمودارهائي ديگرند بر باورمندي عميق او نسبت به ريشه داري ادبيات اندرزي در فرهنگ ايران زمين. (49)
بزرگترين ويژگي کار او بر اين متن آنچنانکه آورديم آميختگي پژوهش از جانبي و آفرينش شاعرانه از جانب ديگر است. نظم روان او نمودار چيرگي اوست بر احوال و انديشه‌ي‌ اندرزگوئي که بهار سخنانش را به نظم کشيده است و اين نيز حاصل غوررسي و پژوهش او در اين واديست.
جان کلام آنکه داوري در بر خورد بهار با ادبيات پهلوي از پايگاه شاعر ما را بر آن مي‌دارد که او را در زنجيره‌ي‌ ديگر شاعران پارسي‌گويي همچون رودکي، دقيقي، ابو شکور بلخي، فردوسي،بدايعي بلخي، فخرالدين اسعد گرگاني، قرار دهيم که متون پهلوي و به ويژه اندرزنامه‌هاي ادب پهلوي را به نظم کشيدند و اين چنين ميراثي بزرگ را از دستبرد آفات زمانه دور نگاه داشتند.*

يادداشت ها :
1- نک، محمد تقي بهار، سبک شناسي، ج 1 بخش اول.
2- نک، به سلسله مقالات شعر در ايران، سبک شعر قبل از اسلام، بهار و ادب و فارسي به کوشش محمد گلبن، تهران، جيبي 1371، ص 74 تا 134. به ويژه به بخش‌هاي: شعر دوازده هجائي ماني، کتيبه‌ي‌ حاجي آباد، اياتکار زريران، درخت آسوريک، چامه‌ي‌ شاه بهرام، سرود کرکوي و غيره.
3- سبک شناسي: ج 1 ص گفتار سوم، 101 تا 141 و گفتار چهارم 143تا 148، و گفتار هشتم 269 تا 274.
4- فردوسي نامه، به کوشش محمد گلبن، تهران 1345، مرکز نشر سپهر، ص 96 تا 111.
5- نک به "دقيقي و فردوسي" در فردوسي نامه ص 111 تا 122 و همچنين به يادداشتهاي بهار بر اياتگار زريران، در ترجمه چند متن پهلوي، تهران 1347، مرکز نشر سپهر 55 تا 79 و بخش اياتگار زريران در سلسله مقالات شعر در ايران، بهار و ادب فارسي، ج 1 ص 82، بهار پژوهشي نيز در باره‌ي‌ واژه‌هاي پهلوي در ويس و رامين فخرالدين اسعد گرگاني انجام داده که در خور توجه است، نک فردوسي نامه ص 122 تا 126.
6- نک ترجمه چند متن پهلوي ياد شده. عنوان مهمترين اين ترجمه‌ها از اين قرارند: منظومه درخت آسوريک، گزارش شترنگ و نهادن وينرد شير، اندرزهاي آذرباد مارسفندان، داروي خرسندي، يادگار زريران، در آمدن شه بهرام ورجاوند، ماه فروردين روز خرداد، داستان ريدک خوش آرزو، چيدک اندرز پوريوتکيشان، اندرز خسرو کواتان، اندرز بهزاد فرخ پيرور، نهش چيز گيتيّ، سخنان بخت آفريد.
7- نک ديوان بهار، توس 1365، ج 1 ص 614. همچنين بهار و ادب فارسي ج 1 ص 87 در باره‌ي‌ اين متن بهار مقاله‌اي نوشته به نام يک قصيده پهلوي و از خلال آن بر ترجمه و تفسير پرفسور بيلي که صادق هدايت آن را به فارسي برگردانده بود ايراداتي وارد ساخته است. نک، مجله‌ي‌ سخن، دوره‌ي‌ دوم شماره 8 شهريور 1324، ص 577-581.
8- ترجمه‌ي‌ چند متن پهلوي، 18 تا 53 و ديوان، ج 2 ص 1112 تا 1138.
9- نک مقاله‌ي‌ مکتوب و برسري، بهار و ادب فارسي، ج 2 ص 186 تا 207
10- محمد گلبن، ترجمه چند متن پهلوي، مقدمه. غير از توضيحات در مقدمه آقاي گلبن در حاشيه متن‌ها يادداشتهائي از بهار آورده‌اند که خواننده را نسبت به شرايطي که بهار در آن دست به کار ترجمه متون پهلوي زده است، روشن مي‌سازد. براي نمونه نک به يادداشت بهار در پايان متن " ماه فروردين روز خورداد " ص 95.
11- جلال متيني، ايران نامه، ويژه نامه‌ي‌ بهار سال پنجم شماره‌ي‌ چهار تابستان 1366، ص 591 يادداشت 39
12- ماهيار نوابي، درخت آسوريک، تهران 1346، مقدمه.
13- در همين دوران، براي نمونه ابراهيم پور داود کتاب گاتها (بمبئي 1305) و خرده اوستا (بمبئي 1310) را منتشر ساخت، رشيد ياسمي برگرداني از اندرز اوشنر داناگ به دست داد (تهران 1313)، مجتبي مينوي نامه‌ي‌ تنسر را عرضه کرد (تهران1311)، سعيد نفيسي اندرزنامه‌ي‌ انوشيروان و صورت منظوم آنرا تحت عنوان راحه الانسان در مجله مهر چاپ نمود (1313). صادق هدايت به ترجمه کارنامه اردشير بابکان 1318، گجستک اباليش 1318، شهرستانهاي ايران 1321، يادگار جاماسب 1323، و زند هومن يسن 1325 دست يازيد، از جانب ديگر کوشندگاني همچون حسن تقي‌زاده، کاظم‌زاده ايرانشهر، جمال‌زاده و تربيت و غيره با ترجمه و نشر آثار خاورشناسان درباره‌ي‌ زبان و ادبيات و فرهنگ ايران باستان در مجلات کاوه، ايرانشهر و نامه‌ي‌ فرنگستان) به پيشرفت اين زمينه از پژوهش کمک شاياني نمودند.
14- براي آگاهي بيشتر نک به:
ابراهيم پورداود، خرده اوستا، بمبئي 1310، ص 30 تا 41
احمد تفضلي، تاريخ ادبيات ايران پيش از اسلام، به کوشش ژاله تفضلي، تهران 1376، ص 66، 134و 136، 183 و 168
رهام اشه، شهين سراج، آذرباد مهرسپندان، تهران، انتشارات فروهر، 1379 ص 5تا 28
15- مشخصات اين منابع به ترتيب از اين قرار مي‌باشند:
- الحکمه الخالده - جاويدان خرد- ابو علي احمد بن محمد مسکويه، عبدالرحمن بدوي، قاهره 1925، ص 26 ،27 و 67 همچنين نک به برگردانهاي فارسي از اين کتاب.
شرف الدين عثمان ابن محمد قزويني - قرن هفتم - دانش پژوه تهران، 1359، ص 73
درويش فاني بمبئي 1294 ص 112 تا 115.
تقي الدين ارجاني شوشتري به کوشش بهروز ثروتيان، تهران 1355ص 62
- نصيحه الملوک امام محمد بن غزالي توسي، به تصحيح جلال الدين همائي، تهران 1351، ص 224
- تاريخ گزيده حمدالله مستوفي، نوايي، تهران اميرکبير، 1336، ص 67
- البصائر و الذخائر ابن حيان التوحيدي دمشق 1964، المجلد الثالث ص 673
- الفرج بعد الشده، قاسم تنوخي، مصر، 1903، ص 38
- مجمل التواريخ و القصص، به تصحيح محمد تقي بهار، تهران، 1318 ص 51 و 67
- کتاب تاريخ سني ملوک الارض الارض و الانبياء، چاپ بيروت، 1961، ص 53
- کتاب الفصل والاهواء و النحل، ابن حزم، مصر 1317 هجري، ص 36 و 37
- سرح العيون، ابن نبابه المصري، الاسکندريه 1290، نک همچنين به افشاري شيرازي متون عربي و فارسي در باره ماني و مانويت، تهران 1325ص 288


16- west , E.W .: Notes sur quelques petits textes pehlevi " Le muséon ,1887 pp263- 72
17- zaenher R.C .:The teaching of the magi . A compendium of zoroasrtian, beliefs, London, 1956.
18- Christensen , A : Iran sous les sassanides , Copenhagen. 1944.
19- Cowley, A.: Aramaic papyri of the fifth century BC, Oxford, 1923
20- Olsson, T.: “The Refutation of Manichaen Doctrines in Denkard 3.200 “Manichanica selecta. Studies presented to J. Ries, A. Von Tongerloo and S. Giveresen (e.d), Lovanii, 1991, p 273-83.
21- Shaked, Sh:The Wisdom of the Sasanian Sages (Denkard VI), Westview press, 1979
22- de Harlez, C: Livre des conseiles d’Aterpat-i- mansarspendan,Ttraduit du Pehlevi, Louvain, 1887 Le muséon, VI, P 66-78.
- Muller, F.: VIII Beitrage zur Textkritik und Erklarung des Andars i Âturopât i Mahraspandân (Sitzungasbrichte der kais. Akademie der Wissenschaten in Wein, 1897.)

23- نک، تاريخ گزيده ياد شده، ص 107
24- مانند يکي از اندرزهاي آذرباد که درکتاب ششم (DIA ) دينکرد آمده و در آن امور گيتي به 25 باب و سپس به 25 دسته تقسيم شده است و هر دسته به يکي از عوامل يعني بخت، عمل، خوي، جوهر و ارث منسوب شده است. تحريرهائي از اين پند بدون انتساب به آذرباد در کتاب ابن مسکويه ص 67، و توحيدي، 673 و گاه با انتساب به بزرجمهر ( تاريخ گزيده 65) در ادبيات اخلاقي بعد از اسلام آمده است. همچنين نک به التنوخي ص 38 و التوحيدي ص 254.
25- نک به ابن حزم ياد شده در شماره 15 ص 36 و 37.
26- نک به تفضيل درباره‌ي" بيست و دو واژه آذرباد" كه در فصل 62 روايات پهلوي آورده شده، تاريخ ادبيات ايران پيش از اسلام، ص 183، و نک رهام آشه، شهين سراج، آذرباد مهرسپندان، ص 108
27- گفتار اندر سپاسداري، از زرتشت بهرام، نک روايات داراب هرمزديار نسخه کتابخانه ملي پاريس: Suppl. Persan 46 ff.311a-311b ، صفحه 311
28- نک تفضلي، تاريخ ادبيات ايران پيش از اسلام، نسخه‌هاي خطي پهلوي، ص 328
29- نک به مقدمه بهرام تهمورث انکلساريا بر متون پهلوي:
Pahlavi Texts edited by the late Dastur Jamasp- Asana with An Introduction by Behramgore Tahmuras Anklesaria Bombay 1913
30- وست ياد شده ص 272
31-Modi JJ. The Persian Farziat Nameh and Kolaseh- Din of Dastur Darab Pahlan, Bombay 1924 p 29-32.
32-Irani, KH, D, Sh:. The Pahlavi texts, With transliteration in Avesta character and in Persian, Bombay 1899.
33- دينشاه ايراني، اخلاق ايران باستان، چاپ اول 1309 بمبئي، چاپ چهارم، سازمان انتشارات فروهر، 1361، ص 98- 102
34- نوابي ماهيار، مجموعه‌ي‌ مقالات، ج 1 شيراز 2535. ص 473-483
35- سعيد عريان، متون پهلوي، تهران 1371، ص 100تا 110
36- رهام اشه نک رهام اشه- شهين سراج، آذرباد مهرسپندان،تهران،فروهر،1379، ص 69-84
37- از گفتگو با مهر داد بهار، کلک شهريور 1373، ش 54، ص 187.
در باره‌ي‌ هرتسفلد و کشفيات او نک مجله‌ي‌ يادگار، سال پنجم، شماره‌ي‌ اول و دوم، شهريور و مهر 1327، ص 111 تا 114 و شماره سوم آبان 1327، ص 74- 76 و ARS Islamica the department of fine arts, university of Michigan vols XV-XVI P 261-266
از خلال يادداشتهاي بهار مي‌توان پي برد که باور و ايماني راسخ به کار هرتسفلد داشته است و از او همواره به عنوان استاد بزرگوار، علامه شهير و کسي که بر او سمت استادي و حتي پدري داشته ياد مي‌کند. بهار، از آموخته‌هاي هرتسفلد در کار نسخه شناسي، و چگونگي ريشه‌ي‌ابي واژه‌ها بهره فراوان برده. و در آثار خود بارها به مقالات و رد و بدلهاي خود با اين خاورشناس اشاره مي‌کند. براي نمونه در پيش درآمدي که بر برگردان متن اياتگار زريران آورده مي‌نويسد :
((..... اين نسخه از يادگار زريران که نزد اين جانب بود هشت صفحه از آغازش کم بود داشت و از اينراه که مي‌خواستم آن را به پارسي امروزين برگردانم ناچار شدم که کمبود آغاز آن را از روي نسخه ديگري بنويسم. اينک اجازه يافته و از روي نسخه آقاي پرفسور هرتسفلد که استادي بزرگوار و حق پدري در باره من دارد آن کمبود را يادداشت و برجاي نوشته و اميدوارم به ياري خداي از ترجمه آنهم خوب بر آمده به کاميابي انجام چنين يادگاري برسم....)) نک ترجمه چند متن پهلوي ص 55
به ديده‌ي‌ نگارنده‌ي‌ اين مقال بدين گونه يادآوري‌هاي بهار از هرتسفلد و ديگر خاورشناسان، مي‌بايست با بينش ژرفتري نگريست و خاطر نشان ساخت که براي اديبي چون بهار که از آموزشي سنتي به جهان پژوهش‌هاي امروزين راه يافته بود، برخورد با دانشمندي چون هرتسفلد تجربه‌اي بس کارساز و شگفت انگيز بوده و به يقين در دگرگوني روش پژوهشي او تأثيري بزرگ بر جاي گذاشته است.
38- نک به يادداشت شماره 3 ص 1135 و شماره 1 ص 1136
39- مقايسه کنيد با بيوگرافي آذرباد در پور داود، خرده اوستا، ص 30و 31. درباره‌ي‌ آشنائي بهار با آثار پور داود، مهرداد بهار در ديباچه ديوان ص 31 مي‌نويسد: (( .... نيز ترجمه‌ي‌ ارزشمند متنهاي اوستائي که توسط شادروان پور داود انجام يافته بود، مبناي آشنائي وي با زبان و ادبيات اوستا قرار گرفت، و چه بسا يادداشتها که در پي مقابله با متن اوستا در حاشيه‌ي‌ دو جلد کتاب يشتها نوشته است ....)) بهار خود نيز در پژوهش‌هاي خود به آثار پور داود اشاره مي‌کند. نک شعر در ايران پيش از اسلام، بهار و ادب فارسي ج 1ص 75 تا 77
40- سبک شناسي، ج1 ص، 12 همچنين نک بهار، سوگند در ادبيات فارسي، بهار و ادب فارسي ج 1 ص 267 در باره‌ي‌ آزمايش ور.
41- همان، ص 51
42- همان، ص 46
43- همان، ج 2 ص 230
44- مقدمه اندرزها ديوان ج 2 ص 1113. همچنين در کارنامه‌ي‌ زندان (ص 855) در باره‌ي‌ نظم اين پند نامه آورده است :
....اندرين حال بهر دفع ملال به سوي شاعري کشيد خيال
سه قصيده سروده‌ام اينجا طبع را آزموده‌ام اينجا
غزل و قطعه گفته‌ام بسيار که رسيده است شعر ها به هزار
نيز اندرزهاي آذرپاد که به از آن کسي ندارد ياد
به گزارش ز پهلوي نامه سر به سر گفته‌ام به يک چامه
ديدم اين شعرها پراکنده است دفترم از نظيرش آکنده است
به که خامه به نظم چست کنم دفتر تازه‌اي درست کنم ......

45- اين پيشگفتار در چاپ اول ديوان بهار که به سال 1336 صورت گرفته وجود ندارد.
46- پند نامه‌ي‌ انوشيروان يا راحه الانسان، سعيد نفيسي، ضميمه‌ي‌ سال دوم مجله مهر 1313، ص 1 تا 20
47- بر گردان درست بند 81 و همچنين 25 را آقاي رهام اشه يادآوري نمودند. از ياريشان سپاسگزارم.
بند 81 در ترجمه‌هاي زير بدينصورت آمده:
خدايار شهريار ايراني: دادار باش که گروثماني شوي (ص6)
دينشاه ايراني: سخي و جوانمرد باش تا آسماني باشي (ص 100)
بهار: دادار باش که گروزماني ( ملکوتي ) شوي ص 1127
ماهيار نوابي: ( به راه) دادار باش تا گرزماني (= عرش آشيان باشي ). ( ص522)
سعيد عريان: بخشنده باش تا گرودماني باشي.( ص 104)
رهام آشه: يشتار (= کسي که پرستش و يزش مي‌کند) باش تا که گروتمامي باشي. ص 80
48- بند 25 در برگردانهاي فارسي بدينصورت آمده:
خدايار شهريار ايراني: اندر پادشاهان وجر به دروغ مخواه. ص 3
دينشاه ايراني: از پادشاهان فرمان ناحق مخواه. ص 99
بهار: اندر پادشاهان وژير ( گريز و چاره و تدبير ) به دروغ به پايان مبر. ص 1118
ماهيار نوابي: اندر فرمانروائي وجر (= فتوي، حکم) به دروغ مهر مکن. ص 519
سعيد عريان:اندر پادشاهان گزارش دروغ مهر مکن. ص 101
رهام آشه: اندر معاهده‌ها، حکم دروغ مهر مه زن. ص 78
49- آقاي دبير سياقي زماني از بهار در خواست نموده بود که به رسم يادگار، مطلبي در دفتر ايشان بنويسد. بهار به ديدن خرده‌گيري آقاي عباس اقبال آشتياني بر اندرز و اندرزگويان که در همان دفتر نوشته شده بود اين مقاله را نگاشته است. نک به بهار و ادب فارسي، ج2 ص 361.
مفاهيم اندرزي در ديوان بهار از موضوعاتي است که هنوز مورد مطالعه دقيق قرار نگرفته است فارغ از اندرزهاي سياسي او به پادشاهان و قدرتمندان وقت، ديوان او در برگيرنده‌ي‌ پندنامه و اندرزهائيست که خطاب به نو باوگان و جوانان ايراني نوشته شده و در بسياري از آنها اهميت آموزش و پرورش و کار و کوشش، راستي و درستي و زندگي سخن رفته است. نک براي نمونه. سرود مدرسه،576، نثار به پيشاهنگان 691، و کارنامه زندان ج 2 بخش‌هاي تمثيلي کارنامه زندان 846،848، در صفت استاد و در فايده علوم 857، در فضيلت شاگردي 860، در دين و آئين و صفت وجدان 867 و بسياري ديگر. نگارنده اين مقال بخشي از اين مفاهيم را در پايان‌نامه‌ي‌ دکتري خود ( مفهوم گوناگون وطن در شعر بهار) آورده است.

نک:
Helene Saraj, La Notion de Patrie a travers la Poésie de Bahar, Thèse pour le Doctorat sous la direction de Ch-H de Fouchécour Université de la Sorbonne Nouvelle paris III, juin 1996, p 323-340
و نظر به اهميت اين درونمايه در شعر بهار در نظر دارد در سالهاي آينده اين مبحث را به صورت موضوعي جداگانه مورد پژوهش قرار دهد.
*اين پژوهش هرگز بدون ياري دوست دانشمندم آقاي رهام اشه پژوهشگر در زبان و ادبيات پهلوي، انجام نمي‌گرفت. بر خود لازم مي‌بينم از راهنمائي ايشان براي يافتن منابع پژوهش در باره‌ي‌ آذرباد مهرسپندان و همچنين واژه‌هاي پهلوي سپاسگزاري کنم.

 

a

 


 

 

صفحه نخست  |   زندگینامه  |    آثار بهار  |    بهار شاعر   |    بهار و سیاست    |    بهار پژوهشگر   |    بهار ترانه سرا    |    بهار روزنامه نگار  

تماس با ما  |  بهار و خانواده  |  نامه های بهار  |  دیوان بهار  |  بهار و معاصران  |  بهار و انجمن دانشکده  |  مقاله های تازه   |   تصاویر بهار

©All Rights Reserved