i
مقاله های تازه بهار و انجمن دانشکده بهار و معاصران دیوان بهار نامه های بهار بهار و خانواده
بهار و سياست بهار شاعر آثار بهار زندگينامه صفحه نخست
تماس با ما تصاوير بهار بهار روزنامه نگار بهار ترانه سرا بهار پژوهشگر

 

 بیش ازهمیشه به ناله ی مرغ سحر نیاز داریم.

نقدی بر ترانه ی" مرغ سحرناله سر مکن" گروه مستان همای



  دکتر شهین سراج
 

یکی ازرفتارهای نکوهیده وسرزنش برانگیزما در  رابطه با پدیده ها وآفریده های فرهنگی و هنریمان، کوشش مذبوحانه برای تحریف ماهیت  آنهاست. در ذهنیت پاره ای از ما، به علتی که هنوزروشنمان نشده،  گاهی این ابهام شکل می گیرد که مثلا اگر یک آفریده ی فرهنگی یا هنری را که جای خودرا درتاریخ بازکرده و مورد پسند همگان افتاده، رد کنیم و یا تإویل و تفسیر دیگری   ازآن بدست دهیم،  هرچند که آن تأویل و تفسیر  منتج به ازماهیت تهی کردن یک شاهکار هنری و اثرجاویدان ادبی  بشود، در پیشگاه تاریخ مارا  از تبارآزادگان و دگراندیشان خواهند دانست و  پایگاهی بلند برایمان در نظرخواهند گرفت.  زیرا که به جریان سیال و رشد طبیعی  یک اثر گفته ایم : "نه"!!!!!

 هنوز، بعداز گذشت بیش از بیست و پنج سال، خاطره ی دردناک تأویل شاملو از شاهنامه ی فردوسی ازخاطرمان پاک نشده. جای زخم آن هنوز التیام نیافته. هنوز پاسخ این پرسش عذاب آور را نیافته ایم که ازچه رو شاعری چون شاملو،  شیفته ی زبان فارسی، می بایست  به آن  سخنسرای هستی بخش، به زنده سازنده ی زبان فارسی،  به فردوسی بزرگ آنهمه ناسزاگوئی کند؟  کوشش ناسنجیده برای ازارزش معنوی تهی کردن شاهکاری که نه تنها به ایران که به بشریت تعلق دارد ، آن هم از سوی یک  پارسی گو، یک شاعر، یک شیفته را چگونه می توان توجیه نمود؟

متإسفانه از   این  موارد،  در تاریخ فرهنگ و هنرما  میتوان  نمونه های بسیاری را بدست داد.  دامنه ی عذاب آورغرض ورزی  ها و کژفهمی ها گسترده است. اما چیزی که ازآن عذاب آور تر است، سکوت است. سکوت در برابرکسانی که ناسنجیده به تحریف شاهکارهای ادبی و فرهنگی و هنری ما می پردازند. هنگامی که شاملو آن گفته های  ناشایست را در باره ی فردوسی گفت، خوشبختانه موجی از اعتراض و نقد از سوی شاهنامه  پژوهان، در رد سخنان او برخاست.  به گونه ای که این شک را در ذهن هوشمندان بر  انگیخت که چه بسا رفتار شاملو خواسته و به قصد بوده. چون نتیجه ای آن یاوه گوئی ها، برخلاف انتظاری که میرفت، صیقل زدن به گوهر شاهنامه وبازاندیشی درباره ی ارزش  کار سترگ فردوسی بود.  

حال در این چندسال گذشته ، درصحنه ی آفرینش های ادبی و هنری ما،مورد دیگری از تحریف پیش آمده که به دیده ی ما سکوت بر نمی دارد و می بایست پاسخی علمی و دقیق بدان داد تا گوشها را ازنارسائیها و تأولیهای نادرست پاک ساخت وارزش حقیقی یک شاهکار هنری و ادبی را بدان بازگردانید. روی سخنم با تحریف ترانه ی مرغ سحر توسط گروه مستان همای است.

بنده در ارزش کارها و آثار این گروه موسیقی هیچ داوری ندارم که این کار ازآن اهل فن است. اما فکر می کنم در درجه ی اول به عنوان یک ایرانی و در درجه ی دوم به عنوان پژوهشگرآثارمحمدتقی بهار، می توانم بخود حق بدهم که نسبت به تحریف ترانه ی مرغ سحر توسط این گروه سخت معترض باشم. 

سرگردانی مرغ سحر: ناله کردن یا نکردن مسئله در این است.   

از سرایش  ترانه ی مرغ سحر بیش از هشتاد سال می گذرد. اگرنخستین اجرای آن را مطابق نظریکی از پژوهشگران، به سال 1306 خورشیدی بدانیم. در این مدت، این ترانه که شعرآن را محمدتقی بهارسروده و آهنگش از استاد نی داود است، با وجود همه ی محدودیتها و باز داریها جای خودرا به عنوان یک ترانه ی انقلابی   در نزد خواستاران شعر و موسیقی متعهد باز کرده است.   مردم ایران به ویژه در سالهای اخیر بیش از همیشه خواستار شنیدن این ترانه هستند و آن را به عنوان نمادی از پیوند و همبستگی در اعتراض به ظلم و جور حاکم بر جامعه در کنسرتها و مجامع عمومی فریاد می زنند و می خوانند.  شاید کمتر ترانه ای تا این حد توانسته باشد، رنگ  نماد وحدت سیاسی بخود  بگیرد. به راستی چه عنصری در ناله ی این مرغ سخنگو نهفته است که میتواند چنین برانگیزاند، چنین متحد سازد و چنین خونها را درسرها بجوش آورد؟  بیش از هشتاد سال است که ملت ما از هر دسته و طبقه ای، با  سراینده ی این ترانه، محمدتقی بهار همصدا شده فریاد می زنند:" مرغ سحر ناله سرکن". البته به دنبال، مطابق خواسته ی شاعر، مأموریتهای دیگری هم بر عهده اش می گذارند، اگر ناله، ناله ی معمولی بود   شاید  کمتر دشواری ایجاد می کرد. ولی داستان بر سر این است که، مرغ سحر  می بایست زآه شرر بار   قفس تنگ اسارت را درشکند و زیرو زبر سازد و سایر قضایا که پس  این فریاد انقلابی خواهند آمد......

 

مرغ سحر ناله سر کن                             داغ مرا تازه تر کن

زآه شرر بار این قفس را                         بر شکن و زیرو زبر کن

بلبل پر بسته زکنج قفس درآ                      نغمه ی آزادی نوع بشر سرا

وزنفسی عرصه ی این خاک توده را          پر شرر کن ، پر شرر کن  

 

حال خواننده ی محترم مستان همای،  از سرنوآوری یا همان میل به تحریف که درآغاز این مقال مطرح ساختم، آمده  و دستور صادر کرده که از این به بعد مرغ سحرناله سرمکن. ما زناله خسته ایم......بیچاره مرغ سحر را درحالتی تعلیقی نگاه داشته که به حرف کدام جبهه باید گوش فرادهد.

  کدام مرغ و کدام  ناله؟

 این گونه جبهه گیری ها، محصول ناآگاهی از سنتهای ادبی ما از یک سو و بیگانگی با ماهیت ذهن و زبان بهار این ستایشگر بزرگ آزادی و وطن از سوی دیگراست. انسانی که شعرش سرشار از روح و زندگی و کوشش برای دستیابی به  آرمانهای عالی برای ملت دیرینه زیست   ایران  است.  و برخلاف آنچه از ترانه ی تحریفی (مرغ سحر ناله سرمکن ) مستان همای دریافت می شود، چیزی که در سروده های او نیست خمودگی و تسلیم و دعوت به غم و ناله است.   پیش از فتوی صادر کردن، وتعیین تکلیف کردن برای مرغ سحر،  پسندیده تر این بود که دوست گرامی ازخود می پرسید که چرا بهار شعارهای سیاسی خودرا از زبان "مرغ سحر" بیان میکند؟ مگر این مرغ چگونه مرغیست و چرا به جای نوای شادی آور که مورد درخواست دوست خواننده و هنرمند ماست باید ناله سرکند؟ و ناله اما کدام ناله؟ ناله ی که در پرده ی عشاق و دلکش بیان میشود آیا حقیقتا ناله است؟

مرغ  سحر نمادی از بهار

آنچه برما مسلم است آن است که منظور بهار از مرغ  سحر، همان بلبل سحرگاهیست که درحقیقت نمادی از خود شاعر است.  و این از سنتی بسیار دیرینه در ادب فارسی سرچشمه می گیرد.  ازآن رو که  بلبل در ادب فارسی    نمادی از خنیاگری و شاعریست که توانی عالی در تر کیب شعر و موسیقی داشته ومی تواند  از فیض عشق گل،   قول و غزلها  بر سازد و به نوای موسیقی بیان دارد  :

بلبل از فیض گل   آموخت سخن ورنه نبود 

 اینهمه قول و غزل تعبیه در منقارش (حافظ) 

            از جانب دیگر غیر از سر مستی از عشق گل، بلبل لقب( زند باف) و( زندخوان )دارد و  داستانها از تاریخ گذشته ی ما در آوای خویش  دارد و به گلبانگ پهلوی بیان می دارد: 

بر گل نو ، زند باف ، مطربی آغاز کرد

خواند  به الحان خوش ، نامه ی پازند و زند ( طالب آملی ) 

 

بلبل زشاخ سرو به گلبانگ پهلوی

می خواند دوش درس مقامات معنوی  

  بدین جهت   بلبل   لقب کسانی هم بوده است که داستانهای ایران باستان را از بر می دانسته اند و فردوسی از یکی از آنها در مقدمه ی رستم و سهراب یاد می کند .  

زبلبل شنیدم یکی داستان 

 که بر خواند از گفته ی باستان .  

             سخنسرایان فارسی زبان اغلب،  واژه ی بلبل و مرغ سخنگو را به عنوان نمادی از خویشتن بکار برده اند  ومیان  غصه ها و قصه های بلبل و وضعیت دردناک او وسرنوشت خویش همانندی بر قرار نموده اند .  برای نمونه حافظ  میگوید: 

   حیف است بلبلی چو من اکنون در این قفس

با این لسان عذب که خامش چو سوسنم (حافظ)

 

 هر مرغ به دستانی در گلشن شاه آمد

بلبل به نوا سازی حافط به غزلخوانی

            پس  یکی از دلایل بکارگیری بلبل یا همان مرغ سخنگوی سحری از جانب بهار   به عنوان نمادی از خویشتن به خاطر پیوند با این سنت ادبی می باشد .بهار نیز ، خود را سخنگو و بلبلی می داند که هزاران سخن   از جور زمانه و تاریخ سر زمین ما در آوای خویش دارد و قادر است به زبان شعر و موسیقی آن یاد ها را بیان کند .

            اما کاربرد بلبل و مرغ عاشق و سخنگو ولی اسیر در اشعار و تصنیفهای بهار ، به عنوان نمادی از خویشتن یک تعبیر روانی نیز دارد که با زندگی و سرنوشت شخصی و شرایط زمانه او ارتباط پیدا می کند . چنانکه آشنایان با سرنوشت بهارمی دانند، این شاعر آزادیخواه در دوره هائی  از زندگانی خویش طعم تلخ زندان را چشیده و بعداز رهائی نیز آزادی گفتن و نوشتن را از او گرفتند ، دیوانش را در نیمه راه چاپ توقیف کردند ، روزنامه اش را بستند و از انتخاب شدن او در مجلس   هفتم   جلوگیری نمودند .

            از این دوران به  بعد ، نماد مرغ عاشق و اسیر ، اما در عین حال گویا و سخنگو در شعر بهار به ویژه در زندان نامه های او جان می گیرد و رو به افزونی می گذارد . قصیده ی (مرغ خموش) ، (مرغ گرسنه )،( ناله ی بهار از زندان) ،  غزل معروف (من نگویم که مرا از قفس آزاد کنید )،  و بسیاری دیگر معرف نشست این نماد در شعر بهار است.  در حقیقت طیران سیاسی ـ ذهنی  بهار      به وسیله ی  مرغ سخنگوئی صورت می گیرد که   نغمه و شوری از برای درخواست آزادیهای سیاسی و به ویژه آزادی بیان می دارد .

            در رابطه با نظیر سازی که بهار میان خود به عنوان سخنسرائی عاشق آزادی از یکسو و مرغ عاشق و سخنگو اما در بند از سوی دیگر، بر قرار می کند، نمونه های بیشماری از دیوان او میتوان به عنوان شاهد آورد.   

برای نمونه در قصیده ی( مرغ خموش )که    در زندان سروده ، بهار خود را مرغکی می داند که به خاطر عشق گل که نمادی از آرمانهای شاعر است به لطمات بسیاری تن در داده و می گوید:

قربان مرغکی که ز سودای عشق      از زخم نوک خار به خون پر کشیده است

یا چون بهار از لطمات خزان جور      سر زیر پر نهفته و دم در کشیده است  

و یا در قصیده ی( گرسنه) ، خود را بلبلی دانسته که به جرم صوت که در حقیقت صوت سیاسی و همان ندای آزادیست که از حنجره ی شاعری آزادیخواه چون بهار بلند می شود ، اسیر قفس شده است ، حال آنکه    زاغان یاوه گو آزاد وار به گلستان می گردند :

بلبل به جرم صوت اسیر قفس شود        و آزاد وار زاغ بگردد به گلستان  

همچنین است در قصیده ی (سر گذشت شاعر) که بهار خود رادر آن  بلبل امید و همای آرزو می خواند که در راه نو گل عدالت و اصلاحات صوت و استخوان خرد کرده است .

استخوانم خرد شد در آرزوی معدلت          کاشکی زاول همای آرزو را پر نبود

در امید نو گل اصلاحات صوتم پست شد     کاش هر گز بلبل امید را حنجر نبود  

ویا در قصیده ی( شهر بند مهر و وفا) که باز هم در دوران اسارت سرو ده شده خطاب به خود  می گوید:

ای بلبل اسیربه کنج قفس بساز                  اکنون که از برای تو بال و پری نماند  

            ما همین نهاد مرغ عاشق و اسیر را در تصنیفها ی بهار( مانند نسیم سحر، شبنم تر، مرغ بی نوا، باد صبا....) و غیره   باز می یابیم و می شنویم که بیش از هر  عنصری ، این مرغ سخنگو اما اسیر است که از جانب بهار حرف می زند . پیامهای عاشقانه و حتی سیاسی و اجتماعی را ما از زبان این مرغ اسیر می شنویم .

 پس بی سبب نیست که معروفترین تصنیف بهار،   (  مرغ سحر) عنوان داشته باشد. مرغی که  از زبان شاعر ندا در می دهد و به آنچه اسارت و ظلم و بی عدالتیست اعتراض می کند . ناله ی او ناله نیست. ترکیبی ست از پژواک درد و فراخوان برای خیزش و  دگرگون ساختن زمانه، مبارزه با فقروجهل و ظلم و نادانی. 

بنابر این اگر روزی ما به مرغ سحر بگوئیم که ناله سرمکن، بدین معناست که برای آنچه ندای  روشنفکری  و آزادیخواهائیست، بحکم آن که مارا به سوی مستان و مستی نمی برد، دستورخاموشی  صادر کرده ایم.  خوب است  برای آفرینش از سرچشمه های استعدادهای شخصی بهره بگیریم  ونه  تحریف کار بزرگا ن ادب و هنرکه درچشم و جان ملت ما جای دارند.

این مقاله در روزنامه ی ایرانیان واشنگتن در دسامبر2011 به چاپ رسیده.

 



 

a

صفحه نخست  |   زندگینامه  |    آثار بهار  |    بهار شاعر   |    بهار و سیاست    |    بهار پژوهشگر   |    بهار ترانه سرا    |    بهار روزنامه نگار  

تماس با ما  |  بهار و خانواده  |  نامه های بهار  |  دیوان بهار  |  بهار و معاصران  |  بهار و انجمن دانشکده  |  مقاله های تازه   |   تصاویر بهار

©All Rights Reserved